دگرگونی و دگردیسی
نوجوانی چیز عجیبی است، یک احساس ناب در میان سردرگمیهای منفعل. مدیوم بر روی نوجوانی لاکپشتهای نینجا تمرکز بر بلوغ اجتماعی فرد در جهان وابسته به مجاز اینروزها است. کارگردانی جف رو در این پویانمایی یک مقوله جهانشمول را در بر میگیرد اما آنچه مسلم است، داستان، هیجان، انگیزه و جذابیت منحصربه فردی است که این موجودات برای نوجوانها و حتی جوانهای ما دارد. صدای چان به عنوان استاد اسپلینتر تفاوتی در قالب جذابیت این محصول ایجاد نمیکند چرا که در نهایت این دوبله پویانماییها در ایران است که با توجه به زرق و برق چشمگیر محتوا میتواند قضیه را جدی کند. محافظت مشتی لاکپشت با مهارتهای ورزشی بالا، که طبق تعاریف پدرخواندهشان برای بقا چنین فنونی را یادگرفتهاند، از انسانها در برابر ظلم و شرارتها از بتمن هم جذابتر است. جالبتر آن است که آنان درس اخلاقی هم به مخاطب هدف خود میدهند: وقتی که موتور آن دختر را در داستان این انیمیشن میدزدند و لاکپشتها با توجه به اینکه محدودیت برای خروج از فاضلاب دارند اما احساس مسئولیت میکنند و برای مبارزه با اشرار میشتابند.
*ژنتیک
اینکه داستان برای ادامه حیات خود به روایت از نوجوانی لاکپشتها دستزده است بد است؛ این ویژگی نشان میدهد داستان روی پای خود نایستاده بلکه برای بقا خود باید به جست و جوی چیزهایی در گذشته دست بزند. درست است که از نظر زمانی و تاریخی این مهم یک VIP محسوب میشود اما ما باید برای همراه شدن با این لاکپشتها ماجراهای جدیدی خلق کنیم. تغییر ژنتیکی و دگرگونی که در نهایت به دگردیسی و زیست نامطلوب ختم میشود دیگر در سینما به عنوان یک ابزار دم دستی برای توجیه ابرقهرمانان تبدیل شده است. این توجیه ابدا نمیتواند منطقی پشت خود داشته باشد چرا که داستان با احساس شخصیتها پیش میرود و آنچه مثلا قهرمانی آنها را توجیه میکند میزان مسئولیتپذیری و اهمیت دادن به رفتاری است که در مقابل دیگران از خود نشان میدهند. از سوی دیگر واقعیت آن است که این تغییر وقتی در مدیوم انیمیشن قرار میگیرد به دلیل برخورد واقعگرایانه با یک مسئله نمیتواند تاثیر مدنظر را داشته باشد. نسخه سینمایی لاکپشتهای نینجا به مراتب تاثیر بیشتری در این زمینه دارد.
*توسعه
غرب با محصولات نمایشی خود مانند یک ابزار مورد نیاز برای سرگرمی برخورد میکند و این بزرگترین تفاوت موفقیت آنها است. آمارگیری غرب برای اینکه مثلا بچهها دوست دارند چه ویژگیهایی را از لاکپشتهای نینجا ببینند و این که چه خصوصیاتی در استاد اسپلینتر برایشان جذاب است بسیار حائز اهمیت بوده و این برخورد باعث توسعه راهبردی یک محصول نمایشی خواهد شد. البته که این برخورد نمیتواند جای توسعه داستان را در یک نمایش بگیرد اما مادامی که داستان شعور خود را از برقراری ارتباط با مخاطب دریافت کند باعث پیروزی آن خواهد شد. از سوی دیگر ورود بحث انرژیهای نو و تاثیر آن بر جهش ژنتیکی افراد علاوهبر اینکه کم کم دارد به کلیشه هالیوود برای توجیه داستانهای عجیب غریب خود تبدیل میشود، ابزاری دم دستی برای روایت است که جاهطلبی، ظلم و فقر را روبهروی یک دیگر قرار میدهد.
*چشمبند
زمانی که اولین بار لاکپشتهای نینجا را دیدم با خود فکر کردم چقد این نمایش همتای یک بازی رایانهای و بعد که نسخه بازی ویدئویی آن منتشر شد دیدم که تا چه اندازه بازیاش بهتر از خود نمایش است. دلیل آن این است که میزان در سنجش یک درام نمایشی همذاتپنداری مخاطب با پرسوناژها است. لئوناردو و رافائل محبوبترین کاراکترها در میان این چهار لاکپشت هستند البته که داناتلو و آنجلو مکمل همیشگی این دو برای نمایش هرچه جذابتر قصهاند اما باید در نظر گرفت که چرا لاکپشتهایی که مانند دزدان چشمبند دارند باید برای نوجوانها محبوب باشند؟ چرا مثلا رابینهود قهرمان است یا مثلا زورو بیرقیب و شجاع؟ داستانها میتوانند هنجارهای ذهنی مخاطب را نسبت به یک ایدئولوژی اخلاقی تغییر دهند از سویی دیگر داستانها با هدفگذاری مشخص مثلا برای نوجوانان توجیه میکنند که اگر این تغییرات ژنتیکی نباشد نمیتوان با ظلم مقابله کرد. این آداب دیکتاتوری در جهان نمایش است. با اینکه ما میدانیم اینها همش داستان است و در واقعیت چیز دیگری است اما آنچه در بیننده باعث میشود داستان را دنبال کند شوق پیروزی حق علیه باطل است. حقی که صرفا در داستانها میتواند علیه باطل پیروز شود و این بسیار خطرناک است؟ غرب نوجوانها را با داستانهایش سرگرم میکند و در آنها نشان میدهد چگونه برای احقاق حق خود باید جنگید و سپس خود مانند ضدقهرمانها دیکتاتوری میکند.
علی رفیعی وردنجانی