جستجو در سایت

1394/03/23 00:00

احساس نهفته ی شیرین

احساس نهفته ی شیرین
شاید اسم فیلم نیز ما را به یاد فاصله ای بیندازد که این روزها سینمای ما با مخاطب پیدا کرده است ." در دنیای تو ساعت چند است " ما را از خواب قصه دیدن بیدار می کند و به تماشای یک فیلم قصه گو و بی ادعا وا می دارد . انتظاری که این روزها شاید کسی انتظار آن را نداشته باشد ! و به دنبال اتفاقات عجیب و غریب داستانی یا نگاه فیلسوفانه به میزانسن و حرکات دوربین دست خالی از سالن سینما خارج شود . اما حس خوب فیلم همه ی تحلیلها را پشت سر می گذارد و اکثر مخاطبین خود را با همان کلمه ی انتهای فیلم " می ارزید " راضی نگه می دارد . انتخاب علی مصفا و لیلا حاتمی در سومین فیلم از سه گانه ی درام یوگایی بالاتر از هر انتخاب دیگری بر فیلم می نشیند و احساس آرامش در یک عشق طولانی را کاملن القا می کند . فرهاد با بازی علی مصفا سالها با خاطرات و عشق همکلاسی و هم محلی خودش گیله گل ابتهاج که بیست سالی است در پاریس زندگی می کند گذران می کند و تمام اتفاقات زندگی او را نیز دورادور زیر نظر دارد تا اینکه گیله گل قدم به کشور خود و شهر محل زادگاهش رشت می گذارد و از همان ابتدای کار در ایستگاه تاکسی فرهاد را در کنار خود می بیند که منتظر ورودش بوده و این همراهی تا انتهای فیلم ادامه می یابد تا جایی که گیله گل فرهاد را غریبه ای آشنا می یابد که همه به جز خودش او را می شناسند. فیلم با فلاش بکهای مکرر به گذشته ی فرهاد در خانه ی گیله گل و زمانی که مادرش ( حوا خانم ) زنده بود خط روایی خود را پی می گیرد تا ترسیمی باشد بر عشق حسرت وار او درسالیان دوری گیله گل از خانه و ابراز عشق غریب او به مادرگیله گل . و در نهایت روایت فرهاد از دوران کودکی اش در سکانس پایانی که از احساس بیست ساله اش نسبت به گیله گل پرده بر می دارد و خسته از یک حس طولانی و با ارزش به خواب می رود . لوکیشن فیلم که شهر رشت می باشد کاملن آگاهانه و به درستی از فضای رمانتیک و نوستالژیک محلی بهره می گیرد و به دور از نشان دادن جاذبه های توریستی سعی در القای حس زادگاه یک شهر با کوچه پس کوچه های قدیمی اش و بارش باران و دریا و جنگل هم در نماهای کوتاهی از فیلم آرامش یک فیلم ملودرام را بسترسازی می کند و ریتم کند فیلم را با اینگونه فضاسازی بهبود بخشد . موسیقی متن فوق العاده ی کریستف رضاعی و تیتراژ پایانی فیلم نیز به آسانی از قلب مخاطب کنده نمی شود . گویی آهنگ مورد علاقه ی گیله گل که فرهاد برای یادآوری او می گذارد موسیقی تلفیقی رشتی پاریسی است ! شاید فیلم اندکی می توانست در قصه پردازی قوی تر عمل کند و شخصیتهای داستان را پرداخته تر نشان دهد اما با این حال می توان فیلم را بسیارقابل قبول و دوست داشتنی تلقی کرد که جای خالی یک روایت عاشقانه ی خالص را در این دنیای تصویر که انباشته از بزهکاری و خیانت و فساد و رشوه و کلاهبرداری شده را به خوبی پر کرده است . صفی یزدانیان که وارد دنیای فیلم اولی ها شده به مانند نقدهایش که کم ولی حساب شده می نوشت با اولین فیلم خود بسیار با تجربه عمل کرده و از هنر جهت نمایش خود هنر و نه رساندن پیغام خاص به قشر خاص بهره برده است.