جستجو در سایت

1393/09/18 00:00

خانواده‌ای که هیچ‌گاه دورهم جمع نشد

خانواده‌ای که هیچ‌گاه دورهم جمع نشد
«میهمان داریم» حکایت دورهمی خانواده‌ای است که تنها به‌مدد جهان‌ بینابینی برزخ و جادوی دنیای فراواقعی تحقق پیدا می‌کند؛ مرد‌گانی که به استقبال زندگان می‌آیند و زند‌گانی که به مردگان پناه می‌برند. پنجمین فیلم سینمایی محمدمهدی عسگرپور بعد از «پرواز در نهایت»، «قدمگاه»، «اقلیما» و «هفت‌وپنج‌دقیقه» چند ویژگی منحصربه‌فرد دارد. این نویسنده- کارگردان که در فیلم‌های سینمایی و سریال‌هایش به‌تناوب از حضور مستقل یا همکاری مشترک فیلمنامه‌نویسان بهره برده، این‌بار فیلمنامه «میهمان داریم» را براساس طرحی از منوچهر محمدی به نگارش درآورده است. همکاری با محمد رضایی‌راد، محمدرضا گوهری و فرهاد توحیدی در سینما و سعید نعمت‌الله در تلویزیون، ناشی از نگاه تخصصی این فیلمساز به فیلمنامه‌نویسی است. بر همین اساس نگارش فیلمنامه سینمایی «میهمان داریم» توسط خود عسگرپور - همچون اولین فیلم سینمایی و چند مجموعه تلویزیونی- را می‌توان برآمده از درک درست او از نیاز قصه دانست که او را واداشته دست به قلم ببرد تا قصه‌ای روایت کند در مرز بین دنیای رئال و سوررئال و بر بستر دفاع‌مقدس که ریشه‌های ناگسستنی با آن دارد. منوچهر محمدی، طراح اولیه قصه هم از معدود تهیه‌کنندگان حرفه‌ای سینماست که همواره دغدغه‌های خاص خود را به مطلوب‌ترین شکل ممکن در سینما دنبال می‌کند و یکی از دلایل این موفقیت، انتخاب هوشمندانه نویسنده- کارگردانی است که بتواند بهترین روایت و اجرا را از ایده و طرح‌های او ارایه دهد. با این پیش‌زمینه وقتی با خود فیلم مواجه می‌شویم، «میهمان داریم» روایتی است از قهرمانان خاموش و ناپیدای جامعه امروز ما که چون ظاهر و عمل قهرمانانه‌شان مطابق با الگوهای رایج قهرمانان کلاسیک نیست، دیده نمی‌شوند یا به گفته بهتر نادیده گرفته می‌شوند. حاج‌ابراهیم (پرویز پرستویی) و فخری (آهو خردمند) پدر و مادر سه شهید و یک جانباز هستند که در این شهر بزرگ و در میان محله‌ای شلوغ و پرجمعیت زندگی می‌کنند اما به‌شکلی ناخواسته و خودخواسته حذف شده‌اند. این حذف ناخواسته به جامعه و مردمانی بازمی‌گردد که گذر زمان بر رویدادهای پیرامون آنها گرد فراموشی پاشیده یا چه‌بسا ترجیح می‌دهند چنین همسایگان، هم‌محله‌ای‌ها، همشهریان و هموطنانی را فراموش کنند چون یادآور دورانی تیره‌وتار هستند؛ دورانی که در ذهن برخی تنها یک خاطره تلخ است اما برای بسیاری یک تلخی تمام‌نشدنی است که جای خالی عزیزانشان را هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند پر کند جز خیال و رویا و آرزو.حاج‌ابراهیم و فخری از همین فراموش‌شدگان هستند که گواه کام تلخشان؛ پسر جانبازشان رضا (بهروز شعیبی) است که هیچ‌چیز نمی‌تواند آغوشِ باز او را برای مرگ، رو به‌سوی زندگی باز کند. همین‌جاست که ویژگی منحصربه‌فرد این خانواده نمونه‌وار خودنمایی می‌کند که به خودخواستگی این حذف و فراموش‌شدگی بازمی‌گردد. این پدر و مادر هرچند در محله‌ای شلوغ و پرجمعیت زندگی می‌کنند اما رفتار و سلوک آنها و نگاهشان به پیرامون و حتی اشیا و اجزای خانه به‌گونه‌ای در همان گذشته متوقف مانده است. درواقع این حاج‌ابراهیم و فخری هستند که با بستن در به‌روی هوای تازه و طبعا حال‌وهوای جدید و رویدادهای پیرامون، درون و برون را در گذشته نگاه داشته‌اند و کمتر نمودی از ظواهر زندگی و جامعه زمان حال در خانه و زندگی و روابط آنها به چشم می‌خورد. با چنین تعریفی از این خانواده است که می‌توان تجربه غریب آنها در برزخ میان مرگ و زندگی را با منطق خاص حاکم بر این قصه و دنیای خاص آدم‌هایش پذیرفت و با آن ارتباط برقرار کرد. بخش وسط میانه‌ای مهم و تاثیرگذار از دورهمی و همجواری خانواده‌ای است که در عالم واقعیت فرصت همراهی پیدا نکرده‌اند، این تصویر آرمانی به‌مدد تمهیدات منطقی‌ای ترسیم می‌شود که برای تغییر فاز درام طراحی شده و نقشی مهم در باورپذیری این میانه سوررئال دارد. در این بخش با تکیه بر جزییاتی که رفتار، گفتار و شخصیت گذشته و حال این کاراکترها را در امتداد هم ترسیم می‌کند، فضاهای خالی با تخیل مخاطب پرمی‌شوند. اتفاق منحصربه‌فرد هم این است که مخاطب به‌واسطه دورهمی سوررئال مردگان و زندگان با کدهایی از گذشته در برزخ میانی، تصویری روشن و دقیق از یک گذشته واقعی و مستند پیدا می‌کند که حاصل طراحی و چینش دقیق رویدادها و پیوند درست جهان واقعی و غیرواقعی با تکیه بر کدهای واقعی است همچون گازگرفتگی بر اثر گودبرداری ساختمان بغلی و... روایت این بخش میانی با رجعت به گذشته‌ای ساخته می‌شود که به تصویر درنمی‌آید بلکه جسته‌وگریخته در قالب حرف‌ها و حسرت‌های فروخورده و آمال محقق‌نشده بیان می‌شود و نکته جالب‌تر اینکه این روایت روندی خطی دارد، جز یک مورد که آن‌هم کابوس رضا در لحظه گازگرفتگی، از مجروح‌شدن در جبهه و مواجهه با خواهرش زینب (سهیلا گلستانی) در بیمارستان صحرایی است، هیچ‌چیز روایت میانی را که حرکت در عرض مسیر درام است، نمی‌شکند. به این ترتیب با فیلمی سروکار داریم که با گذر بخش اعظم آن در دنیای سوررئال، اتفاقا به‌واسطه نوع پرداخت و اطلاعات‌دهی است که پازل شخصیتی هریک از کاراکترها ابعاد و وجوه ملموسی پیدا می‌کند و نهایتا تصویر این خانواده آرمانی از جنس گوشت، پوست و استخوان می‌شود؛ فیلمی که روایت و اجرایی ویژه از یک قصه خاص است.