خونش تمام شد
"خون شد" آخرین ساخته مسعود کیمیایی (قبل از خائن کشی) در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر سال (۱۳۹۸) اکران شد اما برخلاف نام های پُرطمطراق پُشت فیلم و البته طبق پیش بینی های منتقدان و فیلم بازان بجز دو نامزدی نافرجام (نقش مکمل زن لیلا زارع، چهرهپردازی محمدرضا قومی) چیز دیگری کسب نکرد.
خون شد را در جشنواره فجر ندیدم والان که نمایش آنلاین آن همزمان با تولد کارگردان آغاز شده دیدم. فیلم جز تاکید فیلمساز بر شاخصه های فرمی آثار پیشینش حرف دیگری ندارد. خون شد مملو است از آبژه ها و آیتم هایی که بارها در سینمای کیمیایی و سینمای قدیم ایران دیده ایم: حمام نمره، خانه ی قدیمی با حوض فیروزه ای، چاقو خوردن وسط کوچه، موسیقی نزدیک به فیلمفارسی، مردان کت شلوار پوش لوطی، چاقوی ضامن دار، اتاق های شپشوی مهمانپذیر قدیمی، دیوانه خانه، شورلت، لبوفروش وسط کوچه، صف نانوایی با چادر گلی، اعتیاد ، رفیق و نارفیق، زندانی، زنان مظلوم، برادری و... .
درکنار فرم ثابت، محتوا هم گویا تغییر نکرده است. مردی پس از سالها از زندان برمیگردد و میخواهد خانواده ش را سروسامان دهد. داستانی پُر ابهام، پُر حفره و به شدت پُر دست انداز که به سختی میتوان با آن ارتباط برقرار کرد یا آن را فهمید. شخصیت های که خوب و کامل نه پردازش شده اند و نه معرفی. دیالوگهای دهان پُرکنی که نهایتا در همان سکانس جذاب باشند و بازی هایی که (حداقل برای مخاطب امروز) چندان به دل نمیشنند. بجز بازی سعید آقاخانی در نقش فضلی (که انصافا انتخابش برای چنین نقشی ریسک بزرگی بود) بقیه ی بازی ها چنگی به دل نمیزد. تطابق زمان و مکان رعایت نشده بود و رابطه علی و معلولی در جریان اصلی و حتی خُرده پیرنگها محکم نبود.
فیلم شاید در بهترین حالت سرزدن به صندوقچه ی خاک گرفته ی خاطرات چندین سال پیش باشد که با نگاهی به هر چیزش، خاطره ای زنده شود بدون ارتباط خاصی با دیگر چیزها.
قهرمان همان سایه ی لرزان توی کوچه ی اول فیلم است که در تمام مدت تلاش داشت صدایش را بم و مردانه نگه دارد اما ضد قهرمان به درستی معرفی نمیشود. اصولا حتی اهمیت حضور هومن برق نورد و سیامک انصاری هم حس نمیشود. اهمیت حضور و خروج مستاجران خانه پدری هم بدرستی شرح داده نمیشود. اگر قصد کیمیایی نمادسازی بوده ، بازهم با نمادسازی لرزان و دو به شکی مواجهیم.
این اصرار کیمیایی برای فیلمسازی با همان دست فرمان سی چهل سال قبل برای خیلی ها عجیب است و شاید این را به ذهن متبادر کند که دیگر هنر و قریحه ی سازنده ی قیصر و گوزنها و اعتراض به انتها رسیده. کاش استاد متوجه تغییر نوع نگاه تماشاچی به سینما شود و یا فرمولش را برای فیلمسازی بروز کند یا بخود استراحت بدهد. سینمای ایران بدون نام کیمیایی بزرگ ، چیز مهمی را کم دارد اما برخلاف ارزشها که اغلب ثابتند ، هنر و علایق و سلایق زمانه ثابت نیستند. ارزشها را باید در هنر روز برای مخاطب آراست تا بدلش بنشیند.