نگاهی انتقادی به انیمیشن سریالی Eyes of Wakanda

سریال انیمیشنی "چشمان واکاندا" با بازتاب نظریه چادویک بوزمن درباره قهرمان واقعی واکاندا، به روایت داستانهای جاسوسان این کشور در طول تاریخ میپردازد. این مینیسریال چهار قسمتی که به تازگی در دیزنی پلاس منتشر شده، بار دیگر بحث بر سر نقش قهرمان و ضدقهرمان در دنیای سینمایی مارول را زنده کرده است.
چادویک بوزمن در مصاحبهای در سال ۲۰۱۸ اعلام کرده بود که شخصیت تیچالا در فیلم "پلنگ سیاه" در واقع نماد حفظ قدرت و امتیازطلبی است و قهرمان واقعی داستان، اریک کیلمونگر است؛ شخصیتی انقلابی که میخواست واکاندا را وادار به کمک به سیاهپوستان سراسر جهان کند. سریال "چشمان واکاندا" با تمرکز بر روی گروه جاسوسان موسوم به "وار داگها" این دیدگاه را تقویت میکند و استدلال میکند که کیلمونگر شاید بزرگترین قهرمان دنیای مارول باشد.
با این حال، سریال به دلیل نمایش قهرمانانی که با بیتفاوتی نسبت به رنج دیگران دست به اقدامات خودخواهانه میزنند، تماشای آن را دشوار کرده است. داستانها به جای آنکه به عمق شخصیتها بپردازند، بیشتر آنها را در نقشهای کلیشهای مانند شاهزاده بیتجربه یا مأمور خودسر نشان میدهند.
در قسمت دوم با عنوان "افسانهها و دروغها"، بازگویی تراژیک جنگ تروا را شاهد هستیم که در آن ممنون، پادشاه افسانهای حبشه، به عنوان یک واکاندایی که سالها در پوشش مأموریت بازپسگیری یک شیء مقدس از تروجانها فعالیت میکند، به تصویر کشیده میشود. در قسمت سوم نیز مأمور بَشا در قرن پانزدهم با نسخهای از آیرون فیست روبرو میشود که تقابل آنها بیشتر جنبه طنز دارد.
پیشرفت تکنولوژیک واکاندا در این سریال به نحوی به تصویر کشیده شده که تماشاگران نمیتوانند با شخصیتهای آن همدلی کنند؛ زیرا واکانداییها همیشه دست بالا را دارند مگر اینکه با یکدیگر درگیر شوند. به عنوان مثال، در یکی از صحنهها بَشا با یک جت پیشرفته در دوران قبل از اختراع هواپیما پرواز میکند و همین شکاف تکنولوژیک باعث میشود مأموریتهای وار داگها ظالمانه و خودخواهانه به نظر برسد.
هرچند جلوههای بصری سریال فوقالعاده است و سبک نقاشی دستی با رنگهای زنده طلایی و بنفش شکوه واکاندا را نشان میدهد، ضعفهای روایی و شخصیتپردازی باعث شده تا سریال نتواند آن طور که باید در دل مخاطبان جا باز کند. مبارزات سریال با طراحیهای خلاقانهای اجرا شدهاند، اما تلاش نویسندگان برای ترکیب فضای خشونتآمیز با شوخیهای سبک مارول، باعث ناهماهنگی در لحن کلی اثر شده است.
"چشمان واکاندا" گرچه ساختاری آنتولوژی (مجموعه داستانهای مستقل) دارد، اما تمامی داستانها به هم متصل شده و در نهایت به این نتیجه میرسند که واکاندا باید سنتهای ۳ هزار سالهاش را کنار بگذارد. با این حال، کمبود تمرکز بر روی خود واکاندا و فرهنگ غنی آن، یک فرصت بزرگ را برای خلق جهانی شگفتانگیز و عمیق از دست داده است.
منبع: polygon