خاکسپاری یک عشق
نقد و بررسی فیلم نزدیکتر به شیوه قدم به قدم
لازم به ذکر است نقد های قدم به قدم بنده شامل مباحث کامل موضوعی قصه به صورت سکانس به سکانس و همراه با اسپویلر میباشد
منتقد:مهیار محمد ملکی
زمانیکه از خوانش یک فیلم صحبت میشود همانند نقد های پیشین انتظار میرود نقد پیش رو در دو بحث فرم و محتوا به دقت بررسی شود اما نکته اینجاست که برخی آثار همچون نزدیکتر از فرم به شکل متعارف و مشهورش یعنی تصویر و اساسا دوربین یا همان شخصیت سازی بی بهره است
به جای آن نزدیکتر تمام بحث فرمیک خود را در بازی نقش افرینان خود میبیند یعنی این تنها تلاشیست که این اثر را به عقیده من از لبه پرتگاه و سقوط دور نگه داشته است با تمام این موضوعات این مورد در غیاب بخش داستانی اتفاق میافتد
پس میتوان اینگونه به عرض رساند که محتوای پیش رو که همان فیلمنامه و متون خام اثر میباشد چیزی جز یک شخصیت پردازی و خرده پیرنگ، ان هم به صورت خیلی کمرنگ نمیباشد
اما بد نیست به بهانه تحلیل و نقد نزدیکتر نگاهی دقیق تر به دو موضوع مهم داشته باشیم
موضوع اول شخصیت سازی دوربین :
در ابتدای امر برای پاسخ به این سوال نیاز است که ما بدانیم دوربین در سینما چه چیزی تعریف میشود ؟
لنز هر دوربین به مثابه یک چشم است اما این چشم از انجا که تصویری را به نمایش در میاورد که مخاطبان میلیونی دارد نیاز است برای تحقق فعل درست همذات پنداری نماینده به حق این جمعیت با هر سلیقه فکری باشد بدین معنا که زمانیکه منو شما در سالن تاریک سینما نظاره گر اثری میباشیم این اثر را در هر پلان و سکانس میتوان از زوایای مختلف دید حقی که به طور طبیعی هم در دنیای واقعی وهم نمایش و تیاتر لحاظ شده است منتها این فن و دانش کارگردان است که این چشم را به نوعی کنترل میکند که به سلایق فکری مخاطبان نزدیک باشد پس زمانیکه ما از فرمیک بودن یک اثر سخن به میان میاوریم قطعا بخش مهم و عمده اش نوع تصویریست که به نمایش در میاید
موضوع دوم منظور از فیلمنامه داستانی چیست ؟
روی صحبت من در رابطه با اثار داکیومنتری یا حتی نیمه داکیومنتری نیست من الان فقط در مورد اثار مدعی داستان و سرگرم کننده صحبت میکنم اثاری که در لایه های مختلف داستانی اش میتواند مفاهیم ارزشی خود را به مخاطب به صورت کادوپیچ شده و در سایه داستان انتقال دهد
در اثار داستانی قطعا قصه یک شخصیت محوری دارد که در سینمای کلاسیک ان را قهرمان و در سینمای امروز یا مدرن همین شخص را معمولا با سیستم روایی دانای کل مشاهده میکنیم اما همین شخصیت علیرغم طیف وسیع شخصیت ها همچنان در قصه برش داشته و به نوعی گاهی اوقات پرسوناژ یا نماینده فکری و عقاید ذهنی شخص کارگردان میباشد قطعا خود قصه هم پستی و بلندی هایی دارد که همه اینها نقاط نمودار منحنی قلمداد میشوند که قرار است ابتدا و انتهای یک قصه را به هم متصل نمایند
به طور کلی سینمای داستانی به صورت توامان هم به شخصیت پردازی هم به طرح قصه میپردازد منتها گره داستانی ان موضوعی نیست که قبلا وجود داشته باشد ما باید سیر آرامش .طوفان و آرامش بعد از طوفان در فواصل اثر را به چشم ببینیم شخصیت پردازی عموما در بخش پیش در امد و طرح قصه به شکل ذکر شده اش مجموعا اثری را پدید میاورند که ان را میتوان یک قصه سرگرم کننده خطاب کرد
همه این موارد را در بخش مقدمه به عرض رساندم که قویا تاکید کنم که ساخته مایک نیکولز نه دوربین شخصیت ساز دارد نه حتی توانایی ارائه یک قصه قابل توجه دارد
اما به عقیده بنده موضوعی که به شدت ساخته مایک نیکولز را جذاب میکند نگاه متفاوت وی به مقوله عشق میباشد
بدین معنا که هم در ادبیات و هم در سینما عشق همیشه دارای یک تقدس خاصی بوده است مایک نیکولز اینجاست تا همه دیوار های ذهنی ما را نسبت به این مقوله تخریب کند این خرابی ارام ارام در دل قصه به مرور و به شیوه غیر داستانی روی میدهد
زمانیکه میگوییم دوربین شخصیت ساز نیست این بدین معنا نیست که قاب بندی های تصویر درست نبوده یا اشکالات در تصویر برداری وجود دارد بلکه بدین منظور است که نیکولز نتوانسته از دوربینش جهت القای حس به مخاطب بهره ببرد
غیر از بحث تصویر برداری دکوپاژ(محل قرار گیری دوربین .زاویه دید دوربین .اندازه نما .تقطیع فنی فیلمنامه و..) نیز جهت القای حس حائز اهمیت است اما شاید بتوان گفت همه این موارد در تدوین جلوه دیگری پیدا میکند و اساسا بخش عمده فرم در تدوین شکل میگیرد
برای مثال تقطیع پر تعداد یک سکانس به پلان های متعدد هم جهت افزایش والیوم هیجان و هم جهت عصبی کردن سکانس مورد استفاده قرار میگیرد این در حالیست که موسیقی همچنان نقش پر رنگ و همیشگی خود را جهت القای حس به همراه دارد نزدیکتر غیر از سکانس های پایانی در موسیقی هم نمیتواند مخاطب خود را از حیث همذات پنداری اغنا کند به عبارت دیگر شخصیت پردازی .موسیقی و... همه اینها همچون بذر های کاشته شده ایست که انتطار میرود کارگردان در انتها
انها را درو کند و ثمر و میوه همه این تلاش ها از جانب تیم سازنده دو موضوع است
۱-همراهی مخاطب از ابتدا تا انتهای اثر
۲-ایجاد همذات پنداری برای درک بیشتر قصه
نزدیکتر به نوعی به شرح فضای وهم الود و غیر قابل باور از عشق میپردازد این بدین معناست که این اثر به جهت میزان تخریب وارده به مقوله عشق گاها فانتزی و خیالی جلوه میکند در ادامه قصد داریم به بررسی ریز بحث محتوایی ان بپردازیم با من همراه باشید
برای تفهیم بیشتر بحث محتوا
اثر پیش رو را به نوزده بخش تقسیم کردم که یک به یک با هم بررسی میکنیم
بخش اول :آلیس و دن
همه چیز با یک اشنایی اتفاقی آغاز میشود موسیقی در این بخش به شکل بی نظیری فیلم را همراه میکند این آشنایی به حدی ناگهانیست که از شدت ناگهانی بودنش مخاطب را تا حدی میخکوب میکند
سلام غریبه واژه ایست که آلیس برای اولین بار به دن میگوید و این واژه بار ها و بارها در دل کار تکرار میشود این بدین معناست که نیکولز از این واژه استفاده ابزاری کرده و جهت تشریح قصه خود به کار برده است
مخاطب ارام آرام با ورود به نماهای توشات این دو و همچنین بده بستان های عاشقانه این دو و کلوز اپ های واکنشی این دو خود را اماده میکند تا با یک اثر عاشقانه دلنشین و جذاب رو به رو باشد
آشنایی این دو غریبه زمانی دچار پیچش یا چالش اول میشود که مرد (دن ولف )در میابد آلیس فاحشگی میکند
اما با این حال این موضوع قرار نیست به رابطه اتفاقی ان دو لطمه ای وارد اورد و برای همین با یک جامپ کات خیلی بد ما به یک باره به بخش دوم پرتاب میشویم
بخش دوم :آلیس .آنا.دن
در این بخش سه شخصیت قصه با هم رو به رو میشوند آنا که حرفه اش عکاسیست و به بیان خودش از غریبه ها عکس میگیرد مشغول عکاسی از دن میباشد دن که حالا درگیر رابطه با آلیس میباشد به انا ابراز علاقه میکند نکته جالب پیچیدگی شخصیت دن میباشد که در همان ابتدا ما را به فکر فرو میبرد
در این بین نگاهی به اینسرت هایی از عکاسی و مهمتر در هم تنیدگی روابط داریم اما نیکولز به این پیچیدگی اکتفا نکرده و دن در نهایت ناباوری آلیس و انا را با هم رو به رو میکند و نکته غیر قابل باور دوست داشتن خارج از مرز و حد آلیس نسبت به دن میباشد که با وجود دانستن حقایق وجودی این شخص به گریه در حضور انا اکتفا میکند اما همچنان برای ادامه رابطه اش امیدوار است
بخش سوم :آنا.لری.دن
نیکولز با ایجاد گره های متعدد داستانی و در عین حال ژانر معمایی و راز الودش سعی به جلب نظر مخاطب خود دارد در این بخش شاهد هستیم دن ولف پس از یک چت نامربوط با دکتر لری سعی به جلب نظر وی دارد و در عین حال خود را انا زن عکاسی معرفی میکند که در بخش دوم به او جواب رد داده است که این بخش به ارتباط موثر دکتر لری و انا ختم میشود
بخش چهارم .آلیس و دن
در این بخش آلیس پس از اطلاع یافتن از حقیقت امر سعی به نجات رابطه اش دارد اما دن شخصیست که فکر و ذهنش جای دیگریست
بخش پنجم:لری.آلیس.دن.آنا
نیکولز دست بردار نیست ارام ارام میبینیم عشق در این فیلم به یک پاسکاری ساده بین نقش افرینان تبدیل میشود بدین صورت که کل توانایی فیلمنامه نویس اثر در تغییر میزانسن و چینش شخصیت ها کنار هم خلاصه میشود
در این بخش شاهد تقابل هر چهار شخصیت با یکدیگر میباشیم نکته جالب اینجاست که این روابط غیر متعارف به صورت ضربدری بین زوجین اتفاق میافتد یعنی مشاهده میکنیم که حالا لری بعد از اشنایی با آلیس به وی ابراز علاقه میکند و قصه پیچیده تر میشود
بخش ششم:آلیس و دن
در این بخش دن که از رابطه اش با آلیس خسته شده است حقیقت را برای آلیس برملا میکند و میگوید با انا در ارتباط است
نکته ای که ما شاهدش هستیم این است که کل فضای قصه حول چهار شخصیت دائما چرخش دارد شخصیت هایی که یکی کاملا سیاه (دن)
یکی سیاه و سفید (انا)
و دو تای دیگر (آلیس و لری) سفید میباشند
بخش هفتم :آنا و لری
آنا که عشق حقیقی اش دن میباشد در برقراری ارتباط با لری موفق نیست
بخش هشتم:دن و آلیس
در این بخش بعد از علنی شدن موضوع آلیس دن را ترک میکند اما دیالوگ بین ان دو جالب است
آلیس:هنوز منو دوست داری ؟
دن:البته
آلیس:دروغ میگی چرا اینکارو با من میکنی ؟
دن:چون ادم خود خواهی ام و با انا خوشبخت ترم
قصه به طور عجیبی پیچیده و پیچیده تر میشود انهم زمانی که دن به آلیس هم ابراز علاقه میکند
بخش نهم :لری و آنا
بخش نهم تا حد زیادی قابل حدسه لری مانند الیس ملتمسانه از آنا میخواهد که اورا ترک نکند و این در حالیست که انا تصمیمش را گرفته است اما در ادامه لری سوالاتی در رابطه با ریز رابطه انا با دن میپرسد که شدیدا فضای اثر پیش رو را تیره و تار میکند سوالاتی که انا تمامشان را یک به یک به لری که حالا همسرش هست پاسخ میگوید
بخش دهم :آلیس و لری
بعد از هم گسیختگی روابط دیزالو یا همان گذر زمان را به شکل عیر قابل فهمش شاهد هستیم آلیس به فاحشگی برگشته و حالا لری وی را در
کلوبی ان نزدیکی پیدا میکند آلیس به طرز شگفت اوری تغییرات فردی درش روی داده است نکته جالب توجه در این بخش ان است که لری چند باری از وی اسم سابق اش را میپرسد اما هر بار وی از گفتن اسمش طفره رفته و خود را جین جونز معرفی میکند این موضوع میتواند تمثیلی جهت القای این حقیقت باشد که دیگر ان ادم سابق نیست لری سعی به برگرداندن وی به زندگی قبلی دارد اما بی فایده است
بخش یازدهم :آنا و دن
هر دو از رابطه فعلیشان خوشحال هستند
بخش دوازدهم:انا و لری
یکی دیگر از موارد عجیب و پیچیده این اثر همین بخش یازدهم میباشد جایی که لری در ازای امضای طلاق نامه از انا میخواهد که برای بار اخر با او ارتباط برقرارکند و در نهایت تعجب انا قبول میکند
بخش سیزدهم :انا و دن
دن از رابطه آنا با لری با خبر میشود و وی را نمیبخشد این موضوع و رابطه اخر انا با لری دستمایه زنده شدن زندگی قبلی اش میشود و انا به زندگی قبلی اش برمیگردد
بخش چهاردهم:لری و دن
بعد از یک دیزالو و گذر زمان دن به محل کار لری امده و ملتمسانه از وی میخواهد انا را به او پس دهد لری به اوادرس فاحشه خانه ای که آلیس کار میکند را میدهد و دن به دنبال آلیس میرود
بخش پانزدهم:آلیس و دن
دن از آلیس میخواهد که آلیس به شرح رابطه اش با لری در فاحشه خانه بپردازد که وی با ناراحتی او را پس میزند
بخش شانزدهم :دن و آلیس
دن برای دقایق کوتاهی از اتاق خارج میشود اما برای آلیس شرط میگذارد که زمان برگشت وی باید در مورد رابطه اش با لری صحبت کند اما وقتی برمیگردد آلیس از دوست داشتن وی خالی شده است و دیالوگ جالبش انجا به چشم میاید که میگوید کلماتت بوی لجن میدهد من دیگه تورو دوست ندارم اسلوموشن اخر و صدای ضرب دست دن به صورت آلیس و تلفیق ان با صدای هواپیما نشان از تمام شدن شخصیت آلیس دارد
بخش هفدهم :لری و انا
انا به زندگی اش با لری برگشته است
بخش هجدهم:آلیس
آلیس در پاسپورت به نام جین جونز شناخته شده است و این نشان از این موضوع دارد که اگر چه جین جونز اسم واقعی اش بوده است اما او به این هویت باور نداشته و در جستجوی زندگی رویایی دیگری بوده است که انهم شکست خورده بود
بخش نوزدهم و پایانی :آلیس و دن
دن حقیقت امر را زمانی در میابد که پا به قبرستان گذاشته و با اسم آلیس رو به رو میشود آلیس میگفت اینجا ادم هایی بودند که برای حفظ زندگی دیگران از زندگی خودشان گذشتند مهم نیست آلیس که بوده یاکیست مهم این است جین میخواست مثل او زندگی کند اما موفق نبود یا شایدم با نجات زندگی لری سهمش را ایفا کرد
هر چه بود این اثر شما را با همین سوال ساده تنها میگذارد تا با حلاجی کردن ان در ذهن خود به پاسخی برای دنیای پیرامونمان برسیم
نمره ارزشیابی از ده :هفت
منتقد و تحلیلگر:مهیار محمد ملکی