تحقیر و عصیان

حس برتری بالاترین حسی است که در انسان وجود دارد و اغراق نیست اگر بگوییم آدمی حاضر است جان خود را بدهد و تحسین شود. و نقطه مقابل تحسین، تحقیر است که انسان را از درون متلاشی می کند و احساساتی چون حسادت و خشونت را در انسان به وجود می آورد. و اگر جایگزینی برای آن پیدا نشود به عصیان می رسد.
آرتور یک کمدین است که در تنهایی با مادرش زندگی می کند، در کارش ناموفق است و (شاید) از یک بیماری رنج می برد..........
فیلمنامه ی «جوکر» به شدت خوب است و دومینوهایش را می چیند تا به نقطه ی انفجار برسد. دومینوهایی از تحقیری که به نوبت از راه می رسند.
۱_نفس زدن برای گرفتن تابلو که عاقبتش کتک خوردن از چند نوجوان است، سکانسی که با موسیقی، دوربین و بازی عالی، و کات به خنده های جوکر تبدیل به معجونی می شود برای شلیک به حس مخاطب
۲_« میشه بچه م رو اذیت نکنی» این را مادر کودک به آرتور میگوید، جایی که آرتور توانسته کسی را (هرچند کودک) بخنداند، و احساس رضایت کند. اما آرتور فقط از سر لطف و محبت (و شاید نمایش هنرش) این کار را می کند . اما محبت و هنر او قدر دانسته نشدع و پس زده می شود.
۳_از آرتور شکایت شده، به دلیل غیبت در کار. و متهم شده به دزدی تابلویی ناچیز. در حالی که همه می دانند به او حمله شده «اگه تابلو رو برنگردونی از #حقوق ت کم می کنم»
۴_«من نمی خوام نگران پول یا من باشی مامان، همه بهم میگن کمدیه من برای کلابهای بزرگ آماده ست» این جمله را آرتور می گوید و مامان جواب می دهد که «خوب، هپی، چرا فکر می کنی، میتونی؟» و با این جواب، آرتور حمایت و تحسین نزدیک ترین شخص به خودش را از دست می دهد، مادری که اگر به دروغ پسرش را تحسین کند، ملامتی برایش نیست.
۵_اخراج از کار، پشت تلفن اما آیا اخراج منصفانه است؟
۶_«خوب برای من طبیعی به نظر میاد کدوم ترسویی این کار رو با خونسردی میکنه؟ کسی که خودش رو پشت نقاب مخفی میکنه، کسی که به اونهایی که ازش موفق ترن، حسودی میکنه» جملاتی که توماس وین(نامزد انتخاباتی) در تلویزیون می گوید و آرتور را آشفته می کند، از اینکه ترسو و حسود خطاب شده است. اما آرتور فقط برای دفاع از خودش و شاید آن دختر، دست به قتل زده و گریم دلقکی اش بی دلیل بوده.
۷_بودجه ی موسسه ی درمانی قطع می شود. «دولت به افرادی مثل آرتور اهمیت نمیدن» موسسه ای که شاید و شاید تنها جایی بود که به حرفهای آرتور گوش می دهد و به او به عنوان یک شهروند اهمیت می دهد.
۸_لو رفتن نامه ی مادر به توماس وین.پدری نامعلوم. پدری که شاید تحویلش بگیرد اما از طرف او به جای آغوش، یک مشت نصیبش می شود.
۹_تحقیر توسط موری، مردی که الگوی آرتور است. موری که در یک برنامه پربیننده به تمسخر آرتور می پردازد و هنر و بیماری آرتور را مضحک جلوه می دهد تا خودش را محبوب کند.
۱۰_پسری که توسط ناپدری و مادرش (شاید) مورد ظلم و تجاوز قرار گرفته است.
تحقیر هایی که روی هم تلنبار می شود و به عصیان می رسد. عصیان علیه تمام آدمها و به دیالوگهای پایانی بین آرتور و موری ختم می شود که بسیار قابل تامل است و خوب هم نوشته و اجرا شده است.
فیلمنامه ای که مخاطب را میان توهم و واقعیت زندگی آرتور معلق نگه می دارد. توهم یا واقعیاتی مثل، تحسین توسط «موری. وقتی آرتور در برنامه ی موری حاضر می شود. می ایستد و از فداکاری های خودش می گوید و تشویق و تحسین می شود و حتی موری در گوشش می گوید که حاضر است همه چیزش را بدهد و بچه ای مانند او داشته باشد.
توهم عشق بازی با زن همسایه. وقتی زن به سراغش می آید و پیشنهاد دوستی می دهد و هم خوابی و......
و این دو توهماتی هستند که اگر واقعیت داشتند، می توانستند به عنوان مکانیزم روانی جایگزین، فرد تحقیر شده را نجات دهند و او را مجاب کنند تا به زندگی عادی ادامه دهد.
و توهم آخر، تسلط یافتن دلقک ها به شهر. گاتهام به هم ریخته و دلقک هایی که انتقام تحقیر شده ها را می گیرند، آرتور را نجات می دهند و او را به روی دستهایشان میگیرند و برایش کف و سوت می زنند. و سوال این است که آیا آرتور موفق شده و در برابر نظام سرمایه داری که به دروغ آغشته، قد علم کرده است؟ یا فقط یک توهم است که در اتاق بازجویی آن را در سر پرورانده؟ آیا پایان چنین نظامی جز مرگ برای ضعیفها ثمره ای دارد؟
و شاید تشخیص واقعیت و عدم واقعیت میان اینها سخت باشد.
و واکین فونیکس گل کاشته و بازی بی نظیری ارائه می دهد، که به شدت مجذوب تان خواهد کرد. فونیکس که قرار نیست با هیث لچر در شوالیه تاریکی مقایسه شود، به دلیل نوع روایت این دو فیلم و مدت زمان قابل دسترس برای بازیگرانش. وقتی سکانس منفجر کردن بیمارستان توسط لچر را در شوالیه تاریکی به یاد می آوریم که با بداهه لچر به سکانسی ماندگار تبدیل شده.
اما لچر چند سکانس به این صورت داشت که مهارتش را به نمایش بگذارد و شاید اگر کل بار فیلم شوالیه تاریکی روی دوش لچر بود، نمی توانست بدرخشد.
و باید اشاره کنیم به موسیقی فوق العاده که در القای حس به مخاطب به شدت تاثیر گذار است. به تدوین که کات های زیبا می زند و مابقی عوامل که خوب هستند تا شما از جادوی سینما به وجد بیایید.