جستجو در سایت

1398/06/09 00:00

زنی شروع به شناخت خود می کند

زنی شروع به شناخت خود می کند

اختصاصی سلام سینما-  در فیلم سنگ صبور مرگ و زندگی شدیدا حول یکدیگر می چرخند. زندگی به شکل زنی است زیبا، جوان و بی نام (بازیگر خوب ایرانی، گلشیفته فراهانی) که با شروع داستان او را در حال مراقبت از شوهر زخمی و بی نامش (حمیدرضا جاودان) می بینیم که از خودش هم بزرگتر است، یکی از جنگجوهای ناتوان شده مجاهدین با گلوله ای در گردن و لوله باریکی از سرم در دهانش. در یک اتاق خالی تنها دو نفر هستند. با تخریب دیوارهای خانه به وسیله بمب و زمانی که کمپرس خونینی را روی سر شوهر خود قرار می دهد، او به سرعت به زن کارکشته ای تبدیل می شود که شجاعانه از شوهر زخمی و درحال مرگش پرستاری می کند. 

این تصویری است که کارگردان افغان، عتیق رحیمی که از اواسط دهه 1980 در فرانسه زندگی کرده است با اقتباسی از رمانی به همین نام به وجود آورده است. رحیمی فیلمنامه را با کمک ژان کلود کریر نوشته است و توانسته فیلمی عالی و جذاب خلق کند. زمانی که بمباران به طور موقت متوقف می شود، زن شروع به صحبت می کند، به سمت شوهرش که ظاهرا در کماست خم می شود و می پرسد «صدای مرا می شنوی؟». حتی در صمیمی ترین روابط هم این تنها یک سوال ساده نیست و زمانی پرسیده می شود که مشخص می شود زن نسبت به شرایط شوهرش کاملا مطمئن نیست- اگرچه بدنش بی حرکت است اما چشمانش به طرز گیج کننده ای باز هستند- سئوالی که به معنای سکوت اجباری او به عنوان یک زن افغان است. 

زن هنگامی که شروع به صحبت می کند سکوت را با ترس پر می کند و به ندرت متوقف می شود، گاهی گریه می کند و اغلب دلخور می شود. خانواده شوهرش از این جنگ نامشخص فرار کرده و او را ترک کرده اند- تنها مبارزانی که می بینیم افغان ها هستند- زن مجبور شده تا به تنهایی از شوهر و دو دخترش مراقبت کند. پولش تمام شده و اقوامش از آن محل رفته اند. به دلیل بدهکاری اش، داروخانه محلی به او دارو نمی فروشد، همچنین سقا هم دیگر به خانه اش نمی آید. در تمام شرایط تنهاست، بجز در زمان بمباران که چندنفر از همسایه ها به همراه او و کودکان در زیرزمین کز می کنند. 

رحیمی، دنیا را به گونه ای در خانه محقر زوج جوانی با تعدادی اتاق، کلماتی آزاردهنده و رابطه عشقی محرمانه ای نشان می دهد که هرگز احساس خفگی و حبس شدن در این محیط را نخواهید داشت. دیالوگ هایی که در اغلب اوقات وجود دارد فیلم را در جریان قرار می دهد، حتی زمانی که شخصیت ها ساکت هستند دوربین بطور مرتب بر جزئیات جدیدی متمرکز می شود- مناظر بیرون از پنجره، تصویر مردی بر دیوار- که تمامی این ها اطلاعاتی به داستان درحال شکل گیری اضافه می کند. گاهی هم دوربین و هم زن را بیرون از خانه می بینیم که در محله های متروکه، خیابان های غبارآلود در میان خانه های تخریب شده و سگ های مرده، پرسه می زنند. او پس از چندبار که با شکست مواجه شده بود سرانجام موفق می شود تا خانه عمه اش را پیدا کند، در اینجاست که داستان به یک ملودرام تبدیل می شود (اکثر بخش های فیلم در مراکش و نماهای خارجی آن در افغانستان فیلمبرداری شده است). 

طرح کلی داستان «سنگ صبور» از افسانه افغان «جسدی هفتادساله» در کتاب «داستان های افسانه ای از سراسر دنیا» الگوبرداری شده است. ریچارد دورسن، ویراستار، درباره این کتاب- داستان زنی جوان که به اجبار به عقد مردی میانسال در میاید- می گوید که این افسانه به وسیله زن ها بعنوان «تمثیلی از احساسات سرکوب شده شان در دنیایی مردانه» نقل می شود. اگرچه رحیمی رویکرد شاعرانه تری به داستان دارد اما دنیای ساختگی «سنگ صبور» چکیده این افسانه را به طور کامل بیان می کند. نباید فراموش کرد که این داستان ریشه در یک جهان واقعی دارد. 

منبع: نیویورک تایمز

مترجم: مهتاب عیوضی