لاکان بی لاک
تفریق مانی حقیقی مثل «اژدها وارد میشود»ش میخواهد متفاوت باشد و این تفاوت از پلانهای ابتدایی فیلم احساس میشود. سوالی که مطرح میشود آن است که آیا این یک فیلم متفاوت است؟ در پاسخ نمیتوان سلبی و جامع گفت که فیلم معمولی است اما نامعمولی بودن وقتی از سمت مولف مطرح شود دیگر نامعمولی نیست و میتواند خیلی هم معمولی باشد. ترانه علیدوستی بهترین بازیاش را ارائه داده. یادم میآید وقتی از توکلی «آسمان زرد کم عمق» را دیدم گفتم این بازیگر اوج قدرت خود را به نمایش گذاشته است اما امروز دیدم در تفریق تصویری رفلهوار از خود ارائه کرده که نمیتوان گفت بازیگریاش تمام میشود و یا شده است؟ از سویی نوید محمدزاده اگرچه همچنان بازیگر خوبی است اما مال اینگونه نقشها نیست. حتی وقتی نقش یک آدم سادهی تو سری خور طرد شده از جامعه را در «برادران لیلا» سعید روستایی بازی میکند. محمدزاده مالِ در معرض دیده شدن است. اگر فیلم روی پاشنه او نچرخد بازیاش درست از آب در نمیآید.
*سینماتوگرافی
در ایدهپردازی و ساختاربندی کادرهای دوربین سعی شده فیلم هم مانند فیلمنامه راهی روانی را دنبال کند که ای کاش اینگونه نبود. از سکانس ابتدایی شروع میکنیم و حرکتی که دوربین مابین خودروها در ترافیک و باران تهران دارد و بالاخره یکی را شکار میکند. اول آنکه چرا باید دوربین خودرویی را که تحت تعلیم رانندگی است انتخاب کند؟ دوم اینکه داستان چرا در همان ابتدای قصه ول میشود؟ ما نمیفهمیم چرا باید زنی توهمی، آنطور که در سکانسهای ابتدایی به آن اشاره میشود، به یکباره کلاس آموزشی خود را رها کند و راه بیفتد که مثلا همسر خود را دیده که سوار اتوبوس میشود و.... گره فیلم وقتی است که پیرمرد به طبقه مشکوک میرود و از بروز آنچه دیده به علیدوستی خودداری میکند. این گره قابل پذیرش است اما همه آنچه فیلم با آن شروع کرده اضافی است. هنگامی که «اژدها وارد میشود» حقیقی را در سینما دیدم اصلا ارتباطش را با ملکوت نفهمیدم و نتوانستم بفهمم چرا یکی از منتقدان این فیلم را بازی با شعور مخاطب عنوان کرده بود. فیلم مذکور قرار نیست چیزی را به کسی ثابت کند و فقط اژدهایی است که وارد میشود. «تفریق» هم اینگونه است. اصلا شبهات روانی ایجاد نمیکند و داستان را از خرده جنایتهای زن و شوهری و توهمی که مخاطب را به یاد «چهارشنبه سوری» فرهادی میاندازد پرنکرده. در «پذیرایی ساده» و حتی «خوک» هم اینچنین است. سینماتوگرافی فیلم خواه نا خواه به لحاظ ساختار سینمایی فیلمنامه متفاوت است اما آنچه در «تفریق» این تفاوت را دوچندان کرده است خودداری دوربین از به نمایش کشاندن اُبژهها است. اگر در «اژدهای وارد میشود» تدوین این تفاوت را به دوش میکشید این بار در «تفریق» دوربین به هر آنچه ممکن است تخیل فرزانه، علیدوستی، فیلم را به ما نشان دهد نزدیک نمیشود. حتی وقتی میبینیم محمدزاده سوار اتوبوس شده است او فقط چیزی است که ما دوست داریم ببینیم نه آنچیزی که فرزانه دیده.
*زردها
ماجرا از این قرار است که باید سینما به روانشناسی آدمها کمک کند و هدف مولف از ساخت فیلم مورد بحث این مهم بوده است اما باید دید پشت این هدف چه میزان پژوهش تجربی وجود دارد. در واقع چه میزان احتمال دارد یک آدم متوهم باردار شود، قرصهایی که قطع آنها باعث افزایش توهم او میشود را به دستور پزشک زنان و زایمان قطع کند و بعد از او خواهش کند که نمیشود آیا قرصها را دوباره میل کرد؟ اینکه خود فرد بداند متوهم است دیگر بیماری نیست. از نظر روانشناسی کسی که میداند از چه مسئله روانیای رنج میبرد قطعا بیمار نیست و نیاز به گفتمان و تفکر دارد. جدال بین لاکان و فروید و یونگ را اگر ضمیر ناخودآگاه قرار دهیم باید بنویسیم: ضمیری که از ناخودآگاه خود آگاه است کجای رویا قرار گرفته؟ این کجا بودن معنای زرد بودن میدهد. چه اتفاقی برای ضمیر میافتد که ناخودآگاه و آگاه اشتباه گرفته میشود؟ «تفریق» قرار نیست به این پرسشها پاسخ دهد اما تماشای آن میتواند عاملی برای ایجاد چنین پرسشهایی باشد که شاید هیچ ربطی هم به سینما ندارند اما میتوانند عاملی برای شکلگیری یک داستان باشند. فیلم مورد بحث یک بزنگاه تاریخی برای مولف آن است تنها شرطش ارتباط درست برقرار کردن با مردم است. مخاطب سینمای امروز ایران نمیخواهد منتظر بماند تا فیلمهای ایرانی را هم مثل خارجیها از اینترنت دانلود کند. فیلم باید در سینما دیده شود تا گفتمان شکل بگیرد فیلمی که در سینمای کشور خود دیده نشود جایی در جامعه برای گفتمان فرهنگی نخواهد داشت.
علی رفیعی وردنجانی