جستجو در سایت

1401/06/14 16:43

بدون فاصله گذاری

بدون فاصله گذاری

  

زندگی گالیله آخرین اثر برتولت برشت مهم‌ترین اثر دراماتیک در جهان هنرهای نمایشی است. متنی که به غایت برای مردم و مبارزه با واپس‌گرایی اندیشه آنان به رشته تحریر درآمده است. برشت تاثیرگذارترین نویسنده و کارگردان تئاتر آلمان بوده که گرایش‌های مارکسیستی او نه فقط در نمایش‌نامه‌هایش بلکه در شیوه فاصله‌گذاری، بیگانه‌سازی، به وسیله این‌همان‌گویی‌های متعدد دیده می‌شود. برشت به سنت خویش که از بازیگرانش می‌خواست تا صرفا اندیشه کاراکتر را ارائه دهند در نمایش‌نامه «زندگی گالیله» خواننده را با احساسات گالیله‌ئو گالیله‌ئی مواجه نمی‌کند بلکه اندیشه او را که عمیقا پویا و روشن است، ایراد کرده است.

دِگَربودگی

آنچه برشت در این نمایش‌نامه از خود به‌جا گذاشته میراث بزرگی از تاریخ تفکر بشر است. انسانی که اگر به طرز حریصانه به زندگی امیدوار نباشد هرگز نمی‌تواند اندیشه‌ای آینده محور در ذهن خود تولید کند. گالیله چگونه سقراط زمانه خود شده است؟ پرسشی که خواننده امروزی به عنوان کشمکش داستانی از خود می‌پرسد و تا انتها از مقاومت دیگران در برابر پذیرش علم تعجب خواهد کرد اما غافل از آن‌که در زمانه حاضر نیز هستند کسانی که حتی همچنان کروی بودن سطح زمین را منکر می‌شوند و علم را پاسخی شیطانی بر باورهای خرافی خود معرفی می‌کنند. هنگام خوانش «زندگی گالیله» با دو عنصر روبه رو می‌شویم. اول: رابطه استاد و شاگردی، گالیله، شاگرد متمولش و آندره‌آ؛ دوم: تاریخ همواره تکرار شونده مانند ساعتی که فقط ثانیه شمارش کار می‌کند. در رابطه با ابژه اول باید اینگونه نوشت که: نمایش به ادبیات کمک می‌کند تا مولف آگاهانه‌تر و واضح‌تر منظور خود از کنش کاراکترها را ایراد کند؛ پس با مداقه در رابطه‌ای که بین گالیله و شاگردش. گالیله و آندره‌آ. گالیله و خانم سارتی و حتی گالیله و دخترش وجود دارد، به این نتیجه می‌رسیم که رشد عقلایی یک دانشمند باعث فساد احساسی او نمی‌شود بلکه باعث بلوغ احساسات و به‌کارگیری درست آن دربرابر دیگری خواهد شد. گالیله فقط به فکر پویایی علم خود است و حتی وقتی می‌فهمد نمونه ارزان‌قیمتی از اختراعش را دست‌فروش‌ها می‌فروشند از اختراع خود مطمئن است و آن‌ها را جاهل خطاب می‌کند. شخصیت گالیله تا پیش از خوانش نمایش‌نامه برشت در ذهن خواننده همانند دیگر دانشمندان پدیدار خواهد شد اما پس از خواندن اولین صفحه از «زندگی گالیله» این دانشمند به طرز خارق‌العاده‌ای محبوبت فردی در بین جوامع پیدا می‌کند. برشت پس از اعلام مارکسیستی خود این نمایشنامه را نوشته و ما انتظار داریم مانند نمایش‌نامه‌های: «آدم آدم است» یا «ترس و نکبت رایش سوم» گرایشات این مکتب را در سطح برای خواننده خود به تحریر درآورده باشد اما چنین مقوله‌هایی را تنها در زیر متن نمایش‌نامه می‌توان یافت. مسئله مهم‌تر فاصله‌گذاری، بیگانه‌سازی، مخاطب است که در این نمایش‌نامه، خواننده احساس دِگَربودگی ندارد. به راستی گالیله سقراطی دِگَر بود. در پایان نمایش‌نامه خواننده با خود این جمله را تکرار می‌کند و قطعا خواننده‌ای که جدی به بازیگری و هنرهای نمایشی فکر کند نه تنها این نمایشنامه را بلکه همه نمایشنامه‌های برشت را چندین بار مرور می‌کند چرا که برشت برخلاف متدهای فکری مانند: لی استراسبرگ، استانیسلاوسکی و حتی میخاییل چخوف بازیگر را با اندیشه مواجه می‌کند و به بازیگر می‌آموزد چگونه این اندیشه را به تماشاگر/مخاطب خود انتقال دهد. هنگامی که گالیله در حال مثال زدن اکتشاف خود برای آندره‌آ است با یکی از جذاب‌ترین کنش‌های برشت در برابر جهل روبه‌رو می‌شویم؛ گالیله می‌گوید: برای آن‌که تو نمی‌خواهی بپذیری و..؛ وقتی انسان بی هیچ قید و شرطی در برابر عقیده دیگران فارق از درست بودن یا غلط بودنش موضع بگیرد، آن انسان در حال رشد با خرافات خود و یا ترویج آن در جامعه است. «زندگی گالیله» همه دانشی است که انسان باید از تاریخ داشته باشد تا سقراط دیگری را فدای اندیشه‌های واپس‌گرایانه خود نکند. 

نویسنده: علی رفیعی وردنجانی


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط