ده صحنه جذاب از مبارزه رزمی در فیلم های خارجی
اختصاصی سلام سینما- ژانر اکشن همواره یکی از پرمخاطبترین ژانرهای سینمایی بوده است. هیجان، زد و خورد، انفجارهای بزرگ، تیراندازی و مبارزات تن به تن، از دلایل جذابیت این ژانر برای مخاطبان سینما میباشد. از این رو تصمیم گرفتیم در این یادداشت، ده سکانس مبارزهی برتر تاریخ سینما را به مخاطبان سلام سینما معرفی کنیم.
به نظر شما بهترین صحنهی مبارزه در تاریخ سینما، متعلق به چه فیلمی است؟
- اولدبوی (Oldboy | 2003) - مبارزه داخل راهرو
حقیقتاً فوقالعاده است. «پارک چان-ووک» با این سکانس محبوب و برجسته مرزهای صحنههای مبارزهای و خشن قرن 21 را جا به جا کرده است. «چوی مین-سیک» قبل از شروع حرفه بازیگری هیچ تعلیمی در زمینه مبارزه نداشته و این صحنه هم موفقیت خود را به خاطر ورزشکار بودن او یا سرعت بالای وقوع اتفاقات به دست نیاورده است.
ارتش یک نفره همیشه در سینما تأثیری خاص به همراه داشته است؛ خواب و خیال پر جنب و جوشی از قدرت، اراده و شهامت. در «اولدبوی»(Oldboy)، «پارک چان-ووک» این خواب و خیال را با یک برداشت بلندِ 3 دقیقهای و ساده به کابوس تبدیل کرده و ضدقهرمان رنجدیده داستان (مین-سیک چوی) را در برابر راهرویی پر از تروریستهای مسلح قرار میدهد، آن هم وقتی چیزی جز یک چکش و اراده قوی همراه ندارد.
نحوه قاببندی این شات همان چیزی است که به آن قدرت بخشیده و به این غوغا اجازه میدهد مرکز توجه باشد و ضدقهرمان داستان را ببینیم که در بین این همه آدم راه خود را باز میکند، کتک میخورد و حتی چاقویی هم در پشتش فرو میرود، لکنت زبان میگیرد، به لرزش میافتد، زمین میخورد و دوباره بلند میشود و کم کم از تعداد جمعیت راهرو میکاهد و پارک در تمام این مدت دوربین را در فاصلهای ثابت نگه داشته است تا این درگیری از نظر چیدمان و موقعیت به واضحترین شکل ممکن دیده شود، گویا در حال تماشای مردی هستی که دست خالی موجی را به عقب میراند.
- بیل را بکش: بخش 1 (Kill Bill: Vol.1 | 2003) – عروس در مقابل گوگو یوباری و گروه کریزی 88
میدانم. شاید این تقلب باشد. میدانم که در اصل این دو سکانس جداگانه از هم در نظر گرفته میشوند اما از آنجایی که یکی پس از دیگری رخ میدهد، میخواهم زیادهروی کرده و سراغ هر دوی آنها بروم. چون واقعاً هر دو جالب توجهاند اما وقتی کنار هم قرار میگیرند در بهترین حالت خود هستند.
این صحنه یکی از بهترین صحنههای مبارزاتی قرن 21 نیست؛ بلکه یکی از بهترینهای تاریخ به شمار میرود. برچسب زدن بر «کوئنتین تارانتینو» غیرممکن است اما میتوان گفت او کارگردانی اکشن است. او در مجموعه فیلمهای «بیل را بکش»(Kill Bill) یک عمر عشق به کونگ فو را به نمایش گذاشته و به آن ادای احترام میکند.
تک تک صحنههای مبارزه فیلم «بیل را بکش: بخش 1»(Kill Bill: Vol.1) شاهکارند. تارانتینو برای ساخت این فیلم از «یوئن وو پینگ» طراح حرکات هنرهای رزمی و «تتسورو شیماگوچی» طراح حرکات شمشیربازی کمک گرفته و نتایجی که به بار آوردهاند از آنهایی است که در تاریخ باقی میماند.
مبارزه «عروس» در برابر «ورنیتا گرین» پر از مشتزنی و مبارزهاش با «اُرِن ایشی» یک دوئل کاتانای بسیار زیبا است. اما مبارزه با «گوگو یوباری» و پس از آن «گروه کریزی 88» آنقدر برجسته و جالب توجهاند که وقتی به فیلم فکر میکنی اولین چیزی که به ذهن میآید این دو هستند.
این دو سکانس خشونت بسیار بالایی دارند؛ خون است که به این طرف و آن طرف میپاشد و استخوان است که شکسته میشود. اما علاوه بر این، بسیار هم سرزنده و پرانرژیاند. درگیری دو نفرۀ داخل موتورخانه که شامل «اوما تورمن» و بدلکارش «زوئی بل» است، لحظه لحظه سکانس را به حد کمال میرسانند.
- وعدههای شرقی (Eastern Promises | 2007) - ویگو مورتنسنِ لخت در برابر تبهکاران چچنی
فقط «دیوید کروننبرگ» میتواند کاری کند که لخت بودن ترسناک باشد. این کارگردان در سالهای اخیر حرفهاش دست از فیلمهای ترسناک برداشته بود اما هیچگاه استعداد خود را در خشونت و وحشت از دست نداد. در «وعدههای شرقی»(Eastern Promises) این وحشت از شکنندگی ناشی میشود؛ از گوشت و پوست نرم و شل و ول انسان، مخصوصاً در حضور سلاح سرد.
«ویگو مورتنسن» در اینجا نقش پاککننده ردپای مافیای روس را بازی میکند و در سکانس مد نظر، به صورت لخت مادرزاد در برابر دو تبهکار چچنی عصبانی قرار دارد. مبارزه بینشان در یک حمام عمومی رخ میدهد و پر از خون و خونریزی و وحشیگری است؛ مبارزهای لیز و چسبناک که در آن مردان مسلح خود را در برابر قدرت وحشیانه و خالص مردی مییابند که با دستان خالی سعی در نجات زندگیاش دارد. شکوفایی خاصی در تنظیم این سکانس وجود ندارد، تنها شاهد مبارزهای ناخوشایند خواهیم بود که از واقعگرایی سرچشمه گرفته است. این سکانس به نوبه خود بسیار تأثیرگذار است اما میل «مورتنسن» به کنار گذاشتن غرور و مقام به خاطر فیلم است که آن را به سکانسی پرتنش، مهیج و جاودانه تبدیل میکند.
- ببر خیزان، اژدهای پنهان (Crouching Tiger, Hidden Dragon | 2000) - میشل یئو در برابر ژانگ زئی
فیلم شگفتانگیز «ببر خیزان، اژدهای پنهان»(Crouching Tiger, Hidden Dragon) به کارگردانی «انگ لی» و به سبک ووشیا ساخته شده است. این فیلم مخاطبان از دنیا بیخبر خود را در سراسر جهان با هیجان ژانر کونگ فو آشنا کرد، پس جای تعجب نیست که زد و خوردها و نبردهای بلندپروازانه آن به عنوان میراث فیلم باقی ماندهاند. اما احتمالاً این مبارزه «میشل یئو» و «ژانگ زئی» است که بهترین قسمت فیلم به شمار میرود.
این سکانس نیز مانند بسیاری از سکانسهای مبارزهایِ واقعاً خوب، مملو از احساس و عاطفه بوده و ریشه در درام انسانی داستان دارد و هر دوی این بازیگران نیز این درام و تغییر قدرت را در حین مبارزهشان به زیبایی به اجرا درمیآورند. طرح مبارزه بیرحمانه اما دلپذیر و زیباست و طراح آن «یوئن وو-پینگ» باز هم در اینجا خودنمایی میکند. «لی» هم از هر فرصتی برای به نمایش گذاشتن حرکات شاعرانهتر استفاده کرده است.
بسیاری از قسمتهای اکشن از زاویه بالا قاببندی شده تا حرکات روان بازیگران و بدلکارانشان را حین شمشیربازی پررنگتر جلوه دهد. همچنین بهترین نوع وایر ورک (wire work) را نیز میتوان در اینجا دید که به ندرت و به هدف بالا بردن سطح حرکاتِ اجراکنندگانِ بااستعدادش استفاده شده است.
- بازی مرگ (The Game of Death | 1978) - بروس لی در برابر کریم عبدالجبار
یکی از معروفترین مبارزات سینمایی «بروس لی»، در فیلم ناتمام «بازی مرگ»(The Game of Death) و مقابل «کریم عبدالجبار» انجام شده است. عبدالجبار، بازیکن مشهور لس آنجلس لیکرز که بیش از یک دهه در این تیم مشغول به فعالیت بود، به یکی از بهترین بسکتبالیستهای تاریخ انبیای معروف است. بعلاوه، در بسیاری از فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی نظیر «هواپیما»(Airplane) نیز به ایفای نقش پرداخته است.
شروع حرفه بازیگری «عبدالجبار» با حضور وی در فیلم «بازی مرگ»(The Game of Death) رقم خورد. این فیلم چهارمین و آخرین فیلمی بود که «بروس لی» با استودیوی هنگ کنگی گلدن هاروست ساخت. لی بلافاصله پس از نویسندگی، کارگردانی و ایفای نقش در فیلم «بازگشت اژدها»(Return of The Dragon)، به سراغ «بازی مرگ»(The Game of Death) رفت که قرار بود در آن نیز همین مسئولیتها را بر عهده داشته باشد.
داستان فیلم قرار بود بر کاراکتر لی متمرکز باشد که درون یک برج به پیش میرود. در هر مرحله باید با یک رزمیکار با سبک متفاوت مبارزه میکرد. او در یکی از این مبارزات با کاراکتر «کریم عبدالجبار» رو در رو میشود که او را به مدت پنج دقیقه درگیر مبارزهای شدید میکند.
- مبارز (Warrior | 2011) - مبارزه قهرمانی
سکانسهای مبارزهای زیادی نیستند که بتوانند آدم را حسابی به گریه بیندازند اما نمایش نهایی بین برادران کانلون یعنی «تام هاردی» و «جوئل ادگورتون» در فیلم «مبارز»(Warrior) یکی از ناراحتکنندهترین و احساسیترین مبارزاتی است که تا به حال در فیلمها رخ داده است.
هنرهای رزمی ترکیبی هنوز جایگاه خود را در سینما به دست نیاورده اما مبارز با این ورزش با عشق فراوان و احترام نسبت به تمرینات سخت و تغییرات نامتعارف در سبک زندگی مبارزان حرفهایاش رفتار میکند. با این حال، «مبارز»(Warrior) برای فیلمی که درباره حالگیری حرفهای است، قلب بسیار بزرگ و تپندهای دارد که البته همه اینها به لطف داستان خانوادهای از هم پاشیده و دو برادری است که ناگزیر با یکدیگر اختلاف پیدا میکنند.
«تام هاردی» در نقش تامی، منبعی از خشم و قدرتی بیرحمانه است. او دیوی است که دخل هر چیزی را که سر راهش قرار بگیرد میآورد. تا وقتی که برادرش جلوی راهش سبز میشود. «برندون» مرد خانواده است و شخصیتی آرام و توسریخور دارد، اما انتخاب دیگری هم برایش باقی نمانده است. یا باید سازش کند و سقف خانوادهاش را بالای سرشان نگه دارد یا همه چیزش را از دست میدهد.
از لحظهای که پای خود را داخل رینگ مسابقه میگذارند، خواستهها و نیازهای بسیار واضح و مشخصی دارند، به این معنی که هر ضربه و مشت با این حقیقت تلخ همراه است که کسی باید بازنده بیرون رود و در این حین مشغول صحبت درباره دههها دشمنی و دردی میشوند که بینشان شکل گرفته است.
این سکانس بیش از 10 دقیقه از یک درام شدیداً احساسی را در خود جای داده که از طریق یک مبارزه و تدوینی بسیار خوب به نمایش گذاشته میشود.
- گلادیاتور (Gladiator | 2000) - ماکسیموس در برابر تیگریس در برابر ببرها
حماسۀ شمشیر و صندل این روزها دوران سختی را میگذراند اما «گلادیاتور»(Gladiator) اثر «ریدلی اسکات» یکی از اجزای اصلی این ژانر در دوران مدرن امروزی به شمار میرود. این حماسه تنها یک حماسه اکشن درجه یک و داستان تاریخی و تخیلی جذاب نیست، بلکه درامی عمیقاً انسانی است که توسط قهرمان حال و سرباز و برده سابق «ماکسیموس»(راسل کرو) به دوش کشیده شده است.
از آنجایی که شدیداً به «ماکسیموس» و ماجرایش اهمیت میدهید و از آنجایی که اجرای مسابقات گلادیاتوری ذاتاً غیرانسانی است، عمیقاً درگیر تک تک مبارزاتی میشوید که در گود مبارزه روی میدهد و «اسکات» نیز کاری کرده که همه چیز بسیار هیجانانگیز و در عین حال عمیق و پرمعنی باشد. بعد هم نوبت به ورود ببرها به این معادله میرسد.
خیل راحت میشد به همه چیز گند زد؛ همه چیز را احمقانه یا مصنوعی یا بیخطر نشان داد. اما اسکات درندهخویی نفسانی این دیوها را در خود مبارزه میگنجاند. به وضوح مشخص است که «ماکسیموس» به قد و قواره «تیگریس» نمیخورد اما وقتی قفسها باز شده و ببرها رسماً آزاد میشوند، سطح داستان بالا میرود.
در نهایت، اسکات موفقیت فیلم را با ساختن صحنه تأثیرگذاری که در آن «ماکسیموس» از قوانین امپراطور پیروی نکرده و اجازه میدهد رقیبش زنده بماند و در نتیجه خود را به قهرمان تبدیل میکند، تضمین کرد. این صحنه مثالی است از ترکیب داستان و اکشن که باعث میشود از یکدیگر فاصله نگیرند.
- تلقین (Inception | 2010) - مبارزه جاذبه
با وجود قدرت بسیار بسیار زیادی که «کریستوفر نولان» در کارگردانی دارد، نبرد تن به تن هرگز برای او نقطه قوت به حساب نیامده است. او در فیلم «تلقین»(Inception) با مفهومی هوشمندانه که به صورت عملی نیز به شیوهای فوقالعاده به اجرا درآمد، راهی برای این مشکل پیدا کرد و بالاخره آن انرژی جنبشی را به دست آورد که جایش در بسیاری از کارهای قبلی او خالی بود. سکانس مورد نظر ما در اینجا قطع به یقین سکانس مبارزه در شرایط تغییر جاذبه است که در راهروی هتل گردان روی میدهد.
تیم نولان برای ساخت این صحنه یک راهروی 100 فوتی را روی حلقههای گردانی بنا کردند که قابلیت چرخش 360 درجه داشتند. همانطور که ممکن است تصور کرده باشید، فیلمبرداری روی صحنهای در حال چرخش بسیار پیچیده است، و سه هفته کامل طول کشید تا ضبط آن تمام شود. در حالی که عناصر فنی و مفهوم پایهای این صحنه هر دو به طور غیر قابل انکاری چشمگیر هستند، فن نمایش و کنترل فیزیکی «جوزف گوردون لویت» نیز به همین اندازه فوقالعاده است. او تنها دو هفته فرصت داشت تا خود را برای این چالش بزرگ تعادلی آماده کند. این قطعات در کنار هم با آن انرژی تکرارنشدنیشان، یک جادوی بزرگ سینمایی را خلق کردهاند.
- کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان (Captain America: The Winter Soldier | 2014) - مبارزه داخل آسانسور
همانطور که از این سرباز آمریکایی با استعداد انتظار میرود، «کاپیتان آمریکا» همیشه مرزهای مبارزه تن به تن را در دنیای سینمایی مارول جا به جا کرده و فیلم «سرباز زمستان»(Captain America: The Winter Soldier) نیز مبارزههای خود را که همراه همیشگی مارول یعنی «جیمز یانگ» برایش طراحی کرده، به رخ میکشد.
در این فیلم چند صحنه مبارزهای خیلی خفن وجود دارد، مخصوصاً سکانسهای مبارزه بین «استیو» و «سرباز زمستان»، اما مبارزه داخل آسانسور است که در ذهن باقی میماند چرا که به شیوهای خارقالعاده ساخته شده و استعداد چشمگیر کپ را به رخ میکشد.
ایدۀ برداشتن اولین انتقامجو از میدان جنگ و قرار دادن او در آسانسوری تنگ و محصور با لشکری از آدمهای بد بسیار هوشمندانه بوده و مثل یک میکروسکوپ قدرت بالای کپ را برجستهتر میکند. او باید در این شرایط که جایی برای رفتن ندارد، فقط کاری را انجام دهد که در آن خیلی خوب است - ایستادن در برابر گردنکلفتها، فقط اینکه این گردنکلفتها اینجا هم تعلیمدیدهاند و هم سر تا پا مسلح.
فضای محصور کار را برای بدلکاری سختتر میکند و این بدان معناست که بیشتر کار روی دوش «کریس ایوانز» و «فرانک گریلو» (که متأسفانه زمانی که در مارول بود به اندازه کافی صحنه حالگیری به او داده نشد) افتاده است. «گریلو» اکشن را به شکلی استادانه اجرا کرده و قدرت و اراده کپ را به شکلی واضح در فضایی میکروسکوپی به نمایش میگذارد.
- کینگ کونگ (King Kong) - مبارزه تی رکس
«کینگ کونگ» در برابر «تی رکس». بیشتر بگویم؟ خیلی خب، سه عدد «تی رکس» هستند. فکر میکنم تا همینجا کافی باشد که بدانید چرا این سکانس اینقدر عالی است اما خب توضیح میدهم. ساخت مجدد آن فیلم هیولایی کلاسیک توسط «پیتر جکسون» میتواند بسیار آشفته و ناهماهنگ باشد اما لحظات بسیار خوبی هم در آن وجود دارند. آن جایی که «کینگ کونگ» در برابر سه «تی رکس» قرار میگیرد یقیناً یکی از این لحظات است.
«جکسون» برای ساخت این فیلم با شرکای همیشگی جلوههای دیجیتال خود در وِتا همکاری کرده و جلوههای ویژه فیلم خیلی خوب از آب درآمدهاند. «کونگ» دست تنها به جنگ با این سه موجود قاتل میرود - و این یعنی هم او تنها بوده و هم واقعاً یک دستش پشت بدنش قرار دارد و آن دارو (نائومی واتس) را در تمام این مدت با خود حمل میکند.
همانطور که «جکسون» در مجموعه فیلمهای «ارباب حلقهها»(Lord of The Rings) نیز ثابت کرد، میداند چگونه از پس کارگردانی نبردهای بزرگ بر بیاید. در اینجا او تعداد بازیگران را کم کرده اما همچنان بزرگی مبارزه را بالا نگه داشته است و جانوران غولپیکر به شکلی وحشیانه در جنگل میچرخند. باید برای درک این سکانس تصور کنید استخوانها دارو از فولاد سخت درست شدهاند، اما باز هم تأکید میکنم که همه اینها را موقع مبارزه «کینگ کونگ» با گروه سه نفرۀ تی رکسها از یاد میبرید.
منابع: Collider, ScreenRant