جستجو در سایت

1394/06/02 11:49

رسانه ی ملی و تحریم علایق مردم

رسانه ی ملی و تحریم علایق مردم
ورود تلویزیون به ایران در دهه‌ی 60 میلادی صورت گرفت که با تأسیس نخستین فرستنده تلویزیونی در مهرماه 1337 در تهران شروع به کار نمود و به‌مرورزمان به عضو لاینفک زندگی ایرانیان تبدیل گشت هرچند که این پدیده‌ی شبیه به جادو تا اواسط دهه 40 با مقاومت‌هایی از جانب طبقه‌ی سنتی رو به رو شد تا جایی که بارها مراجع مذهبی حکم به حرمت آن دادند اما جاذبه‌ی غیرقابل‌انکار جعبه‌ی سخنگو توانست بر مخالفت‌ها فائق آمده و جایگاه خود را در میان مردم به دست آورد.

تلویزیون را می‌توان مهم‌ترین ارمغان قرن بیست و یکم برای بشریت دانست که از اواسط دهه‌ی 50 میلادی توانست جای خود را به شکل غیرقابل‌تصوری در میان توده‌های مردم باز کند و امروزه تبدیل به یکی از موردبحث‌ترین تولیدکنندگان کالاهای فرهنگی شود به گونه‌ای که نظریه‌پردازان و منتقدان آن مخالف یا موافق گستره‌ای وسیعی از سلایق و عقاید را در برمی‌گیرند.

ورود تلویزیون به ایران در دهه‌ی 60 میلادی صورت گرفت که با تأسیس نخستین فرستنده تلویزیونی در مهرماه 1337 در تهران شروع به کار نمود و به‌مرورزمان به عضو لاینفک زندگی ایرانیان تبدیل گشت هرچند که این پدیده‌ی شبیه به جادو تا اواسط دهه 40 با مقاومت‌هایی از جانب طبقه‌ی سنتی رو به رو شد تا جایی که بارها مراجع مذهبی حکم به حرمت آن دادند اما جاذبه‌ی غیرقابل‌انکار جعبه‌ی سخنگو توانست بر مخالفت‌ها فائق آمده و جایگاه خود را در میان مردم به دست آورد.

تلویزیون ملی ایران که کار خود را با مدیریت حبیب‌الله ثابت پاسال آغاز کرد در دهه 40 با تصویب مجلس شورای ملی به همراه سازمان رادیو تبدیل به سازمان رادیوتلویزیون ملی ایران شد بعدازاین اتفاق با سرازیر شدن منابع مالی به سازمان و پی بردن به اهمیت تأثیر رسانه بر جامعه فصل نوئی در تلویزیون ایران شروع شد که با ورود روشنفکرانی همانند فریدون رهنما، همایون شهنواز، ناصر تقوایی و ... همراه بود، تلویزیون ملی ایران هرچند که به آرامی راهش را آغاز نمود اما به‌مرورزمان روند رشد کمی و کیفی آن افزایش چشمگیری پیدا کرد و جایگاهی مشابه با آنچه تلویزیون در سرتاسر جهان داشت پیدا نمود.

شاید بتوان اوج دوران تلویزیون ایران در پیش از انقلاب را مابین سال‌های 51 تا 55 دانست که گواه این مسئله را می‌توان ساخته‌شدن مجموعه‌های تلویزیونی مهمی هم چون آقای مربوطه (53) سلطان صاحبقران (54) آتش بدون دود (54) دلیران تنگستان (55) دایی جان ناپلئون (55) و ... همچنین در این دوران سازمان رادیوتلویزیون ملی ایران در ساخت فیلم های مهمی هم چون مغول‌ها، شازده احتجاب، باغ سنگی، طبیعت بی‌جان، اون شب که بارون اومد نیز همکاری داشته است.

با وقوع انقلاب روند کاری سازمان رادیوتلویزیون ملی که عملاً پخش‌کننده‌ی هر آنچه با عقاید مذهبی مردم منافات داشت بود متوقف گشت و از سال 58 تبدیل به سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران با مدیریت صادق قطب‌زاده شد، دوره‌ی جدید تلویزیون ایران به شکلی طبیعی تحت تأثیر انقلاب بود و عمده زمان آن صرف پخش سخنرانی‌ها، مناظره‌ها و اخبار می‌گشت هرچند که این نقطه نیز نباید مغفول بماند که این دوره را بسیاری از کارشناسان دموکراتیک‌ترین برهه‌ی رسانه‌ی ملی می‌دانند، از سال 63 با آغاز ریاست محمد هاشمی صداوسیما نخستین دوره‌ی افول خود را آغاز کرد، در این دوره تلویزیون با دو شبکه، عمده زمان خود را اختصاص به برنامه‌های تبلیغاتی جنگ، اخبار و سخنرانی داده بود و نخستین گام را در جهت ایجاد فاصله میان مخاطب و رسانه‌ی ملی برداشت، در این دوره دستگاه‌های پخش ویدئو علیرغم ممنوعیت تبدیل به روزنه‌ای شد که بسیاری از مردم خطر مالکیت آن را قبول کرده و به هر شکل ممکن نیازی را که زیربنای آن توسط تلویزیون ایجاد شده بود را رفع می‌کردند بااین‌حال به دلیل مسائل ذکرشده و محدود بودن نوارهای ویدئویی که عمده‌ی آن فیلم های سینمایی بودند تلویزیون جایگاه خود را از دست نداد که البته تغییر اندک در نوع نگاه به رسانه و پخش برنامه‌های انگشت‌شمار جذابی مانند سال‌های دور از خانه نیز در این امر بی تأثیر نبود، بااین‌حال شاید بتوان آغاز روند حرکت به سمت قهقرای صداوسیما را از اواخر دهه 60 دانست یعنی زمانی که محمدعلی ابطحی در خاطراتش به آن اشاره می‌کند:

 «نیمه ی دوم سال ۱۳۶۰ بود که در صداوسیما بودم. معروف شده بود که ماهواره روی فضای ایران برنامه‌های تلویزیون های کشورهای دیگر را پخش می‌کند. هر روز به صداوسیما گزارشی می‌آمد که بعضی‌ها نیمه شب آنتن‌هایشان را دست‌کاری می‌کنند و شبح‌هایی روی گیرنده‌های خود می‌بینند. در جلسات شورای مدیران صداوسیما، مسئولان فنی انکار می‌کردند!

 آقای محمد هاشمی آن روزها رئیس ما بود و رئیس صداوسیما. تلویزیون در آن ایام دو شبکه داشت که از بعد از ظهرها شروع و آخر شب هم برنامه‌هایش تمام می‌شد

در همان سال‌ها به ارشاد رفتم. خیلی از مسئولان فرهنگی مسئله‌ی ورود ماهواره را جنگ روانی می‌دانستند ولی همه دراین‌باره که اگر این پدیده به ایران بیاید چه خواهد شد صحبت می‌کردند؛ ولی معمولاً همه چشم‌هایشان را روی این واقعیت می‌بستند.

سال ۱۳۶۷ بود؛ یک روز در خیابان جمهوری تهران در یک ساختمان بلندی که مربوط به مجله‌ی «العالم» بود جلسه داشتم. یکی از کارمندان آن جا من را به کنار پنجره برد، ده دوازده ساختمان را دیدم که دیش داشتند. آن جا برای اولین بار چشمم به دیش ماهواره در ایران روشن شد

چند سال بعد فراگیر شد؛ خیلی سریع. وقتی همه‌ی مسئولان احتمالاً در یک ساختمان چندطبقه آن را دیده بودند، دیگر در جلسات عالی‌رتبه‌ی فرهنگی که من هم معمولاً عضو آن بودم کسی در مورد ماهواره حرف نمی‌زد

 ماهواره دیگر آمده بود. این خصوصیت تکنولوژی نوین است که بی‌اجازه و با سرعت وارد می‌شود. مقاومت اولیه به جای برنامه‌ریزی استفاده‌ی صحیح از آن هم خصوصیت ما و خیلی از کشورهاست»

 این خاطره یادآور ورود پدیده‌ای به نام ماهواره به ایران است، شبکه‌های ماهواره‌ای هرچند که در ابتدا به شکلی محدود موردتوجه مردم قرار گرفت اما تا حد زیادی باعث شد محبوبیت تلویزیون ملی که تا سال 73 تنها منحصر به دو شبکه بودند و عمده برنامه‌های آن جذابیتی برای مردم نداشت افول کرده و شبکه‌های ماهواره‌ای با وجود خارجی زبان بودن توفیق بیشتری به دست آورد، این روند اما با انقلابی که در سال 73 همزمان با به ریاست رسیدن علی لاریجانی در تلویزیون ایجاد شد شیب معکوسی پیدا کرد، علی لاریجانی که تا پیش از انتصاب به ریاست صداوسیما وزیر ارشاد دولت هاشمی رفسنجانی بود تبدیل به ناجی صداوسیما گشت هرچند که به دوره‌ی مدیریت او برای ساخته‌شدن برنامه‌هایی مانند هویت و یا جهت‌گیری در برابر دولت اصلاحات انتقادات بسیاری صورت گرفت اما نمی‌توان انکار کرد که وی رسانه‌ی ملی را از سقوط نجات داد، در دوره‌ی ریاست لاریجانی بر صداوسیما شبکه‌های تلویزیون به هفت شبکه افزایش یافت و موسسه‌ی سیمافیلم و روزنامه‌ی جام جم نیز تأسیس شد به علاوه برنامه‌های تلویزیونی که تا پیش از دوره‌ی وی نوعی تابو بودند ساخته و پخش شدند که بسیاری از آنها مانند: نود، پس از باران،سیمای خانواده،صبح‌به‌خیر ایران و ... جزو پربیننده‌ترین آثار تاریخ رسانه‌ی ملی هستند، بااین‌حال در سال 79 زمانی که برنامه‌ی علیرضا میبدی از شبکه (ان ای تی وی) در حال اجرا بود به شکل غیرمنتظره‌ای بر روی ماهواره‌ی هاتبرد پخش و در ایران قابل‌مشاهده شد و این آغاز کارزاری بود که در آن تلویزیون ایران می‌بایست با شبکه‌هایی رقابت می‌کرد که به دلیل نبود محدودیت های مشابه تلویزیون ایران می‌توانستند به راحتی گوی سبقت را بربایند، این اتفاق اما نه در دوران لاریجانی که در زمان ریاست ضرغامی اتفاق افتاد، رسانه‌ی ملی که مشخصاً قدرت شبکه‌های ماهواره‌ای را نادیده گرفته بود بی‌آنکه به نیازهای جامعه توجه کند با نخوت به کار خود ادامه داده و در دهه 80 به جای آنکه با تغییر در ساختارهای فکری و اجرایی خود را با سلیقه‌ی جامعه هماهنگ کند با نگاهی رو به عقب باعث ایجاد نوعی تحجر در برنامه‌سازی تلویزیون شد و همین مسئله بیشترین کمک را به شبکه‌های فارسی‌زبان ماهواره برای غلبه بر صداوسیما کرد به گونه‌ای که بسیاری از این شبکه‌ها درحالی‌که عمر کوتاهی دارند اما با سیاست‌گذاری صحیح و برنامه‌سازی حرفه‌ای توانسته‌اند به اندازه‌ی تمامی صداوسیمای ایران مخاطب داشته باشند.

مسائل بیان شده شاید تکرار مکررات باشد اما مطمئناً برای آنکه بتوان به نقصان یک سازوکار پی برد باید شمه‌ای از پیش‌زمینه‌ی آن را بررسی کرد، حال سئوال اصلی چرایی ناتوانی صداوسیما در جذب مخاطب علیرغم وجود امکانات بی‌حد و حصری است که در اختیار دارد، دلیل این مسئله را می‌توان به چند بخش تقسیم کرد:

 نخست باید گفت اولین و جدی‌ترین اشکال وارد بر صداوسیما عدم مدیریت صحیح به همراه سیاست‌گذاری کلان است، صداوسیمای ایران متأسفانه بیش از آنکه رسانه‌ای ملی باشد وابسته به عقاید و نظریات جناح های سیاسی است، جامعه‌ای که نظام سیاسی آن بر مبنای جمهوریت بنا شده عقاید و آرای مختلفی را دربر می‌گیرد که برآمده از توده‌های جامعه هستند و زمانی که صداوسیما به عنوان متولی رسانه‌ی فراگیر و تأثیرگذار جامعه تریبون جناح خاصی شود مطمئناً باعث ریزش مخاطب خواهد شد و این مخاطب که نتوانسته است خوراک فرهنگی مورد نیازش را از طریق رسانه‌ی ملی تأمین کند به سمت رسانه‌هایی خواهد رفت که در ظاهر بی‌طرفی را رعایت می‌کنند و این مسئله در طولانی‌مدت باعث ایجاد نوعی اعتیاد به تأمین خوراک از طریق آن رسانه‌ها خواهد شد، اتفاقی که در حال حاضر در برخورد مخاطبین با شبکه‌های خبری همانند بی بی سی فارسی و صدای آمریکا افتاده، این شبکه‌ها در تأمین اخبار و برنامه‌های خود اصل رسانه‌ای ساده‌ای را رعایت می‌کنند و آن ارائه‌ی نگاه خود در لوای بی‌طرفی است، برای درک کارایی این شیوه کافی است نگاه بیندازیم به برنامه‌های تلویزیونی آمریکا در دوران ریاست جمهوری نیکسون که باعث ایجاد رعب و وحشت از کمونیسم و توجیه حضور آمریکا در جنگ ویتنام شد، این مسئله را می‌توان به کرات در کشورهای مختلف دید، صداوسیمای ایران اما به جز مابین سال‌های 57 تا 60 که تریبونی برای مناظره‌ی گروه‌های مختلف بود هیچ‌گاه نتوانست بی‌طرفی خود را حتی در ظاهر حفظ کند به گونه‌ای که در دوران ریاست لاریجانی یکی از موارد اختلاف دولت و صداوسیما جهت‌گیری های معنی‌دار رسانه‌ی ملی در برابر دولت بود، از سوی دیگر این مدیریت جناحی باعث شده است بسیاری از مواقع برنامه‌هایی که می توانسته به جذب مخاطب کمک نماید توقیف شود که به عنوان نمونه می‌توان به برنامه‌ی کوله‌پشتی و یا اردی بهشت اشاره کرد، مسئله‌ی دوم بدنه‌ی فرسوده‌ی اداری سازمان صداوسیما است، تخمین زده می‌شود نزدیک به پنجاه هزار کارمند در صداوسیما مشغول به کار هستند که بیش از 60 درصد آنها در بخش اداری فعالیت می‌کنند، همین مسئله باعث گشته بدنه‌ی اداری صداوسیما که بسیاری از کارمندان آن در جایگاه‌های نامربوط با تخصص خود مشغول به کار هستند نوعی بوروکراسی اداری ایجاد کنند که برای چنین سازمانی مانند افیون است همچنین باید به این نکته نیز توجه کرد که هر ساله مقادیر معتنابه ای از بودجه سازمان صداوسیما صرف کارمندان اداری آن می‌شود که نتیجه‌ی آن ضرر ده بودن سازمان صداوسیما شده است به تبع این مسئله مدیران سازمان صداوسیما برای جبران آن اقدام به پخش هر نوع آگهی تبلیغاتی و برنامه‌ی سفارشی کرده‌اند، البته این مسئله نباید گمان کمبود بودجه در سازمان صداوسیما را ایجاد کند چرا که رسانه‌ی ملی با 1.600 میلیارد تومان بودجه یکی از هنگفت‌ترین ردیف بودجه‌های کشور را دارد اما عدم سازوکار درست و نبود نظارت صحیح باعث تضییع این بودجه می‌شود به گونه‌ای که میزان امکانات و دستگاه‌های پیشرفته‌ی سازمان در بازدید مدیران یکی از تلویزیون های اروپایی باعث تعجب آنها شده بود و این مسئله بیانگر وجود ابزار و امکانات و غیاب تفکر در سازمان صداوسیما است.

نکته‌ی دوم اما مسائل خارج از سازمان صداوسیما می‌باشد، اساس فرهنگ حاکم بر کشور ایران فرهنگ سانسور و عدم شفافیت است درحالی‌که بسیاری از کشورها رسانه موفقیت خود را مدیون نبود پنهان‌کاری در جامعه می‌باشد، به‌عنوان‌مثال در مسائل مربوط به انرژی هسته‌ای که امروز بحث آن در رسانه‌ها داغ است تلویزیون آمریکا جلسات کنگره را به طور مستقیم پخش می‌نماید و بارها سناتورها را برای صحبت به برنامه‌های تلویزیونی دعوت کرده‌اند تا مردم به شکل مستقیم در جریان امور قرار گیرند درحالی‌که صداوسیما تمامی تلاش خود را برای گزیده گزینی مباحث مربوط به توافق هسته‌ای به کار می‌برد و همین مسئله باعث شده بسیاری از مخاطبان برای دریافت اخبار به سمت شبکه‌های ماهواره‌ای جذب شوند، از سوی دیگر سانسور سلیقه‌ای تنها توسط مدیران رسانه صورت نمی‌گیرد و گروه‌هایی از خارج سازمان نیز بارها با اعمال فشار توانسته‌اند به برنامه‌های صداوسیما جهت دهند که نمونه‌ی آن را می‌توان در صحبت های حمید آخوندی تهیه‌کننده‌ی برنامه‌ی صندلی داغ و حضور محمود احمدی‌نژاد دید که برنامه‌ی ضبط شده با یک تماس از کنداکتور شبکه حذف می‌شود! این‌چنین برخوردهای سلیقه‌ای اما به همین جا ختم نشده و اتفاقاتی مانند توقیف سریال سرزمین کهن، برنامه‌ی رادیو هفت،مثلث شیشه‌ای، کوله‌پشتی و... را که با فشارهای خارج سازمانی توقیف‌شده‌اند می‌توان سایر نمونه‌های عدم استقلال صداوسیما دانست، این شکل از سانسور و پنهان‌کاری هرچند به‌زعم عده‌ای به مصلحت کشور است اما نتیجه‌ی آن در درازمدت کاهش میل مخاطب به استفاده از رسانه‌ی ملی شده.

دیگر نکته‌ی مهم، نبود رقابت داخلی برای صداوسیما است، طبق قانون صداوسیما تنها رسانه‌ی رسمی کشور است و سایر رسانه‌های صوتی و تصویری نیز برای فعالیت می‌بایست کسب مجوز نمایند که این اتفاق در طول تاریخ رسانه‌ای ایران هیچ‌گاه رخ نداده است درحالی‌که در اکثر کشورهای دنیا در کنار تلویزیون دولتی شرکت های خصوصی در قالب شبکه‌های کابلی و ماهواره‌ای به فعالیت می‌پردازند که هر مشترک باید بابت دریافت برنامه‌های آنان پول پرداخت کند در نتیجه شبکه‌های کابلی تمام تلاش خود را به کار می‌بندند تا مخاطب بیشتری جذب کنند و همین باعث ایجاد رقابت میان شبکه‌های مختلف می‌شود درحالی‌که سازمان صداوسیما با ساختار مستبد گونه‌ی خود نه تنها به هیچ رقیبی در داخل کشور اجازه‌ی فعالیت نمی‌دهد بلکه در برابر رقبای خارجی خود به کمک نهادهای مختلف با قوه‌ی قهریه مقابله می‌کند، در واقع سازمان صداوسیما بجای آنکه نظام عرضه و تقاضا را در نظر داشته باشد رویکرد عرضه و اجبار در پیش گرفته است.

رادیو و تلویزیون، تأثیرگذارترین رسانه‌های قرن بیست و یکم هستند به گونه‌ای که مارشال مک لوهان در جایی می‌گوید شکست آمریکا در ویتنام نه در میدان جنگ بلکه در اتاق نشیمن خانه‌ها در برابر تلویزیون رقم خورد، این جمله خود به خوبی گواه آن است که تلویزیون امروزه چه جایگاهی در زندگی مردم دارد، از سوی دیگر تلویزیون در تمامی کشورهای دنیا محل بروز استعدادها می‌باشد و افراد مهم و تأثیرگذاری مانند میشائیل هانکه، لورن مایکلز، جی جی آبرامز، فرانک دارابونت و ... کار خود را در تلویزیون شروع کرده و بعد وارد صنعت سینما شده‌اند در ایران نیز افرادی مانند حسن فتحی، مسعود رسام و حتی اصغر فرهادی فرزندان تلویزیون می‌باشند بااین‌حال امروزه صداوسیما ایران به خصوص تلویزیون نه تنها نتوانسته است مجال بروز استعدادها شود بلکه بسیاری از کسانی را که زمانی جزو سازندگان برنامه‌های پرطرفدار تلویزیونی بوده‌اند ازدست‌داده، بی‌شک وجود خطوط قرمز و هنجارها در کشور و صداوسیما بر همه‌ی مخاطبان و کارشناسان مبرهن است و مطمئناً هیچ‌کدام از مخاطبان رسانه‌ی ملی انتظار پخش برنامه‌های اروتیک را از صداوسیما ندارند اما این خطوط قرمز نباید باعث افت کیفیت برنامه‌های رسانه‌ی ملی شود، بد نیست به یادآوریم در سال‌های نه چندان دور شاهد حضور برنامه‌سازانی مانند مدیری، فتحی، فخیم زاده، فردوسی پور و ... بوده‌ایم که توانسته‌اند مخاطب را اقناع به تماشای تلویزیون کنند که متأسفانه نسل این افراد نیز به دلیل ممیزی های سلیقه‌ای و مدیریت ناکارآمد در حال انحطاط است.

رسانه‌ی ملی برای آنکه بتواند دوباره آن‌گونه که باید مخاطب خود را جذب کند کار سخت اما امکان‌پذیری را در پیش دارد، مدیران صداوسیما باید شجاعت به خرج داده و انقلابی همانند آنچه در دوره‌ی لاریجانی در صداوسیما رخ داد ایجاد کنند، امروز نمایش اتفاقی یک آلت موسیقی از تلویزیون و یا شنیده شدن حرفی مگو از رسانه‌ی ملی نوعی حادثه‌ی خارق‌العاده تلقی می‌شود که بسیار تأسف‌آور است، سیاست‌گذاران و مدیران فرهنگی باید بپذیرند نیمی از مخاطبان اصلی رسانه‌ها نیاز خود را از طریق شبکه‌های فارسی‌زبان ماهواره‌ای رفع می‌کنند و به تعداد آنها هر روز افزوده می‌شود که گواه این مطلب افزایش روزافزون شبکه‌های فارسی‌زبان هست، مدیران صداوسیما باید بپذیرند دوران تریبون های تک صدایی و عرضه و اجبار به سر آمده و مخاطبان به راحتی می‌توانند با سهل‌الوصول‌ترین امکانات نیازهای فرهنگی اشان را رفع کنند، رسانه‌ی ملی ایران در حقیقت مانند کودکی است که دست بر گوش نهاده و جیغ می‌کشد بی‌آنکه قبول کند هیچ کس دیگر برای هیاهوی او ارزشی قائل نیست، تأثیر منفی بعضی از شبکه‌های ماهواره‌ای بر نگرش و زندگی اجتماعی مردم ایران غیرقابل‌انکار بوده و تنها قدرتی که می‌تواند آن را اصلاح کند رسانه‌ی ملی می‌باشد که در کمال تأسف مسئولان امر بجای آنکه از دریچه‌ی تفکر به مقابله برخیزند ترجیح داده‌اند تا صورت‌مسئله را پاک کنند و با ارعاب مانع انتخاب مردم شوند، اتفاقی که نه تنها کمکی به صداوسیما نمی‌کند بلکه باعث فاصله‌ی هرچه بیشتری مردم و رسانه‌ی ملی می‌شود، مسئولان فرهنگی کشور اگر از خواب غفلت بیدار شوند متوجه خواهند شد دلیل عدم توفیق رسانه‌ی ملی نه کمبود نیروی انسانی است نه کمبود امکانات بلکه فقدان تفکر صداوسیمای ایران را زمین‌گیر نموده، نباید از یاد ببریم بسیاری از متصدیان شبکه‌های فارسی‌زبان خارجی زمانی در ایران مشغول به فعالیت بوده‌اند پس نمی‌توان ادعا نمود آنها توانایی‌هایی دارند که در میان برنامه‌سازان داخلی یافت نمی‌شود، خیر، مشکل اینجاست که آنها برای جذب مخاطب تلاش می‌کنند چرا که حیات خود را پیوند خورده به جذب مخاطب می‌بینند درحالی‌که صداوسیما حیات خود را در افزایش بودجه‌های دولتی می‌بیند و این آفت طی سالیان آینده باعث خواهد شد که پدیده‌ای به نام رسانه‌ی ملی ایران چیزی نباشد جز قسمتی از زباله‌دان تاریخ.

در انتها بد نیست جمله‌ای را که حبیب‌الله ثابت پاسال در زمان افتتاح نخستین فرستنده‌ی تلویزیونی ایران قرائت کرد به یادآوریم: «شما بینندگان و شنوندگان عزیز اگر وقتی قسمتی از برنامه را مطابق سلیقه خود نیافتید با در نظر گرفتن اشکالات و این نکته مهم که ذوق و سلیقه‌ها مختلف است بر ما ببخشید. به‌علاوه از شما تمنا داریم که ما را در اجرای این خدمت یاری کنید و نه تنها معایب و نقایص را گوشزد فرمایید بلکه ما را از آنچه برای بهبود و تکمیل برنامه‌ها به نظرتان می‌رسد کتباً یا شفا‌ها برخوردار و قرین امتنان نمایید.