جستجو در سایت

1404/05/08 22:11
داستان عامه‌پسند - 7

نقد فیلم زندگی چاک ساخته‌ مایک فلانگان و برگزیده جشنواره تورنتو | رقص طولانی و فروپاشی ذهنی

نقد فیلم زندگی چاک ساخته‌ مایک فلانگان و برگزیده جشنواره تورنتو | رقص طولانی و فروپاشی ذهنی
نمایش میل به زیستن و تشبیه هستی به رقصی طولانی و ناگزیر با نیستی در «زندگی چاک»، به‌قدری موثر از کار درآمده که از تماشای فیلم راضی باشید و بعدش به فکر فرو بروید.

اختصاصی سلام سینما - کسری ولایی: اینترنت نیست، آب و برق قطع شده، تلویزیون‌ها کار نمی‌کند، یک طرف آتش گرفته و طرف دیگر طوفان آمده، مردم در خیابان‌ها دست به اعتراض می‌زنند و عده‌‌ای به دلایل نامعلوم غیب شده‌اند. این وسط همه‌جا فقط آدمی مشکوک و ناشناس به چشم می‌خورد که زیر عکسش شعارهای تبلیغاتی محبت‌آمیز نوشته‌اند. داستان «زندگی چاک» (با عنوان اصلی The Life of Chuck) این‌طوری شروع می‌شود و بعد به عقب برمی‌گردد تا بفهمیم ماجرا از چه قرار است و چرا دنیا دارد به پایان می‌رسد.


بیشتر بخوانید:

نقد سوپرمن و تاندربولتز؛ دو فیلم ابرقهرمانی و ارتباطشان با اوضاع و احوال دنیا | شکست‌ناپذیران زمین‌خورده

نقد فیلم Materialists | بنگاه معاملات عشقی


فیلم جدید مایک فلانگان که بابت سریال‌های ترسناک و تحسین‌شده‌ در سال‌های اخیر به شهرت رسیده، بر اساس داستانی از استیون کینگ ساخته شده. سال گذشته در جشنواره‌ی تورنتو همه‌ را شگفت‌زده کرد و جایزه‌ی فیلم برگزیده از سوی تماشاگران را به خود اختصاص داد. با این وجود، کمپانی پخش‌کننده، نئون، تصمیم گرفت که اکران فیلم را به بعد از فصل جوایز موکول کند تا دیگر عنوان مهمش، «آنورا»، شانس اصلی کسب اسکار باقی بماند. «زندگی چاک» در اکران عمومی هم با واکنش‌های مثبت مواجه شد اما با توجه به گذر زمان و تغییر جو، بعید است که شانس چندانی برای درخشش در محافل سینمایی داشته باشد چون با فیلمی جمع‌وجور و در حد و اندازه‌ی آثار مستقل بعد از دوران کرونا و اعتصاب هالیوود سروکار داریم که در بهترین حالت می‌تواند یکی از اپیزودهای سریال آنتولوژی «آینه سیاه» باشد و ایده‌ی مرکزی انسانی و در عین حال عمیق آن، به تجربه‌ی سینمایی عجیب و غریبی تبدیل نمی‌شود.

رمان کوتاه استیون کینگ آن‌قدر بداعت و جذابیت دارد که بلافاصله بعد از انتشار، درن آرونوفسکی را به فکر اقتباس انداخت. بعد نوبت به بن استیلر رسید که روی داستان دست بگذارد و بالاخره کار افتاد دست فلانگان. آنچه که در فیلم می‌بینیم، کاملا وابسته است به ساختار روایی رمان و فلانگان سعی نکرده ارتباط بین جهان ذهنی شخصیت اصلی و دنیای پیرامونش را بسط یا تغییر بدهد. همه چیز با کمترین چالش و بیشترین تاکید روی احساسات پیش می‌رود و به جای طرح راز و معما، شاهد تجربه‌ای شهودی از مواجهه با مرگ هستیم.

خود داستان انگار تلاشی بوده برای بسط شعر معروف والت ویتمن، «من در خود کثرت‌ها جا داده‌ام»، که در طول روایت از ارجاعات پیدا و پنهان فراتر می‌رود. نکته اینجاست که ساختمان چنین قصه‌ای روی کاغذ و در مدیوم ادبیات به تاثیر عاطفی محدود نمی‌ماند و رازآلود جلوه می‌کند اما در ترجمان سینمایی، با پایبندی به همان الگوی روایی، خیلی زود و بعد از پرده سوم (یا به عبارت دیگر پرده‌ی اول) اصل ماجرا معلوم می‌شود و در ادامه، کشش قصه وابسته است به هم‌ذات‌پنداری تماشاگر با تجربیات حسی شخصیت چاک. هرچند که این محدودیت نمی‌گذارد «زندگی چاک» تبدیل شود به یک تجربه‌ی سینمایی ویژه، نمایش میل به زیستن و تشبیه هستی به رقصی طولانی و ناگزیر با نیستی، به‌قدری موثر از کار درآمده که از تماشای فیلم راضی باشید و بعدش به فکر فرو بروید؛ چقدر از عمرمان گذشته و باقی‌اش را قرار است با چه کسی و چطوری بگذرانیم؟!


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image