جستجو در سایت

1400/08/25 00:00

نقد فیلم کوتاه ناگهان پاییز

نقد فیلم کوتاه ناگهان پاییز

به نام خدا


فیلم کوتاه ناگهان پاییز،(اولین فیلم کوتاه جنگی ایران) و یکی از جدید ترین تجربه های کارگردانی مسعود شیرانی فرد که چندی پیش از صدا و سیمای استان پخش شد، هم اکنون در پلتفرم تیوال، اکران خصوصی آنلاین را تجربه می‌کند. در اینجا به بررسی و تحلیل اثر می‌پردازیم :



کانون آفرینش های هنری استان اصفهان، به سرپرستی جناب احمدرضا نصری، این بار در اصفهان دست به تجربه ای جدید و بدیع زده. تجربه ی ساخت یک فیلم جنگی کوتاه، که نمونه آن تا کنون در سینمای ایران موجود نبوده. گروهی از هنرمندان شهر اصفهان، به رهبری مسعود شیرانی فرد تولد اثری را رقم زدند که جدای از بحث فرم و ساختار، دارای یک جسارت و رک گویی پنهان است. دلیل و مسبب این جسارت را میتوان از سکانس اول  فیلم پیدا کرد.

_سکانس اول:

کردستان دهه 60؛ کانسبت اصلی هنوز نامشخص است و دوربین سعی دارد با چند شات مختلف، حس بودن در قبرستان را تداعی کند. اما این قبرستان، فقط لایه ی اول چیزی است که نشان می‌دهد؛ یعنی در ابتدا سنتز ( مرگ) و انتهای اثر(که به آنجا خواهیم رسید) نیز خود مفهوم مرگ تداعی می‌شود. با دقت به پوستر طراحی شده توسط خانم زهره گرامی، میتوان به این سنتز مفهومی که بر خلاف سینمای معنا گرا ادا در نمی‌آورد، دست یافت. آن مفهوم که در ساختار فیلم نهفته است، با گرامر سینما مفهوم مرگ است! در پوستر، از رنگ های سیاه و قرمز استفاده شده. ترکیبی از دو رنگ از دو طیف آکروماتیک و کروماتیک و قاب مرکزی را اشغال کرده اند و در وسط کادر و از پسِ اسکوپ اسنایپر، چیزی شبیه به کره ی زمین، یک درخت به نشانه ی زندگی و یک قبراستان دیده میشود.

رابطه ی دیالکتیکی رنگ های سرد و وحشی دور قاب که زندگی آرام وسط قاب را محاصره کرده اند، همان رابطه ای است که در ساختار فیلم، تا حد بالایی انباشته شده. به سکانس اول برمیگردیم. گروهی از کومله های شورشی کردستان، بر سر قبرستان آمده و به پرسوناژ هایی که آنجا حضور دارند، هشدار میدهند که اگر سد راه آنها شوند همگی شان را از کردستان اخراج می‌کنند. در واقع قبل از بررسی میزانسن، باید کمی به مسئله‌ و کانسبت اصلی اثر بپردازیم. فیلم دارای سه ضلع کلی است.

1_کومله های شورشی که برای آزادی کردستان می‌جنگند

2_گروهی از محلی های کردستان که برای دفاع از خود و احیاناً کشور می‌جنگند

3_سربازان مدافع که آنها نیز می‌جنگند


با بررسی سه سر تضاد تیپولوژی اثر، به راحتی میتوانیم مفهوم جنگ را از درونشان استخراج کنیم. هر کدام برای هدف خود می‌جنگند، اما این اهداف در راستا و طول یکدیگرند نه در عرض. پس مفهوم ( جنگ و مرگ، دو مفهوم و مسئله ی اصلی مولف هستند که وجود وی را اشغال نموده و سپس متولد شدند.) با این حساب ویژگی ژانریک اثر، ضد جنگ است. جنگ با مرگ همراه، و مصائب آن بر سر آغاز کنندگان فرود می‌آید.

گویا فیلم، فیلمی خاص و قابل بحث است که چندین مرتبه از بررسی سکانس اول به جهتی متفاوت پرش کردیم! کومله هایی که در ابتدا دست به تهدید کاراکتر ها روی قبرستان سرد و بی روح می‌زنند، باز به رهبری جناب شیرانی فرد، از آنجا خارج می‌شوند. مولفه های دیداری (رنگ و فیلتر خاکی و نما های نزدیکی  که از قبر ها گرفته شد) به همراه مولفه های شنیداری (موسیقی کوبه ای خشک و افکت های صدای کلاغ و زوزه ی باد) ما را برای مواجهه‌ با ناگهان پاییز آماده می‌کنند.

نام فیلم نمایش داده شده و...


سکانس دوم :

1_زاویه لو آنگلِ دوربین، از بالا روبه پایین حرکت می‌کند و به نت های موتیف وار تکرار شونده موسیقی سه تار الصاق می‌شود. در بک گراند، معلمی می‌بینیم که به دانش آموزان خود، درس زندگی و دوست داشتن انسان می‌دهد. دوربین ثابت می‌ماند و کلاس بچه ها تمام می‌شود. این میزانسن، گویای مقدمه و اینتروداکشنی است که همه ی انسان های آن حوالی طی کرده اند، اما در عمل، کسی به آنها چنان پایبند  نیست. در واقع سکانس دوم گویای چیزی است که در بطن اثر وجود ندارد. صدای دلنشین خانم معلم، صدای دلنشین سه تار و حرکت نرم دوربین، و در پس زمینه کودکانی که ناخودآگاه، نماد زندگی اند، به ناگهان با کات به سکانس بعدی و با تک مضراب تیمپانی وحشی، به پایان می‌رسد.گویا دیگر پاکی، کودکی و آرامش از میان رفته و قرار است ناگهان، پاییز  فرا برسد. 

در این نقطه، به تیپ های اصلی، یعنی گروه محلی مدافع برمی‌خوریم. سردسته ی آنها برای دفاع از منطقه و مردم خود، نقشه ای برای مقابله با کومله ها می‌کشند. پس از خروج آنها از حیات خانه، سیوان که یکی از پرسوناژ های اصلی است، توسط نازار(خانم بختیار که به نظر من بهترین بازی را داشته) متوقف میشود. نازار مخالف حضور او در جنگ است اما سیوان روی حرف خود می‌ایستد. نما هایی که از این دو کاراکتر گرفته می‌شود، قاب های محصور و بسته ای است که گاهاً به کلوز آپ کات زده شده و سوار بر مولفه های صوتی، حسی را در مخاطب تولید میکند. در پس زمینه به شکلی غیر مستقیم شاهد برگه هایی از انتخابات کردستان هستیم که یکی از موتیف های اصلی داستان است.

دوباره سکانس به اتمام رسیده و دو سه نمای زیبا از یک درخت، یک کتری در حال جوش و یک کودک خردسال داریم که تصویری انتزاعی از آرامش و خیال آسودگی و استراحت ذهنی می‌سازند. همچون سکانس دوم، دوباره با یک ضرب تیمپانی آرامش حاکم از تصویر گرفته شده و التهابات صحنه، با سخنرانی رهبر کومله ها تکرار می‌شوند.

تدوین در این قسمت از فیلم موازی است و همزمان به مدافعانی که برای اولین بار آنها را می‌بینیم، جمله به جمله به صورتی ریتمیک، به کومله ها کات زده می‌شود و سمپات و آنتی سمپات به وجود می‌آورد. پس از اتمام سخنرانی های دو طرف، تصویر به قسمت مدافعان که با جمله ی (بیاید بریم بچه ها) کات زده میشود و یک موسیقی شبه سمفونیک با غرش ویالونسل چند نت را تکرار کرده و کاراکتر ها سوار بر ماشین می‌شوند. نوای موسیقی محلی کرد، بدون هیچ سازی در حال شنیده شدن است و از آزادی و زنده بودن کردستان سخن می‌گوید.

ماشین در یک نما نزدیک به اکستریم لانگ شات از کنار عبور کرده و سکانس بعدی، یعنی ورود کومله ها با نُت بم شیپور، خبر از اتفاقی سهمگین می‌دهند!

دوباره فیلم ریتمیک شده و سکانس آرام و تاثیر گذاری از لالایی خواندن نازار، آرامش نسبی را بر میزانسن حاکم می‌کند. همچون دفعات قبل، آرامش بر هم زده شده و فصل جنگی اثر (که از لحاظ تکنیکی بهترین فصل آن است) با تک مضرابی دیگر آغاز می‌شود. اما این تک مضراب دیگر تیمپانی نیست، بلکه همان اسنایپری است که در پوستر فیلم، جهان و حیات را هدف قرار داده بود. فصل جنگی اثر  با تکیه بر تدوین دیالکتیکی آیزنشتاینی، التهاب آور و مرعوب کننده است. همه چیز در این قسمت درست کنار هم چیده شده و تمام اجزای صحنه در راستی یک هدف عمل می‌کنند. تیر اندازی، انفجار و... پس از کات های متعدد به نازار، روستا و... به قابی که در آن نازار نزد سیوان آمده تا آن را بازگرداند، برمی‌گردد. سیوان همچنان عصبانی وی را پس می‌زند اما به ناگهان...


پس از روی زمین افتادن سیوان، صدای گوشنواز ناسی، لالایی مرگی برای سیوان می‌خواهند. دوباره زاویه لو آنگل و جهان نزد چشمان سوژه تاریک می‌شود. همه چیز همچون نام فیلم، ناگهانی اتفاق می‌افتد. جنگ، مرگ و...؛ نازار بلند شده اما وی نیز...

پس از مرگ دو پزسوناژ اصلی، کومله ها شکست خورده و صندوق رای توسط مدافعان و با چند جامپ کات عجیب و با عجله به خارج از منطقه برده می‌شود.

نوشته ها و اطلاعات اضافه روی صفحه نمایش داده می‌شوند و و تیتراژ، با خواندن مرثیه ای برای ناگهان پاییز آغاز می‌شود. مرثیه ای برای همه ی کسانی که در چنگال جنگ گرفتار اند.

فیلمی کوتاه، اما گویا. هنر بارز کارگردانی و تکنیک که علی رغم سانسور ها و آزار های صدا و سیما، همچنان قابل توجه و قدرتمند است. ناگهان پاییز، میتواند حرکتی کوچک اما تاثیر گذار در جریانات فرهنگی کشور باشد.