جستجو در سایت

1395/02/16 00:00

این چهارشنبه هرگز نخواهد آمد

این چهارشنبه هرگز نخواهد آمد

*توجه: این مطلب بخشهای مهمی از فیلم را لو میدهد!

"چهارشنبه" فیلمی است که خلاقیتهای فرمی بسیار دارد. این خلاقیتها بعضا به متن مرتبط است. تناسب خوبی ایجاد میکند و تاثیر گذار واقع میشود. اما بعضا بی ارتباط است. این مساله ای است که سینمای ما سالهاست دچار آن شده است. فیلمساز در فرم بصری میخواهد خودنمایی کند. کاری با فضای موجود در متن ندارد. میخواهد جلوه سازی کند و خودی نشان دهد و این کار را با هر فیلمنامه ای که به دستش برسد میکند. جان فورد میگوید: "هیچگاه نباید برای خلق احساسات از اداهای تکنیکی استفاده کرد" و این مساله ای است که در سینمای ایران فراموش شده است.

فیلم "چهارشنبه" روایتی را بیان میکند که در آن یک موقعیت، محور کنش ها و واکنش های شخصیت هاست و از آنجا میتوان با هرکدام آشنا شد. یک واقعه در گذشته (2 سال قبل) رخ داده و قتلی صورت گرفته است. موقعیت فعلی که در فیلم شاهد آن هستیم از آنجایی آغاز میشود که سلیم (شهاب حسینی) میخواهد رضایت بدهد و برادرش طاهر (آرمان درویش) مترصد انتقام است. این اختلاف منشا تمام اختلافات، برخوردها، کنش ها و واکنش هاست که توسط هر کدام از شخصیت ها شاهد آن هستیم.

مقدمه چینی خوبی در فیلم برای خلق این موقعیت صورت نمی گیرد. در سکانس اول صرفا به تعارفهای کلیشه ای بین طاهر و سلیم پرداخته شده است. این یک سکانس کوتاه به نمایش روابط موجود در آن خانه اختصاص پیدا میکند و به اندازه کافی پرداخته نمیشود. این موجب میشود که برقراری ارتباط با واکنشهای بعدی هر شخصیت درک موقعیت سختتر و دچار مشکل شود.

بزرگترین مشکلی که مخاطب با آن برمیخورد مجموعه واکنشهای دو خواهر نسبت به رفتار طاهر است که منطق روایی فیلم را هم دچار مشکل کرده است. فیلم نشان میدهد که دو خواهر راضی به رضایت دادن هستند اما از طرفی کاملا در این تصمیم خود منفعل هستند و در مقابل خواسته های طاهر (مانند گرفتن سند خانه) خیلی راحت کوتاه می آیند. از طرف دیگر در مقابل طاهر تنها این سلیم است که ایستاده و کنش طاهر هم صرفا در مقابل سلیم و اقداماتش فقط برای فراهم کردن سهم سلیم است. دو خواهر اگر در جبهه مخالف طاهر هستند چرا آنها هم سهم خود را نمیخواهند؟

فیلم در ابتدا انفعال دو خواهر را خوب توجیه میکند. گویی آرامش نسبی موجود در خانه را میخواهند حفظ کنند و چیزی نمیگویند. اما زمانیکه آرامش کاملا از بین رفته است و در خانه جنگ و دعوا است، باز هم انفعال خواهرها پا برجاست. شاید بتوان انفعال طیبه را به عنوان زنی شکست خورده به نوعی پذیرفت. اما برای اکرم دیگر چنین توجیهاتی وجود ندارد. حتی اکرم در میانه دعوا و سر و صدا ساکت نیست و اعتراضاتی همراه با فریاد به طاهر میکند اما حرفهایش فقط جدلهای بیهوده و بی نتیجه است. انتظار میرود اکرم که سکوت خود را شکسته و به حرف افتاده است و میخواهد زندگی خودش را نجات دهد او هم سهم خواهی کند. آیا معلوم نیست که طاهر سند خانه را برای چه میخواهد؟ چرا اکرم جلو نمی آید و نمیگوید که او هم سهم خودش را میخواهد؟

مشخص است که اگر اکرم چنین بگوید دیگر موقعیت از بین میرود و طاهر کاملا مستاصل میشود و مجبور میشود با خانواده اش کنار بیاید. بنابراین نویسنده موقعیت را به فیلم تحمیل میکند و چنین درخواست معقولی را پنهان میکند و همچنین هیچ توجیه دیگری هم برای عدم سهم خواهی اکرم نمی آورد.

شخصیت پردازی ها یک نقض عمده دارند و آن اینکه اسیر تکرار هستند. ازجاییکه محرک اصلی درام شکل میگیرد، یعنی اختلاف بین دو برادر، کنش هرکدام از آنها یکسان و واکنش دیگری نیز بدون تغییر و تکراری است. تنها جاییکه واکنش یک شخصیت تغییر کرده و اوج میگیرد واکنش سلیم است درجاییکه طاهر سهمش از خانه را فروخته. درکنار این واکنشهای تکراری هر دو شخصیت، حرف ها و جدلها بیهوده در قالب دیالوگهای تکراری قرار گرفته است که جلوی پیشرفت روان درام را میگیرد.

پرداخت شخصیت طاهر هم یک ضعف بزرگ دراماتیک دارد. علت یا توجیهی برای این حد از انتقام جویی طاهر عنوان نمیشود و مخاطب باید بپذیرد که او ذاتا انتقام جو است. به این ترتیب از طاهر تنها یک نقش منفی یا ضد قهرمان ساخته شده است و در پایان هم مخاطب تنها عاقبت یک انتقام جو را میبیند. احساس منفی مخاطب صرفا نسبت به یک انتفام جو به نام طاهر شکل میگیرد نه نسبت به انتقام جویی. این شیوه شخصیت پردازی به مانند سریالهایی چون "شاید برای شما هم اتفاق بیافتد" میباشد. "چهارشنبه" با آن حوادث سریالی در پایانبندی، بیشتر خود را شبیه به سریالهای رده پایین تلویزیون میکند. هرچند که از تعلیق و کشش مناسبی، برخلاف اینگونه سریالها، بهره میبرد.

سریالهای دست چندم تلویزیونی معمولا با شاخ و برگ فراوان و جزئیات بی اهمیت و حوادث بی ربط طولانی میشوند و ناگهان در قسمت آخر چند حادثه مهم رخ میدهد و سریال به پایان میرسد. این درحالیست که حتی در قسمت ماقبل آخر هم بیننده عموما نمی تواند درک کند چطور قسمت بعد قسمت پایانی است درحالیکه این همه موضوع باز مانده است؟! چهارشنبه اینطور پیش نمیرود و اگر از برخی صحنه های جزئی، که ارتباط اندکی با مضمون اصلی دارد، بگذریم انسجام خود را به خوبی حفظ کرده و کشش مناسبی برای دنبال کردن ماجرا ایجاد میکند. اما پایانبندی اش در صحنه آخر با وقوع سه حادثه ی پیاپی اجازه درک درست ماجرا را از مخاطب میگیرد. اینکه در دو دقیقه ی پایانی اکرم سقط جنین میکند، قاتل در زندان سکته میکند و نامزد سابق طاهر هم در همان لحظه جشن عروسی دارد تمام فضای فیلم را به هم میریزد و یک پایان بی نظم و ثمره ای نامطلوب برای فیلم محسوب میشود.

بازی ها در حد نقش هایی که پرداخته شده، قابل قبول است. شاید بازی در نقش طاهر جای کار بیشتری داشت و میتوانست موثرتر واقع شود. در کل چون فیلم حول محور موقعیت روایت شده است بنابراین شخصیت ها از اهمیت ساقط شده اند. به جز طاهر که محرک اصلی، واکنش اوست و همچنین به دلیل ضعف در شخصیت پردازی، نقش طاهر دچار نقص و کلیشه شده است. بااینوجود به اندازه کافی حسی که باید از جانب بازیگر در فضا باشد ایجاد شده است.

 

در استفاده از عناصر فرمی، کارگردان نماهای خلاقانه ای را به تصویر کشیده است که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم:

1- استفاده از عنصر فرمی چهارپایه در قالب افتادن طاهر از روی آن و انداختن چهارپایه توسط او تناسبی بین این نما و محتوا ایجاد کرده است که البته تناسبی عیان و بسیار رو است.

2- آگهی های ترحیم که دو سال است روی در مانده اند نشان از کینه جویی در این خانه دارد. گویی اعضای این خانه در اتفاقی که رخ داده است مانده اند و داغ پدر هنوز برایشان تازه است. این مسئله در رفتار طاهر به عینیت میرسد.

3- در نمایی دیگر طاهر را از خانه بیرون میکنند و با بسته شدن در شاهد پشت و رو شدن آگهی پدر هستیم. انگار پدر هم از طاهر روی گردانده است.

4- خودرویی به موتور طاهر میزند و آینه موتور میشکند. ابتدا در همان صحنه و در قالب تصویر انتقام جو بودن طاهر را شاهد هستیم. اما جلوتر، در نمایی که چهره طاهر را در آینه شکسته موتور نشان میدهد، تناسب بسیار بهتری بین عناصر فرمی و محتوا ایجاد میشود. گویی این آیینه شکسته و تصویر تکه تکه شده ی طاهر در اثر انتقام جویی است. همان تکه تکه شدنی که در پایان نیز شاهد آن هستیم.

در به تصویر کشیدن این نماها تلاش خوبی شده است. اما در کلیت خبری ازین خلاقیت ها نیست. جامپ کات ها تناسب ندارند. دوربین سرگردان در خیابانها یادآور فیلمهای نئورئالیستی ایتالیاست و با مضمون فیلم بی ارتباط است. حرکت دوربین در صحنه ی آخر که ماشین عروس را دنبال میکند از منظر طاهر است اما نهایتا به داخل خانه و نمایش جشن عروسی ختم میشود! آیا ازین حرکت دوربین باید نتیجه گرفت که طاهر با چشم ماشین را دنبال میکند و به دنبال آن وارد جشن عروسی میشود؟! اصلا چرا باید دوربین وارد جشن عروسی شود؟ اینکه در یک خانه عروسی و در خانه دیگر عزاست ارتباطی به مضمون کلی فیلم یا محتوای اثر ندارد.

در نهایت باید گفت "چهارشنبه" پتانسیل های خوبی برای تبدیل شدن به یک شاهکار داشت. اما فیلمی که شاهد آن هستیم هرچند به صورت جزئی دارای خلاقیتهای آشکار است اما در کلیت خود اسیر کلیشه شده و مهمترین نقیصه ای که فیلم را به سمت کلیشه شدن پیش میبرد پایانبندی فیلم است.