جستجو در سایت

1398/09/29 00:00

یک واقعیت حذف شده

یک واقعیت حذف شده

یک واقعیت حذف شده

داستان ازدواج، فیلم آخر نوآ بمباک رِئالیسم عجیبی دارد. فیلم درست از نقطه‌ای شاید باید تمام می‌شد شروع می‌شود. از شروع پایانیک رابطه.

افتتاحیه فیلم به شدت درست انتخاب شده، آنقدر که برای مخاطب عام نوید نمایش یک زندگی رمانتیک و جذاب نیویورکی را می‌دهد وبرای مخاطبی که کمی بیشتر دنبال رمز و رازهای فیلم است کدهایش را دارد. کدهایی که شروع اتفاقی دقیقا متضاد نریشن های گفتهشده خواهد بود.

فیلم همچون بسیاری از فیلم های این ژانر( مثل آقا و خانم اسمیت) با دعوای زن و مرد در اتاق مشاور شروع می شود اما این جاازمنتظر اتفاق روتین اغلب فیلم ها نباشید. نه فلاش بکی در کار است و نه هپی اندی. و هویت مستقل فیلم به عنوان کارگردانی مستقل درسینمای هالیوود از همان ابتدا کاملا پیداست.

جدای از شروع و پایان روایت که خود نگاهی جدید به جدایی دارد، فیلمنامه نیز روند کاملا رئالیستی اش را در بستری مدرن طی میکند. فیلمنامه ای که جدا از یک پیرنگ کلاسیک دراماتیک پر است از جزئیاتی که در راستای ساختن احساس و فضا حرکت می کنند. قصه پر است از احساس و منطق آدم‌ها که در هم گره می خورد و پیچیدگی هایی ساده از زندگی روزمره می سازد. شاید درست شبیهفیلم تحسین شده فرانسیس های همین کارگردان که در عین سادگی مضمون و روایت بسیار پیچیده است.

با اینکه قصه با سبک زندگی آمریکایی ها (یا همان لایف استایل) شکل گرفته اما اصالت رابطه و تمام زیر و بم هایش در هر کشور وسبک زندگی دیگری قابل برداشت است. و این جز آن نیست که ماجرا از واقعیتی می آید که در سینما حذف شده. جذابیت رابطه و کنشآن پیش از شروع و درمیانه در اغلب مواقع به دلیل جذابیت های دراماتیک موضوع فیلم است اما اینجا تلخی جریان پایانش کلیت اثر راشکل داده.( اگر مشغول مقایسه کردن فیلم با فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی هستید کاملا در اشتباهید چون فیلم فرهادیفرای مرزهای رابطه حرکت می کند و اصولا موضوع فیلم چیز دیگریست.)

داستان یک ازدواج شخصیت های درستی دارد آنقدر درست در قصه و کارگردانی که اصلا بعید نیست امسال اسکار را تقدیم اسکارلتیوهانسون کند( نگاه کنید به سکانس بینظیر مونولوگ نیکول در دفتر وکیلش_لورا درن فوق العاده_ )

با اینکه شخصیت پردازی بسیار درست جلو می رود اما حضور پررنگ کارگردان و مرد بودنش را نمی توان در طراحی شخصیت مردنادیده گرفت. مرد داستان یک ازدواج بیش از زن حق به جانب به نظر می رسد و تا پایان اوست که بیشتر از زن درگیر احساساتش میشود و حتی تمایل به بازگشت دارد و بعد جدایی نیز تنها به نظر می رسد.

با تمام ظرافت های قصه و فیلمنامه و شخصیت های دقیق و درست، کارگردانی فیلم بیش از آنها برایم قابل تامل است. دوربین بااستعداد بمباک به شدت درست رفتار می کند. در پلان های گفتگو آنقدر سریع و هوشمند جابه جا می شود که اصلا احساس خستگی در2 ساعت و نیم فیلم حس نمی کنی. سکانس مذاکره نیکول و چارلی در آشپزخانه را مرور کنید، سکانس که شاید بیش از 50 پلان دارد والبته تدوینی که هیچ کجا تغییر پلان ها را توی صورتت نمی کند و آنچنان تداوم را حفظ می کند که فقط و فقط با قصه جلو می روی.

نماهای ثابت مدیوم کلوزآپ و کلوزآپ زن و مرد نیز جدای از انتقال حس؛ درست سرجایش رار گرفته، درست در زمان پیش بینی شده درفیلمنامه تا قدری تامل کنی و شاید فرای واژه هایی که می شنوی به کلیت فیلم فکر کنی. پلان بلند پاسخ های نیکول به منشی وکیل دردفترش که با یک کات درست و به جا مخاطب را به فضای کلی بر می گرداند.

فیلم داستان ازدواج هیچ ادا و اصول روشنفکری نه در فرم و نه در روایت دارد و با تمام سادگی به شدت ظریف در لایه های پنهانی رابطه هایی می رود که شاید سکوت بدترین اتفاقیست که ممکن است برایشان بیفتد. سکوتی که برای شکستنش دادگاه لازم باشد تبدیل به فاجعه ای می شود که می توان نامش را انسانی گذاشت. قربانی کردن تمام احساسات و مرزهایی که ساخته ای با چاقوی تند و تیزقانون که در آنی همه آنچه وجو داشته را نابود کند و شاید این نتیجه ایست که از قانونی شدن یک رابطه خواهد آمد. قانونی که از رویمنطق همه آدمها نوشته شده و هیچ جایی برای احساسات شخصی نمی گذارد و فیلم انگار زنگ خطر همین سکوت و همین قانون است.

نتیجه گیری فیلم شاید امید کوچکی باشد برای بازگشتی که از حسی مردانه می آید و این جایزه ایست که کارگردان به خودش می دهد.