مهم ترین فیلم های ایرانی که از سینمای جهان برداشته شدند/بخش1
اختصاصی سلام سینما- بدون شک بارها به فیلمهایی برخورد کردهاید که قبلتر نمونه مشابهش ساخته شده است. در سینمای هالیوود این اصلا یک رسم است که بسیاری از آثار مهم کلاسیک خود را یکبار دیگر بازسازی میکند. گاها عین به عین همان فیلم بازساخته میشود و گاهی موضوع و خط اصلی میماند و شکل ساخت تغییر میکند. «سوسپیریا» مثلا یکی از جدیدترین نمونههای اینچنینی است که از روی فیلمی دهه هفتادی با همین نام بازسازی شده. (بماند که در اکثر مواقع نمونههای جدید هیچجوره به پای آثار اصلی نمیرسد.)
در موارد دیگری پیش میآید که فیلمسازی، اثری از سوی دیگر جهان انتخاب و تصمیم به ساخت مجدد آن بگیرد. «اولد بوی» آمریکایی از روی نمونه ژاپنی ساخته میشود یا مثلا دیوید فینچر «دختری با خالکوبی اژدها» را از روی نمونهای سوئدی برمیدارد و هانکه فیلم «بازیهای بامزه» خود را یکبار در آلمان و یکبار در آمریکا با یک شکل ساخت، تکرار کرده است.
سینما به عنوان هنر پیشرویی که زبان خاص بیانگرانه و بصری خود را دارد، همیشه بهعنوان یک کالای فرهنگی از سرزمینی به سرزمین دیگر برده شده و تاثیرات میانفرهنگی خاص خود را ایجاد کرده است. مثلا «بازیهای بامزه» باوجود فیلمسازی واحد و شکل ساختی یکسان اما در بستر زبان و فرهنگ متفاوت تبدیل به دو اثر کاملا مجزا میشود که تاثیرات عاطفیشان هم حتی بر روی مخاطب متفات میشود. بر این اساس هرگز نمیتوان عمل بازسازی یا اقتباس از فیلمهای دیگر را رد کرد یا کاری ضعیف و ساده پنداشت. بازسازیهای فرامرزی تلاش زیادی را میطلبند تا متن از پیش آمده با مختصات فرهنگی و قومی سرزمین جدید هماهنگ شود، گاها احتیاج به تغییراتی دارد که به اصل موضوع خدشهای وارد نکند و در نهایت سختترین کار اینست که از زیر بار یک کپی دست دوم بودن دربیاید و بتواند شخصیت خاص خود فیلم را بسازد.
بسته به شدت و کمیت برداشت از روی فیلم از پیش آماده شده، یک فیلم میتواند بازسازی عینی و پلان به پلان فیلم دیگر باشد، میتواند داستان و روایت را بردارد و طراحی بصری را از نو ارائه کند، میتواند تنها برداشتی آزاد از داستان پیشین باشد یا حتی یک یا دو تم صرفا برجسته اثر قبلی را در خود جای دهد و از طرف دیگر هم میتواند یک فرم خاص یا مدل دکوپاژی را تکرار کند. (شهرام مکری مثلا اینکار را زیاد میکند و دکوپاژ و شکل ساخت اکثر پلانها در فیلمهایش، ملهم از صحنهای از یک فیلم بزرگ یا مهجور تاریخ سینما است.) فیلم بازساخته شده، تنها به فراخور محصول نهایی که ارائه میدهد و کیفیت نهاییش میتواند مورد قضاوت قرار بگیرد که خوب است یا نه. نه بهواسطه برداشته شدن از روی یک فیلم دیگر که خوب بوده یا نه... تارانتینوی بزرگ در جملهای بارها استفاده شده اذعان میکند که «وقتی صحنه یا تمی را در فیلم دیگری دوست دارید، ادای دین کردن به آن یا اقتباس و اینها همه حرف مفت است، باید آن را بدزدید و در فیلم خود استفاده کنید.» خودش بارها از بروسلی تا هاوارد هاکس اینکار را کرده و دزدیده و در جهان آثارش جاگذاری کرده و نتیجه نه یک کپی که یک تصویر جدید و خاص بوده است.
در سینمای ایران کمتر فیلم قدیمی یا فیلمفارسی بازسازی شده است. ( «گل یخ» کیومرث پوراحمد مثلا بازسازی «سلطان قلبها»است.) اما تا دلتان بخواهد فیلمهایی داریم که از روی نمونههای مشابه خارجی برداشته شدهاند. باز هم به شیوههای مختلف: گاهی کل فیلم عینا بازسازی شده، گاهی تنها ایدههای تماتیک را به جهان فیلمهای ایرانی وارد کردهاند، گاهی خط اصلی داستان را و گاهی هم فرم را.
در یادداشتی دو بخشی نگاهی انداختهایم به مهمترین فیلمها و سریالهای ایرانی که همانندشان را میتوانید در سینمای جهان و عموما فیلمهای هالیوودی پیدا کنید.
هرچند ابراهیم حاتمی کیا هیچوقت زیر بار نرفته و همیشه برداشتن «آژانس شیشهای» از روی «بعداز ظهر سگی» را رد کرده و گفته که موقع ساخت فیلم، «بعد از ظهر سگی- dog day afternoon» سیدنی لومت را ندیده بوده، اما این دو فیلم شباهات زیاد و عجیب و غریب زیادی باهم دارند. به خلاصه داستان هرکدام دقت کنید: در فیلم لومت دو رفیق برای جور کردن خرج عمل پزشکی، از بانک سرقت میکنند اما ناگهان همهچیز تبدیل به یک گروگانگیری بزرگ میشود.
در «آژانس شیشهای» به شکل مشابهی، حاج کاظم با رفیق قدیمی خود همراه میشود تا اینبار با خرید بلیط هواپیما، مسببات سفر او برای معالجه پزشکی را فراهم کند و همهچیز ناگهان بدل به گروگانگیری در یک آژانس هواپیمایی میشود.
پلات هردو فیلم کاملا مشابه هستند اما پایان دو فیلم متفاوت است. در آنجا قهرمانان فیلم در فرودگاه کشته میشوند اما در «آژانس» پرواز انجام میشود و در هواپیما اما، قادر مطلق همهچیز را پایان میبخشد.
حاتمیکیا به خوبی با تعریف داستان گرونگانگیری غیر متعارف دو رزمنده جنگ، و کاراکترپردازی ویژه این داستان را با باورهای ملی و آرمانهای دریغآمیز آن روزهای تاریخ معاصر و مطالبهاش از سالهای پر درد جنگ، درهم میآمیزد و یک اقتباس خوب را از «بعداز ظهر سگی» نتیجه میدهد، بیشک یکی از بهترین اقتباسهای سینمای ایران را.
شوکران/ جذابیت مرگبار
«شوکران» این فیلم وحشی و بازیگوش با ستارههای تکرار نشدنی خود، هدیه تهرانی و فریبرز عرب نیا که هرکدام در آن روزها در سطح خودشان، جوان اول بودند و در اوج به سر میبردند، دو شخصیت ماندگار برای تاریخ سینمای ایران ساخت: محمود بصیرت و سیما ریاحی که حتی از محمود ماندگارتر و ویژهتر هم بود.
سیما ریاحی یک زن عصیانگر تمام عیار بود که برای سینمای بسته و کمرو آن روزها، بسیار پیشرو بهنظر میرسید. البته که ساختهشدن آن بیشک بیارتباط با گشایش فضای سیاسی و فرهنگی بعد از روی کار آمدن دولت اصلاحات نبود. «شوکران» اکران پرسروصدایی داشت و حسابی دیده شد و هنوز هم کلی طرفدار پروپا قرص دارد. اما داستان آن آنقدر درونی و وطنی شده و به ناخوداگاه مرد ایرانی که میان سنت و مدرنیته گیر کرده، نزدیک شده که نمیتوان نمونه خارجیاش را تصور کرد.
همانطور که به تصویر کشیدن یک زن عصیانگر مدرن ایرانی، با بازی سوپر ویژه هدیه تهرانی، از سیما ریاحی یک زن تکرارنشدنی و از جنس واقعی انسان، ساخته است.
اما ایده اولیه «شوکران» از روی فیلمی آمریکایی ساخته آدریان لین بهنام «جذابیت مرگبار-fatal attraction» برداشته شده. هرچند دو فیلم راهشان از نیمه از هم جدا میشود اما تنه اصلی داستانشان همسان است: یک رابطه پرشور گناهآلود ناگهانی شکل میگیرد. مرد بهخاطر خانواده و باورهایش نمیخواهد به آن ادامه دهد اما زن، الهه نابودگر زیبا، دست از مرد نمیکشد.
فیلم آمریکایی البته تبدیل به یک تریلر روانشناسانه میشود و فیلم بهروز افخمی به نویسندگی مینو فرشچی وفادار به سنت سینمایی ایران یعنی ملودرام، در نیمه دوم خود یک ملودرام زنانه با چاشنی جنون را نتیجه میدهد.
«آبادانیها» از معدود فیلمهایی که به احوالات جنگزدگان مهاجر جنوبی در پایتخت میپردازد، از فیلمهای مهم عیاری است. جنگزدگانی که همگی در یک ساختمان زندگی میکنند و اساسی واقعی دارد.هرچند خود آن ساختمان، بعدتر خراب شد و اثری ازش باقی نماند اما عیاری با «آبادانیها» سند تصویری آن را در تاریخ به ثبت درآورد.
در آن دوران و در فراخور شکل زیستی مهاجران، فیلمساز با الهام گرفتن از فیلم در تاریخ ماندگار «دزد دوچرخه- bicycle thieves» ویتوریو دسیک داستان مردی را روایت میکند که تاکسیاش را به مثابه همه داراییاش در همان آغاز فیلم دزدیده میشود و به دنبال پیدا کردن ماشین در شهر میافتد…
در «دزد دوچرخه»، دزدیده شدن یک دوچرخه، اتفاقات بعدی را رقم میزند و در طبقات اجتماعی همسانی با فیلم کیانوش عیاری میچرخد.فیلمبرداری سیاه و سفید و عالی زریندست و مهارت و نبوغ بلامنازع عیاری در تکنیک و اکت فیلمسازی در «آبادانیها» در تاریخ سینمای ایران ماندگار میشود.
بانو/ ویریدیانا
هردو فیلم یک موقعیت مرکزی واحد دارند و قهرمانان زنشان را در نسبت با اطرافیان خود، به مخمصهای همسان میاندازند.
فیلم لوییس بونوئل نخل طلای جشنواره کن را گرفت و کلیسای کاتولیک فیلم را به شدت محکوم کرد و آن را کفرآمیز خواند. نمایش فیلم در اسپانیا ممنوع شد. « ویریدیانا- viridiana» درباره دختر زیبایی میباشد که قرار است راهبه شود و سوگند بخورد ، پیش از این مراسم ، عموی وی که هزینه های او را نیز تامین میکند ، طی خبری ، از او میخواهد تا به ملاقاتش برود . علارقم میل باطنی ویریدیانا ، به اصرار مادر مقدس و برای سر سلامتی و دست بوسی به دیدار ِ عمو جان رهسپار میشود . به محض رسیدنش ، مزرعه ی بایری را میبینیم که عموی سیاه پوش و مرموز او در آن و در خانه ی مرموز تر آن ساکن است . خانه ای که عنکبوت همه جایش هست جز طبقه ی اول اش . در این خانه زن ِ لوندی کارگری میکند که دخترش هم دور و اطراف خانه پرسه میزند و از مهم ترین کارهایش طناب زدن زیر درخت است . همین طور مردی در طویله و انبار خانه مشغول کارهای ارباب هستند . خیلی طول نمیکشد که متوجه میشویم ، عمو ی ویریدیانا ، در واقع عاشق مادر او بوده است و از زن اولش هم فرزند پسری دارد . عمو جان میخواهد از طرق مختلف مانع رفتن ویریدیانا شود . متوجه میشویم که نگاه هایش با نوعی هوس همراه است و...
پس از این اتفاق، ویردینا زن دیگری میشود. ریتا، بچه رامونا، تاج تیغهای (نمادی در مسیحیت) او را به آتش میکشد. ویریدیانا با حجابی اندک، به در اتاق خورخه میکوبد، اما رامونا را با او در اتاق خوابش میبیند. در حالی که صدای ترانهٔ Shimmy Doll اثر Ashley Beaumont از روی صفحه گرامافون پخش میشود، خورخه به ویریدیانا میگوید که آنها فقط مشغول کارتبازی بودهاند و از ویریدیانا میخواهد که به آنها ملحق شود. در حالی که خورخه جملهٔ «دختر عمو، میدانستم که بالاخره یک روز کارتبازی میکنی» را میگوید، فیلم به اتمام میرسد.
در «بانو» داریوش مهرجویی مریم همسر محمود متوجه میشود که او برای پیوستن به زنی مطلقه قصد ترک و جدایی از وی را دارد . بانو پس از تنها شدن، جهت تسکین درد خود و برای یافتن همدم، کرمعلی باغبان همسایه و همسر بیمارش را به خانه مجلل خود دعوت میکند. فیلم، شرح احوال بانو است که با حضور مهمانان جدید در خانه خود، در ابتدا احساس خشنودی میکند، ولی به تدریج متوجه دزدیهای قربان سالار که از خویشاوندان کرمعلی است و به واسطه او مهمان بانوشدهاست میشود. از هم پاشیدگی روحی بانو و نا بسامانیهایی که پس از ورود مهمانان رخ میدهد بانو را به سمت تصمیم جدیدش که تغییری در زندگی او به وجود خواهد آورد سوق میدهد . بانو که تجربیات جدید روحی را پشت سر گذاشته است در انتها همسرش را که برای جبران و عذر خواهی به سوی او باز گشته، ترک میکند.
چپ دست/ ۵۰ قرار اول
«چپ دست» آرش معیریان و «پنجاه قرار اول- 50 First Dates» در میان فیلمهای این لیست از همه به هم شبیهتر هستند. انگار که نسخه خارجی را عینا بردارند و صحنه به صحنه دوباره بسازند. از این نظر میتوان گفت که «چپ دست» تنها یک کپی معمولی از یک کمدی رومانتیک بامزه با موضوعی خاص است.
«چپ دست» همچنین توانست توجه تماشاگران زیادی را بهخود جلب کند. هم داستان فیلم برایشان جدید بود و هم برداشتن پلات و صحنههایی با طراحی هالیوودی و بازنماییاش در یک کمدی ایرانی، تماشاگران عام را کنجکاو میکرد. «چپدست» از این نظر فیلم بهروز و جدیدی برای سینمای کمدی آن سالها در نزد تماشاگران عامه محسوب میشد.
مسلخ/ کابوی نیمهشب
بگذارید از «کابوی نیمه شب- Midnight Cowboy» شروع کنیم. فیلمی از جان شلینزر که اسکار بهترین فیلم، کارگردانی و فیلمنامه را از آن خود کرده است. یک فیلم محصول ۱۹۶۹ با اسلوب دهه هفتادی با بازی داستین هافمن و جان ویت که داستان یک جوان تگزاسی را تعریف میکند که به نیویورک میرود تا معاشر زنان ثروتمند شود و با جیب پر از پول به فلوریدا بازگردد؛ ولی آشنایی او با مردی مسلول باعث میشود که دوران سختی را بگذراند و وارد بازی های پیچیدهای شود.
در «مسلخ» که در سال ۱۳۵۳ به کارگردانی هادی صابر ساخته و پرویز صیاد فیلمنامهاش را نوشته است، داستانی مشابه رایت میشود:
محمد غياثي (پرویز صیاد) در كافه اي با زني به نام فخري (نوري كسرائي) آشنا مي شو و قرار مي گذارند به شمال بروند. محمد از دوستش سعيد (سعيد راد)، كه در تدارك ازدواج با نامزدش فيروزه است، مي خواهد كه با آنها همراه شود. سعيد با اكراه مي پذيرد؛ اما در بين راه فخري از اتومبيل پياده مي شود و با تباني مردي به نام جلال (عنايت بخشي)، كه خود را همسر فخري معرفي مي كند، به قصد اخاذي از محمد و سعيد به كلانتري شكايت مي كنند. سعيد و محمد كه نمي توانند مبلغ درخواست شده را بپردازند به زندان محكوم مي شوند، و فيروزه در حالت يأس و نااميدي خود را مي كشد، سعيد كه محمد را مسبب تيره بختي خود و مرگ فيروزه مي داند با محمد درگير مي شود و موقع آزادي با او قرار مي گذارد كه حبيب را بيابند و به قتل برسانند. آن دو به شهرهاي مختلف مي روند تا اين كه محمد رد جلال را در آبادان مي گيرد و او را در سالن بیلیارد از پای درمیآورند. یک «کابوی نیمهشب» ایرانی!
مومیایی3/ اسلحه برهنه
«اسلحه برهنه- the naked gun» عنوان مجموعه سهگانهای بود از برادران زوکر که در سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴ ساخته شد. فیلمهایی کمدی جنایی که بیشترین بار کمدی خود را از شوخیهای بصری و بازی با جادوی بصری میگیرند.
«مومیایی۳» ساخته محمدرضا هنرمند برخلاف دیگر آثار این لیست که عموما در داستان، ایده اولیه یا روایت از فیلمهای دیگ الگو برداشتهاند، در همین فرم بصری و استفاده از شوخیهای بصری با تصویر، از مجموعه برادران زوکر با آن فرم کارتونی الگوگرفته است.
صحنهی پایانی که ناگهان از زیر زمین میآیند و تانک میشوند یا دماغ پرستویی که بعد از ضربه بزرگ و بزرگتر میشوند در کنار کلی صحنه و شوخی دیگر از روی سهگانه «اسلحه برهنه» گرفته شدهاند.
سریال «پاورچین» مهران مدیری که میتوان آنرا بهترین سریال او هم دانست یک اقتباس مستقیم از سریال موفق «دوستان- friends» یا همان «فرندز» است. ترکیبی با همان تعداد سه دختر و سه پسر که با اخلاقیاتی شبیه به سریال آمریکایی دور هم جمعاند و در یک ساختمان زندگی میکنند و بهاین واسطه اتفاقات زیادی را از سر میگذرانند.
بسیاری از قسمتهای «پاورچین» تمام و کمال از روی اپیزودهای دوستان ساخته شدهاند. اما در «پاورچین» همگی زن و شوهر هستند و مناسبات میانشان خانوادگی است و این قضیه را برای تماشاگر ایرانی جالبتر میکند چراکه به شکل زیست خود نزدیکتر است. ضمن اینکه بازنمایش شوخیهای «فرندزی» برای صداوسیما در آن روزهای بسته و کسلکننده خود بسیار پیشروانه بهحساب میآمد.
بخش دوم مهمترین فیلمهای ایرانی که از سینمای جهان برداشته شدند