جستجو در سایت

1397/02/31 18:53

نگاهی به زندگی و آثار هیروکازو کورئیدا؛ کارگردان برنده نخل طلای 2018

نگاهی به زندگی و آثار هیروکازو کورئیدا؛ کارگردان برنده نخل طلای 2018
سینمای ژاپن پیش‌ازاین در سال 1997 و با فیلمی از شوهئی ایمامورا تحتِ‌عنوان «مارماهی» به نخل طلا دست یافته بود و اینک؛ دودهه بعداز آن ماجرا، بار دیگر شاهد مطرح‌شدن این کشور در کن هستیم.

نام هیروکازو کورئیدا با فیلم «پس‌از طوفان» آن‌هم وقتی که در جشنواره کن 2016 موردِ‌توجه واقع شد، دربین سینمادوستان کشورمان سر زبان‌ها افتاد؛ اما او پیش‌تر و با اولین فیلم بلند داستانی‌اش Maborosi که آن‌را می‌توان از ژاپنی به‌صورتی تحت‌اللفظی «نور جادویی» ترجمه کرد؛ در جشنواره سال 1995 ونیز نگاه‌ها را معطوف خود کرد؛ تاجایی‌که جایزه اوسلای طلایی بهترین کارگردان را به او اهداء کردند. کورئیدا درحالی در سینمای داستانی به موفقیت رسید که اساساً کارش را با ساخت مستند آغاز کرد و هنوزهم گه‌گاهی حوزه قبلی‌اش را تکرار می‌کند. او حالا با Shoplifters که عموماً «دزدان فروشگاه» ترجمه شده؛ جایزه نخل طلای کن را گرفته و توانسته افتخاری تازه برای سینمای ژاپن کسب کند.

جایی در توکیو؛ اوسامو شیباتا و همسرش نوبیو زندگی فقیرانه‌ای را از سر می‌گذرانند. اوسامو هرازگاهی در مشاغلی پَست و البته موقتی مشغول‌به‌کار می‌شود و نوبیو هم کاری با دستمزدی بسیارپائین دارد. به‌نوعی امورات آنها متکی‌بر آب‌باریکه بازنشستگی مادربزرگ خانواده است و البته خرده‌اجناسی که پسرشان شوتا از بقالی‌ها بلند می‌کند! دراین‌میان؛ آشنایی این خانواده با دختر بی‌خانمانی به‌نامِ یوری را شاهد هستیم که وقتی متوجه می‌شوند ازسویِ اعضای خانواده‌اش موردِ بی‌مهری و آزارهای متعددی قرار گرفته؛ او را به خانه محقر خود می‌برند و به‌رغمِ عدم تمکن مالی، او را هم به‌نوعی زیرِپروبال خود می‌گیرند. با ورود پلیس به جریان گم‌شدن یوری، ماجراها رنگ دیگری به‌خود می‌گیرند... این، خط اصلی داستانی‌ست که کورئیدا توانست با آن، دل هیئتِ‌داوران جشنواره 71 کن را ببرد و به نخل طلا دست یابد. به‌گفته کارگردان؛ آنچه الهام‌بخش وی در ساخته‌وپرداخته‌کردن ایده فیلم بوده، گزارش‌های متناوبی‌ست که شبکه‌های تلویزیونی ژاپن درباره سوء‌ِ‌استفاده از کودکان در خانواده‌های فقیر به‌منظورِ سرقت از فروشگاه‌ها در سال‌هایِ‌اخیر پخش کرده‌اند. 

سینمای ژاپن پیش‌ازاین در سال 1997 و با فیلمی از شوهئی ایمامورا تحتِ‌عنوان «مارماهی» به نخل طلا دست یافته بود و اینک؛ دودهه بعداز آن ماجرا، بار دیگر شاهد مطرح‌شدن این کشور در کن هستیم. فیلم جدید کورئیدا همانند سایر کارهای داستانی‌اش؛ بر جنبه‌های تاریک و مغفول‌مانده جامعه ژاپن تأکید دارد و می‌خواهد براین‌نکته تصریح داشته باشد که می‌توان در دل سیاهی هم نوری از امید را جست‌وجو کرد. کورئیدای 55ساله هنگام حضور روی سن کاخ جشنواره خطاب به حاضران در سالن گفت: «به بودن دراین‌جمع و اینجا افتخار می‌کنم؛ گواهش پاهای لرزان از شوق و هیجانم است!»

کورئیدا متولد ژاپن است. او در ششم جون 1962 در توکیو متولد شد و پیش‌از دنبال‌کردن حرفه کارگردانی؛ در مجموعه‌های داستانی و آثار مستند متعددی در تلویزیون، دستیار بود. او سپس اولین گام کارگردانی را با ساخت مستندی برای همین مدیوم به‌نامِ Lessons from a Calf در سال 1991 برداشت. دو مستند بلند دیگر وی درآن‌سال‌ها However و August without Him بودند. ساخت Maborosi (نور جادویی یا بارقه) در سال 1995 اولین حرکت وی در ساخت فیلمی غیرمستند بود که از روی نوولی به‌همین‌نام نوشته تیرو میاموتو ساخت و توانست نقدهای مثبت فراوانی دریافت کند؛ تاجایی‌که رده‌بندی محبوبیت فیلم در 16 نقد مختلف منتشره در Rotten Tomatoes، 100درصد بود و به‌طورِ‌میانگین امتیاز 8.1 از 10 گرفت. «زندگی معرکه» در سال 1998 نیز به‌لحاظِ روایت فانتزی‌گونه‌اش با نظرات مثبتی روبه‌رو شد. داستان این فیلم درباره دنیای بعداز مرگ است که در هر دوشنبه؛ هرشخص تازه‌مرده‌ای برای ورود به جهان باقی باید شادترین لحظه عمرش را بگوید تا گروهی که آنجا هستند، آن‌ خاطره منتخب را بازسازی کنند. آخر هرهفته نیز فیلم‌های ذخیره‌شده از زندگی افراد برای متوفیان نمایش داده می‌شود تا هرکسی که نتوانسته خاطرات شیرین زندگی‌اش را به‌یاد بیاورد، متوجه شود زندگی‌اش چنین لحظات خوشی نیز داشته که او فراموش کرده. او سپس «فاصله» را می‌سازد که نامزد دریافت نخل طلای کن 2001 نیز شد. سال 2004 شاهد ارائه فیلم «کسی نمی‌داند» ازاین‌کارگردان بودیم؛ درباره چهار کودک پنج تا 12سال که آشنایی غریبی با هم دارند. حضور فیلم در جشنواره کن آن‌سال باعث شد تا بازار خوبی نصیبش شود و گیشه 11میلیون‌دلاری را در اکران جهانی تجربه کند. فیلم بعدی وی Hana این امکان را یافت تا به‌کمک مجموعه تهیه‌ و پخش FUNimation راهی سینماهای آمریکا شود. کورئیدا در سال 2008 فیلم Still Walking را ساخت که با آرای مثبت بسیاری مواجه شد و حتی راجر ایبرت، ساختار اثر را به شیوه‌های تحسین‌برانگیز یاسوجیرو اوزو؛ کارگردان افسانه‌ای ژاپن تشبیه کرد و چهارستاره به او داد. می‌توان گفت که Air Doll؛ تجربه متفاوتی از فیلم‌سازی برای کورئیدا بود که آن‌را براساس یک‌مجموعه انیمیشن موسوم به مانگا از شیوه‌های کمیک‌های مختص ژاپن ارائه کرد. او با همین اثر راهی کن 62 شد اما عموم منتقدان عنوان کردند که نهایت زمان مورد نیاز کارگردان برای گفتن این قصه 90دقیقه بوده و نیازی به روایت خسته‌کننده 125دقیقه‌ای نداشت. او در فیلم «کاش!» زندگی دو برادر را روایت کرد که یکی با پدر و یکی با مادر خود در دو نقطه دور از هم زندگی می‌‌کنند و آرزو دارند خانواده‌اشان دوباره دورِ‌هم جمع شوند. «پسر کو ندارد نشان از پدر» ساخته 2013 این فیلم‌ساز نامزد نخل طلای کن آن‌سال بود و درنهایت؛ جایزه ویژه هیئتِ‌داوران را گرفت. همچنین، در جشنواره‌های معتبر تورنتو و سن‌سباستین نیز مورد تقدیر قرار گرفت. داستان فیلم درباره جابه‌جایی دو نوزاد بعداز تولد در بیمارستان و تأثیر این ماجرا بر آینده دو خانواده است. تلاش بعدی کورئیدا برای برگردان یک کمیک معروف ژاپنی؛ به ساخت «خواهر کوچک ما» منتهی می‌شود که نه‌تنها در کن تحسین شد؛ بلکه در ژاپن نیز مورد استقبال قرار گرفت و بیش‌از 1.5میلیاردین فروخت. یکی‌از اثرگذارترین لحظات زندگی کورئیدا در سال 2001 رقم خورد؛ وقتی‌که برای ملاقات مادرش که پس‌از فوت پدرش در مجتمعی مسکونی زندگی می‌کرد، به آنجا می‌رود. خودش بعدها گفت که برپایه این دیدار؛ فیلمنامه‌ای نوشت که ماحصل آن فیلم «پس‌از طوفان» بود. او بااین‌اثر در بخش نوعی نگاه جشنواره کن 2016 حضور داشت و پنجمین فیلم پرفروش سینمای ژاپن، هنگام اکرانش بود. این هنرمند در یک چرخش اساسی ساختاری؛ به تریلری پلیسی روی آورد و سال 2017 فیلم «سومین جنایت» را ساخت که در رقابت‌های اصلی جشنواره ونیز آن‌سال شرکت کرد. دبورا یانگ از «هالیوود ریپورتر» درباره این فیلم نوشت: «حسی متفاوت از کارگردانی ژاپنی که به قصه‌های خانوادگی‌اش عادت کرده‌ایم؛ البته با همان قدرت، همان تفکر و همان وضوح در روایت». او حالا با موفقیت قابلِ‌توجه Shoplifters (دزدان فروشگاه یا دله‌دزدها یا جنس‌بلندکن‌ها) دور تازه‌ای را در روال حرفه‌ای‌اش آغاز کرده که می‌تواند زمینه آثار بعدی‌اش را تحتِ‌تأثیر قرار دهد. 

مقاله منتشره ازسویِ The Japan Times به‌تاریخِ 20 مای 2018؛ هیروکازو کورئیدا را به کن لوچ (فیلم‌ساز انگلستانی) سینمای ژاپن تشبیه کرد و نوشت: «او هم می‌‌خواهد از تلاش مردم عادی در زندگی حرف بزند؛ تلاشی که شاید حتی دیده نشود و در هیاهوی جامعه گم ‌شود. او گونه‌ای از انسان‌دوستی را نشان‌مان می‌دهد که دارد به تاریخ می‌پیوندد و گویی متعلق به دنیای امروز نیست. خانواده‌‌ای که او در تازه‌ترین فیلمش نمایش می‌دهد؛ نمونه‌ای از زندگی اولیور توئیست‌گونه مدرن است. طبق یک اصل قدیمی در این زیرژانر اجتماعی؛ دولت، سرمایه‌داری و تمام مظاهر مدرن؛ افراد ضعیف جامعه را نابود می‌کنند و بینوایان جایی در دنیای حاضر ندارند. البته کارگردان در مصاحبه‌ای با ورایتی گفت که فیلمش را اجتماعی‌ترین اثرش تابه‌امروز می‌داند».