اکشن خاکستری
مرد خاکستری فیلمی از برادران روسو یک اکشن دست اول است و موقعیتهای هیجانانگیز فیلم گاه باعث میشود تماشاگر فرصت پلک زدن نداشته باشد. رایان گاسلینگ ابرقهرمان پرجاذبهای نیست. این بازیگر به دلیل معصومیت ذاتی و البته جذابیت در فرم صورتش نمیتواند صرفا یک قهرمان باشد و نیاز به پیش زمینهای فراتر از مرسومات هالیوودی دارد. جا دارد اشارهای دوباره به گفته هاوارد سوبر در کتاب «قدرت فیلم» داشته باشم که: قهرمان اخلاق برتر دارد و نه ابزار برتر. چگونه می توان گاسلینگ «لالالند» را تبدیل به نیروی سیرا سیکس در «مرد خاکستری» کرد؟. سینما این ابزار را در دست دارد تا با جذابیت بصری و ایجاد موقعیتهای پُرکشش میزان سرگرمی و تعلیق زمانی خود را حتی به قیمت تکرار کلیشهای موضوع افزایش دهد اما در جواب مشخصا برای این فیلم باید نوشت: گاسلینگ هیچ تغییر درونی در بازیاش رخ نداده است بلکه داستان و کلیشههای آن موقعیتی برای او ایجاد کردهاند که بیشتر قهرمانی خود را به نمایش گذارد.
داستان
داستان به تجربهگرایی در ساخت سینما و موقعیتهای اکشن رجوع میکند. جذابیتی که هرچند صریح و روشن به تماشاگرش میگوید این فیلم یک اکشن دست اول است اما به غایت تکراری و به گونهای نوشخوار داستانهای دیگر است. برای تماشاگر عادی شده است که مثلا در گذشته سیرا سیکس چه اتفاقاتی افتاده باشد و فیدبکهایی که ما در سکانسهای پایانی فیلم از گذشته او میبینیم که با خفه شدن در حمام و نبرد او با لوید هنسن، کریس ایوانز، ارتباط پیدا می کند، تجربهای نوستالژیک محسوب نمیشود بلکه گذری موقت از پیش زمینه ذهنی بیننده است. پس در «مرد خاکستری» با داستان خاکستری روبهرو هستیم که صرفا موقعیتهای برای نمایش بیشتر خلق میکند.
اکشن
پرهزینه بودن یک فیلم تنها میتواند تضمینی برای بازگشت سرمایه داشته باشد و هیچ دلیلی برای آن که فیلم خوبی هم هست نمیشود. جیمزباند به مراتب سینمای اکشن و داستانگوتری نسبت به این فیلم یا فیلم «تنت» کریستوفر نولان دارد اما آنچه باعث تقاوت این دو اثر میشود چیست؟ سری فیلمهای جیمزباند به بهانه اکشن و ماجراجویی در موقعیت به قصه هدفش میرسد و مشخصا فیلم «مرد خاکستری»، نه لزوما «تنت» چرا که همچنان نولان قصه را فدای اکشن نمیکند، از اکشن برای پوشاندن نقطه ضعف در داستان گویی استفاده میکند. باید اعتراف کرد که اکشن فیلم نفس گیر است اما این همه هیاهو برای چیست؟ آنچه امروزه سینما را تهدید می کند ابزار سینمایی و جلوههای سینمایی است. سینما پناهگاهی برای رویا است اما به شرطی که این رویا تبدیل به توهم نشود. سینمای بالیوود، هند، عمیقا نسبت به این ابژه دامن زده است. سینمایی که گاه از تصورات کودکانه هم کودکانهتر است. اما نت فلیکس و هالیوود توهم را تا مرز واقعیت سینمایی میکنند و شاید این تنها برتری چنین کمپانیهایی نسبت به کمپانیهای بالیوودی باشد. سرگرمی که همراه با آموزش و حامل یک پیام ارزشمند نباشد هیچ دستاوردی ندارد و تنها دستاوردش شهرت و سرمایه بیشتر است که آنهم در دنیای امروزی دیگر چیز با ارزشی محسوب نمیشود.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی