مردانه برقص
رامبل همانطوری که از عنوانش پیداست عنوان انیمیشن پر سر و صدای کمپانی WWE است. همیش گریو کارگردان این اثر توانسته با بهره گیری از مضامین داستانی پیشین خود اثری خلق کند انسانی. کشتی گیر هیولایی که با رقص حریف خود را شکست داد. در ابتدا برای این عنوان چنین نامی را مورد نظر داشتم اما باید این نکته را در نظر داشت که رسالت رسانه ای چون انیمیشن ایجاد دوستی و احساس دوست داشتن است؛ به همین خاطر چنین عنوانی صرفا جنبه خبری به یادداشتی درباره اثر می دهد. داستان این انیمیشن مبارزه برای از دست ندادن است. دختری که می خواهد با انتخاب یک مبارز تنها دارایی آن شهر که یک سالن ورزش است را از چنگال غارت گری های نجات دهد. ورزشگاهی که شهروندان برای تفریح و نه فقط مبارزه و پیروزی دور هم جمع می شوند. مبارزی که انتخاب می شود فرزند ابرقهرمان آن شهر است که همه از او انتظار دارند تا مانند پدرش یک قهرمان باشد و این مورد او را سرخورده کرده. این موضوعی است که تنها در انیمیشن می توان چنین به آن پرداخت.
*مردانه کشتی بگیر
روش مبارزه ریموند در این انیمیشن کودکانه و از یک نفس سرشار از احساسات خوب نشات می گیرد. دختر جیمبو کویل هنگامی که می بیند او با آهنگ های ریتیمک به رقص در می آید این روش را متدی برای شکست مبارزانی می کند که صرفا برای صدمه زدن به حریف بر روی رینگ ظاهر می شوند. تماشای این انیمیشن علاوه بر آنکه حال بیننده را خوب می کند به او یادآور می شود که مردانگی در بازوی تخم مرغی داشتن و سبیل تا بناگوش در رفته نیست بلکه: بخشش، لبخند، بوسیدن، و از همه مهمتر حال دوست را خوب کردن، مردانگی محسوب می شود. البته در این که زیر لایه های این انیمیشن تبلیغ بزرگی برای کمپانی WWE است و تنها شناخت جامعه شناسانه این کمپانی باعث شده تا اثری مناسب برای تمامی جوامع با تمامی سلیقه ها تولید کند، هیچ شکی نیست، اما انیمیشن و اساسا هر اثری که به سراغ نفس کودکانه انسان می رود، صلح آمیزترین هنر و منتشر کننده احساسات مثبت است. به عنوان مثال انیمیشن های «زوتوپیا» و «6 ابر قهرمان» بیانگر حسی انسانی هستند که در همه ما وجود دارد و ما آن را نادیده می گیریم.
*تکنیک
از نظر تکنیک نوآوری چشم گیری در آن دیده نمی شود تنها تضاد مناسبی که در تصویر و تکسچر برای انسان ها و هیولاهایی که به مبارزه می پردازند ایجاد می شوداز نظر هنری قابل بحث است. قبل از هرچیز باید این نکته را یاد آور شوم که اگر خوب به متن داستان نگاه کنیم این انسان ها هستند که هیولاها را به وجود می آورند و این انسان ها هستند که آنها را هدایت می کنند. هیولای خوب و بد توسط آدم ها اداره می شوند و چهره یک هیولا در قالب خوب یا بد در نهایت برای تماشاگران و کسانی که منتظر یک مبارزه تمام عیار هستند رو می شود. این موضوع هم از نظر داستانی و هم از نظر تکنیکی قابل بحث در انیمیشن «رامبل» است. افق دید هیولاها به مراتب بیشتر از انسان ها است و دوم آن که سایه هیولاها کوتاه تر و در بعضی از مواقع ناپیدا است. پیام تصویری انیمیشن «رامبل» همانطور که در داستان به آن اشاره می شود که اسطوره شهر به جایی رفته و هیچ خبری از او نیست، آن است که سایه هیچ هیولایی ماندنی نخواهد بود. طراحی رقص های این انیمیشن به لحاظ تکنیکی بیشتر از آن چه دیده شد جایی برای مانور حرکتی ندارد. در واقع ما از ریموند بیشتر از تکان دادن دم و بالا و پایین کردن شکم نمی توانیم انتظار داشته باشیم. شوخی پایانی که او با خیس کردن دست های حریف خوب و چسباندن آن ها به کنار رینگ انجام داد بسیار منحصر به فرد و ظریف است. انیمیشن به خودی خود می گوید هیولا هرچند هم که قدرتمند باشد نقطه ضعفی خنده دار دارد که با استفاده از آن می توان به راحتی آن را شکست داد. اشاره مولف در این انیمیشن به هیولای درون است. از آن جایی که انیمیشن ها تاثیر مستقیم بر ناخودآگاه بیننده دارند و به همان ترتیب از ناخودآگاه مولف خارج می گردد باید انیمیشن «رامبل» را یک اثر انگیزشی خواند که تماشای آن شدیدا حال و هوای کرونایی این روزهای جوامعی مانند ما را خوب می کند.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی