چه سرسبز بود دره فورد
"جان فورد" آمریکایی اسطوره سینمای کلاسیک و معنای روشنفکری بر پرده اکران بود. از آثاری که سینمای جهان برای معنای هنری خانواده به آن مدیون است: «چه سر سبز بود دره من» نام دارد. این فیلم که علاوهبر به چالش کشیدن سائقهای اقتصادی دولتها دربرابر رفع نیازهای بدوی انسان برای زیستن، همزیستی را از منظر فلسفی مورد مداقه قرار میدهد عنصر با ارزشی در کارنامه هنری وی و به طور کلی تاریخ سینما محسوب میشود. همین بس که کارگردان بزرگی چون "اینگمار برگمن" از "فورد" به عنوان بهترین کارگردان تمام اعصار یاد میکند چرا که به باور من سینما قبل از بروز فلسفه و اندیشیدن به چگونگی باید متعالی کننده همه مدیومها در مقیاس هنر باشد و "فورد" استعدادی بیچون و چرا درباره این فرضیه داشت. «جویندگان» که از سوی بنیاد سینمای آمریکا به عنوان برترین فیلم وسترن آمریکایی انتخاب شده است، علاوهبر صیانت از تمامیت عرضی این هنر شعور فلسفی یک نقاش در تصاویر و چگونگی برداشت رنگها و جداسازی آنها از واقعیت را به چالش میکشد.
*اصلاح رنگ
اگرچه اصلاح رنگ به خودی خود توان پردازش دوربین به عنوان برداشت کننده از واقعیت را تحت تاثیرقرار میدهد اما نقیضهای بر این باور ایجاد میکند که بیننده باید رنگها را همانطور که در طبیعت هستند نظارهگر باشد. عنصر اصلی رنگ در سینمایی «جویندگان» رنگِ بیابانی است که کوهی از کاکتوسِ اسلحه به کمر در خود دارد. در سکانس پایانی «فابلمنها» ساخته اسپیلبرگ میبینیم که "فورد" برافروخته وارد کادر میشود سیگار برگش را آتش میزند و در دو جمله خط اُفُق را به چالش میکشد و همین بس که بدانیم چگونه «جویندگان» قبل از سینما بودن یک تابلوی نقاشی است. رنگها از دید یک نقاش در این فیلم اصلاح شدهاند و تکنیکالر سبز و قرمز ابزاری برای ریختن رنگ بر سفیدی یک بوم است. سینمای فورد عاری از فاشیسم به معنای هیتلری اما وطنپرستیِ یک وسترن را دارد. رنگها، نور، در این سینما وظیفه اصلی امیدبخشی به بیننده را ایفا میکنند و قبل از اینکه بر روی عمقِ میدان، میزان وضوح سوژه و فاصله کانونی لنز، تاثیری بگذارند روحیه نظاره کننده را قلقلک میدهند.
*نماد
«مردی که لیبرتی والانس را کشت» منحصرا سینمای تعلیق به زبان عامیانه است. سینمایی که همچنان هنر است با این تفاوت که درک آن سادهتر از همه فهمی یک واقعه طبیعی است. فیلمهای "جان فورد" علاوهبر آنکه سخنی صریح در تصویر و نه متن که به فیلمنامه آن بازمیگردد دارد، توانایی گسترش در همه ابعاد رسانه را دارند. سینمایی که برای صحبت از آن باید «خوشههای خشم» را به تماشا نشست و بعد آن را با اثر جاودانه "جان اشتاین بک" مقایسه کرد. اگرنگاه عامیانهای به علاقه "فورد" نسبت به "جان وین" داشته باشیم و تواناییهای این بازیگر در نقش یک کابوی اسلحه به کمر را کنار بگذاریم به این نتیجه میرسیم که "وین" قبل از بازیگر بودن برای "فورد" تبدیل به نماد شده است. به باور من سینما فرصتی برای نمادسازی و نمایش نماد ندارد اما در طول تاریخ به واسطه اصرار بر یک فرضیه که عملا تبدیل به نظریهای از جانب مولف میشود، نماد به وجود میآید. نماد سینمای فورد "جان وین" یک ابرقهرمان خوشدست است. اسبسواری، تیراندازی و داشتن روحیهای جنگنده از کوچکترین نشانههای چنین قهرمانی است؛ برای مثال در سینمای "برگمن" علاوهبر اینکه زنانگی موج میزند عنصر خیانت نسبت به تعهد و مکاشفه برای اخلاقیات از «پرسونا» تا «ساراباند» به موضوعیت روایی و دغدغه فیلمساز تبدیل میشود و یا سینمای "هیچکاک" مملو از تعلیق عنصری به نام «تعقیب به دنبال مضنون» را دنبال میکند که آگاتا کریستی گونه به ما در حال رودستزدن است. سینمای "جان فورد" اما کجای این امیال روایی قرار دارد. آیا اگر "جان وین" را از فیلمهای "فورد" حذف کنیم سینمایش بیچیز میشود؟ پاسخ قاطعانه است: خیر. سینمای "فورد" بدون "وین" چیزی کمدارد اما همچنان سینمای وسترن است. سینمایی که از دل یک فرهنگ همواره ناشناخته بیرون آمده و قرار است قهرمانی به بیننده معرفی کند که عملا وطنپرست است اما ابدا فاشیست نیست. اضافه بر همه داراییهای سینمای "فورد" که به جرات میتوانم بگویم پس از "چارلی چاپلین" و "آلفرد هیچکاک" اسطورهای تکرارنشدنی برای سینمای کلاسیک است، هوشیاری یک نقاش به هنگام چیدمان میزانسن و به طورکلی دکوپاژ در صحنه باعث خیرهماندن بیننده به تکنیکهای، مانند: قاب در قاب، مورد استفاده از سوی مولف میشود. اگرچه نباید سینمای عصر مدرنیته، که به باور من همواره در حال سقوط است، را با سینمای کلاسیک مقایسه کنیم چرا که آنچه عرضه سینما را تغییر میدهد، میزان و چگونگی تقاضای بطن یک جامعه است. با سینما به تنهایی نمیتوان برای سینما جنگید اما سینمای امروزی به طور کلی از امیال سینمای بدوی و کلاسیک در حال فاصله گرفتن است. سینمایی که مملو از ابرقهرمانان کارتونی شده و روزبه روز در حال افزایش جنبه سرگرمی خود است چگونه میتواند اندیشهای بزاید. تماشای سینمای "جان فورد" این انگیزه را به سینما دوستان میدهد که به جای خلق سرگرمی و چراییهای بیشتر در مورد چیستی و چگونگی سوژهها، قصه بگویند.
نویسنده: علی رفیعی وردنجانی