پنج نکته دربارهی «همه میدانند»
1ـ ساختار روایی «همه میدانند» انگار یک «دربارهی الیِ» اسپانیایی(زبان) است: نه فقط توقف، که معکوس شدن روند خوشیها و دورهمیهاست و بعد، حادثهای تکاندهنده، گمشدنی غمانگیز، و رازهای تکاندهندهتر و غمانگیزتری که از طریق دیالوگها برملا (یا به زبان ارسطو، بازشناسی) میشود. البته در «گذشته» و «فروشنده» هم روند گرهگشایی به همین شکل رخ میدهد. پس دستکم فیلمنامه از سنخ همان روایتهای همیشگی اصغر فرهادی است، با نیاز مبرمی که به حذف پلیس دارد تا یکی از شخصیتها گاهی یکتنه نقش کارآگاه و حقیقتیاب را بر عهده بگیرد.
۲ـ بیتردید «همه میدانند» چیزی به کارنامهی فرهادی اضافه نکرده است، مگر زبان اسپانیایی و بازیگران سرشناستر و البته بازیهای ممتازشان. تنها کارگردان فیلم ایرانی است. همین. نامش، محل تولدش، شناسنامهاش. و البته فیلمهای قبلیاش در ایران و به زبان فارسی ساخته شده یا در مورد ایران بوده است. فیلم هیچ مسئلهی «ناحیهای» خاصی را، نه فقط پیگیری، که حتی مطرح هم نمیکند.
۳ـ طبیعی است که ابعاد فنی فیلم و کارگردانیاش سرشار است از مهر و امضای فرهادی، در کادرها، در زاویهی دید، در حرکت دوربین، طراحی صحنه؛ و از نظر من، مهمتر از همه، در پرسشهای اخلاقی همیشگی سینمای فرهادی که هم در ساختار فیلمنامه و هم در وجوه فنی کارگردانی تبلور یافته است؛ اما فیلم فرهادی اینبار هویتش را از ایرانی بودن کارگردان خود نمیگیرد. و نمیدانم یک اسپانیایی یا لاتینتبار در مورد هویت «همه میدانند» چه حس و دریافتی دارد!
۴ـ با این حال، «همه میدانند» بهشدت ایرانی است! و این گزاره ناقض و نافی حرفهای پیشینم نیست. فیلم در تلاشش برای ایرانی نبودن عمیقاً ایرانی شده است. یکبار فیلم را از منظر هنرمند محبوس و سرخوردهی ایرانی ببینیم: از منظر فانتزیهای فیلمساز ایرانی برای نزدیک شدن به اولیترین و پیشپاافتادهترین وجوه رئالیته: در بازنمایی پوشش افراد یک خانواده در کنار هم، در نمایش یک جشن سادهی خانوادگی و شادخواریهایش، در سخن گفتن از روابط عاطفی و جنسی پیش از ازدواج. باری، «همه میدانند» را کارگردان سرکوبشدهی ایرانی ساخته است، شاید با قدری افراط در نمایش آنچه نمیتوان در سینمای ایران نشان داد، آن هم پس از سالها رفتوآمد به ارشاد برای کم و زیاد کردن صحنهها و دیالوگهای فیلمنامهاش یا برای جرح و تعدیل و درآوردن سکانسهای عزیزش: او فیلمی ساخته است برای نمایش داده نشدن در کشورش. فرهادی دیگر مثل «فروشنده» مجبور نبوده است از زبان بازیگر تئاتر به پوشش بازیگر زن در فیلمش بخندد، مجبور نبوده است خصوصیترین و خلوتترین لایههای زندگی زناشویی یا خانوادگی را با خندهدارترین و باورناپذیرترین شکل رئالیته نشان دهد. از این جهت، «همه میدانند» بیشتر شبیه یک «دهنکجی» از کار درآمده است.
۵ـ «همه میدانند» فیلم متوسط مقبولی است از فیلمسازی که شاهکارهایش را پیشتر ساخته و امروز دیگر ـ متاسفانه ـ به «برند» تبدیل شده است. هرچه بسازد، میفروشد و توجه برمیانگیزد. حالا انگار فرهادی نیاز به یک جهش دارد، برای نقض فرهادی، برای گذار از فرهادی، برای تن ندادن به کلیشهی فرهادی، تا بتواند دوباره شاهکار بسازد...