نقد فصل اول: پیشبینی ریدلی اسکات از پایان دنیا

ترجمه اختصاصی سلام سینما
«ریدلی اسکات» با محصول جدید اچبیاو یعنی «بزرگشده توسط گرگها» بازگشته است. او به عنوان تهیهکننده اجرایی در این پروژه حضور خواهد داشت و همچنین دو قسمت اول آن را کارگردانی کرده است. او از زمینهی تماتتیک «بلیدرانر» استفاده کرده است و موضوع هوش مصنوعی را به روش خود مورد پرداخت قرار داده است. بار دیگر زمین توسط انسانها به یک توالت تبدیل شده است و انسانها تصمیم گرفتهاند تا جای دیگری را برای زندگی انتخاب کنند.
مقصد آنان سیارهی «کپلر-22» است. یک سیارهی شناخته شده که در بهترین حالت 600 سال نوری از زمین فاصله دارد. افرادی که در آنجا سگونت پیدا میکنند، پیرو دین مترائیسم هستند که در واقع نوعی از خورشید پرستی است. این دین وجود واقعی دارد و در نوشتههای روم باستان میتوانید اطلاعات بیشتری از آن کسب کنید. در این داستان میترائیسم تبدیل به دین اکثریت مردم غرب شده است. خط زمانی داستان این فیلم نامشخص است و با این کار «آرون گزیکوفسکی» خود را از جبههگیریهای مسیحیان و یهودیان تندروی غرب نجات داده است.
به هرحال بنظر میرسد که حدود 100 سال از زمان فعلی گذشته است و بنیادگرایان در تقابل با آتئیستهایی هستند که رویای ساختن دنیایی مبتنی بر حقایق و دلایل دارند اما بنظر میرسد که باید این رویا را همراه خود به گور ببرند. وقتی این فرضیه در سریال عیان شد، باید اعتراف کنم که با صدای بلند خندیدم. احساس کردم که یک نویسندهی تازهکار توانسته است تا یک اثر خلاقانه را به رشتهی تحریر درآورد.
نمیتوان گفت که ارتباطی بین اجزای داستان و دنیای واقعی وجود ندارد. پیروان میترائیسم تصمیم میگیرند تا جلوی سبک زندگی مصنوعی کودکان که به بیان خودشان فاقد روح است را بگیرند تا آنها را از افتادن به دام گناه حفظ کنند. یکی از آتئیستها دو ربات را به نامهای «مادر»(آماندا کالین) و «پدر»(ابوبکر سلیم) مجدداً برنامهنویسی میکند و آنها را راهی کپلر-22 میکند.
برای علاقهمند شدن به این سریال باید بتواند تمام جزئیات آن را به خوبی درک کنید، به ویژه در اواخر فصل اول که سریال کمی افت پیدا میکند. این افت در دو قسمت اولی که «ریدلی اسکات» آن را جلوی دوربین برده است، وجود ندارد. او طی سالهای گذشته در استودیوی اسکات فری خودش، سریالهای تلویزیونی زیادی را تولید کرده است، اما از دهه ۱۹۶۰ تاکنون حتی یک قسمت از یک سریال تلویزیونی را کارگردانی نکرده است. خوشبختانه آن دو قسمت اول کاملاً اپیزودیک پیش میرود. سایر قسمتهای فصل اول توسط «لوک اسکات»، «سرجیو میمیکا»، «الکس گباسی» و «جیمز هاوز» کارگردانی شدهاند. در ادامه سریال آن جذابیت و کشش دو قسمت اول را از دست میدهد و به سوالاتی نظیر بقا در یک سیاره خشک و دورافتاده مثل کپلر-22 و همچنین وفاداری شخصیتها که منجر به بروز چاشهایی میشود، میپردازد که عمدتاً فاقد جذابیت است.
در حالی که بخش انسانی سریال روی دوش «تراویس فیمل» بازیگر محبوب سریال «وایکینگها» قرار گرفته است، این «آماندا کالین» است که به عنوان ستاره اصلی شناخته میشود.او مجبور شده تا لباسی چسبان و یکسره را بر تن کند. برخی از بهترین سکانسهای شش قسمت فصل اول متعلق به اوست، شخصیتی که بین فشارهای پنهان در برنامهنویسیاش و نیازهای ضروری برای وجودش گیر افتاده است. «ابوبکر سلیم» تا حدود زیادی در حاشیه قرار گرفته است، اما حضور او تضمین میکند که رابطه «مادر» و «پدر» با وجود مصنوعی بودن، یکی از مهمترین مولفههای جذابیت سریال است. البته متاسفانه به این مسئله باید اشاره کرد که کاراکترهای انسانی به اندازهی کاراکترهای رباتی مورد توجه فیلمنامه قرار نگرفتهاند.
جدا از هرگونه لذتی که از سوالات دربارهی واقعیت و وجدان، دین و آزادی از دین و هر چیز دیگری در این سریال میبرید، «بزرگشده توسط گرگها» سریال خوبی است. اساس داستانش که این آدمها در برابر آن آدمهاست باعث شده تا یک مولفهی ثابت برای جذاب مخاطبان داشته باشد. البته این به شرطی است که فضای کپلر-22 در مقایسه با زمین در سال 2020 شما را افسرده نکند.
منبع: لس آنجلس تایمز
مترجم: وحید فیض خواه