جستجو در سایت

1393/04/31 00:00

آن خواستگار در برف آمد

آن خواستگار در برف آمد
سومین فیلم سینمایی مهدی رحمانی پس از «دیگری» و «پنهان»، نقطه تلاقی او با یک فیلمنامه‌نویسی خوش‌قریحه است. زاویه نگاه خاص حسین مهکام به انسان پس از «آدم»، «هیچ»، «بیست» و «گهواره‌ای برای مادر» در تلفیق با دغدغه‌مندی‌های به‌روز رحمانی، سازنده فیلمی است از جنس سادگی روزمرگی که در دل خود پیچیدگی از نوع زندگی امروز دارد. «برف» قصه یک روز از زندگی خانواده‌ای است که همه تلاش می‌کنند شرایط را برای رسیدن به یک هدف نمایشی آماده کنند و این هدف چیزی نیست جز آمدن خواستگار برای دختر کوچک خانواده (سارا- آناهیتا افشار)؛ خواستگاری که قرار است آرزوهای فروخورده سارا را برآورده کند ولی به گفته بهتر قرار است آبروی ازدست‌رفته خانواده را بخرد؛ آبرویی که از مطلقه‌بودن سارا تا ورشکستگی خانواده، به رهن‌رفتن خانه ویلایی قدیمی، به‌زندان‌رفتن پدر (جلیل) برای چک بی‌محل، خرج‌شدن چک موسسه خیریه توسط مادر (هایده- رویا تیموریان) برای بدهی‌های مجید (افشین هاشمی) و... را شامل می‌شود. در فیلم «برف» با برشی کوتاه از زندگی خانواده وزیری مواجه می‌شویم که در حال غوطه‌ورشدن در سراشیبی سقوطی است که برای خود طراحی کرده است. درواقع در این 24 ساعت شاهد هستیم که چگونه با پیچیده‌تر‌ شدن کلاف شرایط، هر یک از افراد خانواده تلاش می‌کنند همه‌ چیز را برای برگزاری بی‌ کم‌ و کاست مراسم خواستگاری آماده کنند و از اینجاست که این خواستگاری تبدیل می‌شود به هدفی که انگار موفقیت در آن به‌منزله حل همه مشکلات خانواده است. نمایشی‌بودن این هدف یعنی خواستگاری را می‌توان بیش از هر چیز در ساختار روایی فیلم مورد توجه قرار داد که آن را تبدیل به یک مک‌گافین کرده است. به مفهوم هدفی نمایشی که قرار است تمهید و فرصتی باشد برای شخصیت‌پردازی کاراکترها تا ببینیم در مواجهه با این موقعیت چه عملکردی از خود نشان می‌دهند. نشان‌ ندادن این مراسم در پایان فیلم و گذر از این موقعیت که به‌نوعی همه‌چیز از ابتدا برای رسیدن به آن طراحی شده، برآمده از چنین نگاهی است. سارا خواستگار را به‌منزله فرصتی برای رفتن به خارج از کشور و رسیدن به آزادی‌های نداشته و یک ازدواج رویایی می‌بیند و ابایی ندارد که برای رسیدن به آن، خود را یک دختر ازدواج‌نکرده جا بزند. مادر هم به این دروغ دامن می‌زند اما با همان زاویه نگاهی که طلاق سارا را از مادربزرگ (رابعه مدنی) و همه فامیل پنهان کرده تا به‌زعم خود آبروی خانواده را حفظ کند. همانطور که ورشکستگی مجید را با وجود محرزشدن از پسر سرباز (امید- محمدرضا غفاری) و بقیه خانواده پنهان می‌کند، همانطور که به‌رهن‌ رفتن خانه را از خانواده، فامیل، همسایه‌ها و خانم غیاثی (شیرین یزدان‌بخش) پنهان می‌کند، همانطور که به‌زندان‌افتادن پدر را از همه مخفی می‌کند و همانطور که... می‌توان همراهی مادربزرگ و مجید را با زنجیره طول‌ و دراز دروغ‌هایی که به بهانه آبروداری بیان می‌شود نیز به این مجموعه اضافه کرد. در این میان کاراکتری حضور دارد به نام امید که هرچند عضوی از این خانواده است و وامدار رفتارهای ریشه‌دار آنها، اما شروع فیلم با آمدن او از سربازی و پایان فیلم با رفتن او از خانه، حسی از همراهی به مخاطب می‌دهد. حس همراهی که بخصوص با سوال و پرسش‌های امید از اعضای خانواده درباره تغییر شرایط و اتفاقاتی که در غیبتش افتاده، تشدید می‌شود و نهایتا با اعتراض او به مادر، سارا، مجید و... به‌خاطر دروغ‌هایشان بابت شرایط سارا، شرایط خانواده، شرایط خانه و... این حس تفاوت با جمع برجسته‌تر می‌شود. به این ترتیب مخاطب از زاویه نگاه امید به رویدادهای زمان حال و گذشته خانواده می‌نگرد و همراهی‌اش پررنگ‌تر می‌شود. در چنین شرایطی با نوع چیدمان شرایط و آدم‌ها، آنچه اهمیت حیاتی پیدا می‌کند شیوه برخورد هر یک از افراد با موضوع خواستگاری و نوع تلاش آنها برای هموارکردن شرایط موجود است. در شرایطی که خواستگار تنها بهانه‌ای است برای آزمون این آدم‌ها و برون‌ریزی آنچه حاضرند ببازند تا به این هدف نمایشی برسند، چطور می‌توان انتظار داشت که فینال فیلم با مشخص‌ شدن نتیجه مراسم خواستگاری همراه باشد؟ نتیجه خواستگاری هرچه باشد؛ موفق یا ناموفق، نمی‌تواند تغییری در وضعیت روز بعد خانواده ایجاد کند؛ خانه‌ای که باید به حراج برود، مبلغ چک موسسه خیریه که باید بازگردانده شود، محکومیت پدر برای چک بی‌محل، ورشکستگی مجید و خانواده‌ای که همگی از بزرگ تا کوچک به خواستگار و خانواده‌اش دروغ گفته و منکر ازدواج قبلی سارا شده‌اند. نتیجه خواستگاری در مقابل آنچه این خانواده برای گرفتن جواب خواستگار؛ ولو مثبت از دست داده، چقدر ارزش دارد؟ در مقابل خانواده وزیری که به بهانه آبروداری، حقیقت را قلب و برای کار خود وجهه منطقی هم پیدا کرده، چطور می‌توان به خاطره (دوست سارا- مینا ساداتی) و حامد (شوهر سابق سارا- میلاد کی‌مرام) خرده گرفت که با هم رابطه پنهانی دارند؟ رابطه‌ای که می‌تواند به انگیزه انتقامجویی خاطره و حامد از امید و سارا باشد که پای مسوولیت عاطفی‌شان نایستاده‌اند. اعتراف صادقانه سارا به حامد و تلاش امید برای بیدارکردن رابطه عقیم گذشته هم نمی‌تواند غفلت آنها را در گذشته جبران کند. هرچند در این فیلم نیز همچون آثاری که نگاه مدرن و واقع‌گرایانه به آدم‌ها و روابط انسانی- عاطفی دارد، هیچ‌کس به طور مطلق مقصر یا بی‌گناه نیست و همه کاراکترها سهمی از تقصیر و بی‌تقصیری دارند. فیلم «برف» روایتی ساده و روان از این پیچیدگی‌های غیرقابل بیان است که با طراحی حساب‌شده و جزیی‌نگرانه در کنار هم قرار گرفته‌اند تا از این انطباق مخاطب برداشت خاص خود را داشته باشد؛ برداشتی که نتیجه خواستگاری نمی‌تواند تاثیری در آن ایجاد کند و فیلم با گذر از این بخش ماجرا و تمرکز بر برف که پوششی گذرا بر ماهیت واقعی آدم‌ها و رفتارهایشان است درواقع نوک پیکان را متوجه ریشه‌های این رفتارها در خانواده وزیری می‌کند؛ رفتارهایی که از عبارت تحریف‌ شده آبروداری آغاز شده است.