چنین گفت دراکولا...

رضا عطاران دیگر در صفاتی چون طناز بی همتای سینمای ایران و یا سوپر استار کمدی محدود نمیشود.عطاران امروزه بعنوان یک برند سینمایی در میان اذهان عمومی شناخته شده است.فیلم هایش و اصولا فعالیت های سینمایی اش از قبیل بازیگری تا کارگردانی با استقبال بی نظیر مردم مواجه شده اند،اما در مقابل در برابر این حجم از استقبال مردم،انتظارات مخاطبان نیز روز به روز افزون میشود.اما دراکولا...
دراکولا فیلمی با موضوع اعتیاد و عواقب آن است،که عطاران با هوش سرشار خود توانسته است چندین معضل دیگر را نیز در حاشیه ی موضوع اصلی بیان کند.که هر کدام به تفصیل جای نقد و بررسی دارد.آنچه در این نقد مطلوب نگارنده ی این سطور است تحلیل فنی و تحلیل جامعه شناختی فیلم دراکولا میباشد:
الف)تحلیل فنی
بن مایه و پایه ی شکل گیری یک فیلم خوب به طور قطع فیلنامه است.عطاران در مقام ایده پردازی،سوژه ی مناسبی را برای فیلمسازی انتخاب نمود اما در پرداخت سوژه دچار ضعف گردید.آنچه عطاران از به ثمر رساندن آن بازماند،پیوستگی میان موضوعات فیلم با یکدیگر بوده است.وی موضاعاتی نظیر اعتیاد،شبکه های اجتماعی،بحران بیکاری و... به تصویر میکشد اما نمیتواند یک شاکله ی پیوسته از آنچه در ذهن دارد بر روی این پروژه پیاده کند.اما ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که وی بطور مقطعی و در پلان های مربوط با هر کدام از موضوع ها با زیرکی تمام و بسیار هوشمندانه مفاهیم ذهنی خود را به تصویر کشیده است.
عطاران بر خلاف آنچه مردم از وی میشناسند،تنها یک کمدین نیست.او صاحب فلسفه ای برای بیان کمدی است.او درد بشریت دارد از این رو در انتخاب دیالوگ ها و متن نویسی بسیار دقیق و نکته سنج و تاثیر گذار عمل کرده است.او حتی برای انتخاب بازیگران خود نیز از این فلسفه استفاده نموده است.انتخاب هفتوان با آن جثه ی قوی اما دلی ساده و اراده ای ضعیف خود نشان از انسان هایی ست که اسیر فریب اند و با انتخاب ژاله صامتی بعنوان یک زن خانه دار سنتی که در عین حال در بند شبکه های اجتماعی اسیر استخود نشانه ای بر فراموشی سنن و بهم ریختگی بافت اجتماعی ست.
در بحث گریم و طراحی لباس شاید بتوان در مقام یک کار کم نظیر از آن یاد کرد ،اما بعنوان نکته ی آخر مظلومیت موسیقی در این فیلم بود.در کل میتوان اینگونه گفت که عطاران هدف متعالی در ذهن داشت اما در اجرا و پرداخت ایده شکست خورد.
ب)جامعه شناسی اثر
طنز و تراژدی دو واژه ی به ظاهر در تضاد با یکدیگرند اما در بطن معانی به گونه ای پیوسته و مکمل یکدیگر میباشند.رضا عطاران بر خلاف آنچه در سینمای ایران بسیار جاری شده است یک کمدی ارائه داده است با تمام ویژگی هایش و سعی کرده است تا از مرزهای هزل اجتناب گزیند.حرف های تند و تلخی که گاه مخاطب را به تامل وا میدارد.در واقع آنچه در محتوای اجتماعی فیلم دراکولا مشاهده میکنیم تنها منحصر به مسئله ی اعتیاد نمیشود،از این رو چند نمونه ی شاخص از این مسائل را در ذیل بررسی میکنیم:
نکته ی اول: "در یکی از صحنه های ابتدایی فیلم،ژاله صامتی که در نقش همسر عطاران ایفای نقش میکند،در میان صحبت با همسرش تلفنی از یکی از آشنایانش دریافت میکند مبنی بر اینکه از یکی از خوانندگان مطرح و زیر زمینی کشور در صفحه ی مجازی لایک خورده است.و این خوشحالی موجب ترک صحبت با همسر میشود." سندروم شبکه های اجتماعی مسئله ای ست که نمیتوان به راحتی از کنار آن عبور کرد.ما در اینجا بحث بر سر فواید و مضرات این نوع از شبکه ها نمیکنیم اما آنچه که مشهود است و بسیار خطرناک دوری خانواده ها از یکدیگر و در مقابل افزایش حجم حباب تنهایی افراد میباشد.عطاران در این صحنه با ذکر دیالوگی منحصر بفرد_" تو شب عروسیتم اینقدر خوشحال نبودی"_ به عمق فاجعه ی از بین رفتن محبت های درون خانوادگی اشاره میکند.
نکته ی دوم:"به بابا بگو ماکارونی داریم،میاد؟" دیالوگ فرزند عطاران و صامتی در فیلم است.مسئله ی عدم توجه والدین به کودکان ونادیده گرفتن آنان از دیگر مسائلی بود که در فیلم به آن اشاره شد.کودکان نیاز به توجه دارند.توجهی از جنس واقعیت و محبت.آنان همیشه بدنیال راهی برای جمع کردن خانواده ی شان به کنار یکدیگر هستند و تنهایی مفرط این دختر در این فیلم بسیار واضح بود و نکته ی بس دردناک تر علاقه ی مفرط مادر به گربه ی خانگیش حتی بیشتر از دختر خردسالش.
نکته ی سوم:سست شدن حریم خانواده ها از دیگر مباحث این فیلم میباشد.زنی که میداند همسرش معتاد است و او را تشویق به کشیدن مواد میکند خود نمونه ای از گسست فرهنگی میان خانواده هاست.
نکته ی چهارم:دسترسی آسان به مواد مخدر است.در فیلم مشاهده میکنیم از راننده ی آژانس تا مشاور پرورشی یک مدرسه تا یک موتوری ساده در خیابان همگی به مواد دسترسی دارند و فروشنده ی آن میباشند.این یکی از معضلات بسیار دردناک جامعه است.طبق آمار اگر یک ایرانی بخواهد به مواد مخدر دسترسی پیدا کند تنها باید یک مسیر هفت دقیقه ای را سپری کند.این مسئله،رنجی بود که عطاران به عالی ترین شکل ممکن آن را به تصویر کشید.
نکته ی چهارم: بیکاری و یا عدم در آمد مناسب از مشاغل،باعث انحراف میشود.جوانی که در مدرسه ای مشغول فعالیت های پرورشی ست و از طرفی مواد فروش یک پارک است و خود اذعان میکند که زندگی برایش سخت میگذرد و زن و فرزند دارد.
اما یک نکته ی طلایی در این فیلم به چشم میخورد.
نخست آنکه هفتوان رو به عطاران میگوید:" شما از ما خونخوارها میترسید در حالیکه...."
این صحنه به جرات طلایی ترین صحنه ی فیلم است.همان فلسفه ی عطاران که تلنگری بر جان مخاطب میزند.اشاره به دردهای بشری دارد.رنج هایی از جنس خونریزی و کشتار و خانمان سوزی.عطاران هیچ گاه کمدی را دستمایه ی خنده ی مردم قرار نداده است.کمدی را آگاهانه به کار میگرد تا در فرامتن تصویر پیامی منتقل کند.
در آخر تماشای فیلم عطاران با یک دید مطلق به موضوعات گوناگون میتواند بعنوان یک سرگرمی آخر هفته مناسب باشد.اما فقط یک جمله پایانی میماند:
" آقای عطاران....برند ها میمیرند....اندیشه ها تا ابد جاودانند."