نکته روز اول فجر۴۰: مهدویان و همه ی آن فیلم های ساخته نشده
اختصاصی سلام سینما - محمدحسین مهدویان، کار خود را با ساخت مستندهایی برای روایت فتح آغاز کرد. حضور او در مجموعه روایت فتح و آشنایی با نظریات و سبکپردازی شهید مرتضی آوینی، تأثیری بر ادامه مسیرش بهعنوان یک فیلمساز گذاشت که قابلچشمپوشی نیست.
در جشنواره فجر سال ۹۴ همه از فیلمساز جوانی حرف میزدند که با تکنیکی جدید و بدیع، فیلمی جاندار درباره یکی از پیچیدهترین شخصیتهای عدالتخواه انقلابی یعنی احمد متوسلیان ساخته است. فیلمی که شبیه به آثار سفارشی نیست و هر تماشاگری با هر طرز تفکری میتواند پای تماشایش بنشیند و با فیلم همذاتپنداری کند.
کنجکاوی برانگیزترین فیلم های فجر ۴۰
عدهای به او بدبین بودند و میگفتند فیلمسازی سفارشی و حکومتی است و عدهٔ دیگری میگفتند جنس کلام و ذات جستوجوگر فیلم/ مستندش با زبان رسمی فرق میکند. خب هر دو گروه به عبارتی هم درست میگفتند و هم غلط. این مسئله البته چندان مهم نیست. قضاوت درباره آن به تاریخ و نسلهای بعدی میرسد که از جایی بافاصله از «وضع موجود» و با دورنمایی بسیطتر به همه جوانب مسئله نگاه بیندازند.
اما اتفاقی که با ساخت دومین فیلم برای مهدویان افتاد، این بود که این صف کشیها سرسختانهتر شد. «ماجرای نیمروز» دوقطبی به راه افتاده درباره مهدویان جوان را ثبات بخشید و وقتی «لاتاری» به آن پایان عجیبوغریب منتهی شد، از هر دو طیف و جناح شمشیرها را برای فیلمساز از رو بستند.
بازخوانی تاریخ همیشه موردتوجه جریان رسمی و یا اپوزسیون بوده. اما چه چیزی باعث شد مهدویان تبدیل به نمونه مثالزدنی این جریان شود؟ دقیقاً همان چیزی که از ابتدا باعث شد تماشاگران آثار او به دو گروه تقسیم شوند؛ مهدویان قائل به برداشتی شخصی از وقایع تاریخی بود، او وحدانیت تاریخ را کتمان میکرد و یک روایت را بهعنوان روایت غالب در نظر نمیگرفت. سعی داشت واقعه را به شکلی چندوجهی بازنمایی کند و از زویای مختلف به آن نگاه بیندازد.
وقتی «رد خون» را ساخت، جایی که محکمتر از هروقت دیگری بر موضع شخصی خود در بازخوانی تاریخ تاکید کرد، جایی که برخلاف همه فیلمهای مشابه پیشین از مجاهدان «انسان» ساخت و از «مرصاد ۸» یا همان «فروغ جاویدان» یک تراژدی غمبار دوسویه، بیش ازهر وقت دیگری آماج حملات از دو سر پاره خط قرار گرفت. از مذهبیونی که او را خائن و منافق خواندند تا اپوزسیونهای طرف مقابل که گفتند، دارد پروپاگاندای فرهنگی را به اوج جدیدی میرساند.
قضاوت اینها میماند با تاریخ و البته برداشتهای شخصی هرکدام از ما. اما آنچه این میان از دست رفت، فیلمهای او بودند. فیلمهای خوبی که در دهه اسفبار نود، از سر سینمای ایران زیاد بود و در میان دعواهای سیاسی سوخت. در این زمانه سیاستزده البته چه انتظار دیگری میرفت؟ وقتی که هر چیز بهظاهر بیاهمیتی جنبه سیاسی پیدا میکند، چطور میتوان انتظار داشت جوانی که جسارت کرده و از چارچوبهای رایج قشر خود بیرون زده، سیاستزده نشود و فیلمهایش قربانی بازی قدرت نباشد؟
نه فقط قربانی بیمهری در جشنواره یا بایکوت توسط تماشاگران که خیلی وخیمتر از این حرفها ... «فیلمهای ساخته نشده»ی مهدویان بودند که قربانی نوعی از خودسانسوری گشتند. وقتی که حواشی آنقدر زیاد شد که فیلمساز جوان تصمیم گرفت دیگر فیلم سیاسی نسازد ... هرچند که در چهلمین جشنواره بیرمق فجر، «مرد بازنده» یکی از معدود کورسوهای امید به شمار میرود اما احتمالاً از مهدویان واقعی دور است. همانطور که «شیشلیک» پرت بود و «زخم کاری» با همه ویژگیهای جالبتوجهش از یک فیلترینگ ذهنی قوی در همان مرحله ابتدایی شکلگیری در ذهن مهدویان رنج میبرد.
حقیقتاً خیلی مهم نیست که «مرد بازنده» فیلم خوبی ازکاردرآمده باشد یا نه. مهارت او در فیلمسازی بر همه روشن است. باید دید فیلم چقدر متأثر از دغدغههای سیاسی و اجتماعی مهدویان است. باید امیدوار بود جوان مکتب آوینی، بار دیگر جسارتش را به دست بیاورد و فارغ از همه حرفهایی که خیلی زود فراموش میشوند، فیلمهایی را بسازد که بهراستی متعلق به او هستند. فیلمهایی درباره تاریخ معاصر و از منظر سیاسی.