تناسب باد و خاک
بدون قرار قبلی حاصل همکاری بهروز شعیبی در شمایل کارگردان و فرهاد توحیدی بعنوان سناریست است. شعیبیِ مشهدی که فیلم دیگری بنام "هناس" را جشنواره فیلم فجر چهلم در مقام بازیگر دارد، چندمین فیلم بلند خود را بعد از تجربه های موفقی مثل دهلیز و دارکوب و ناموفقی مثل روزبلوا [و فیلم تبلیغاتی محمدباقر قالیباف کاندیدای همشهری خود برای انتخابات ریاست جمهوری]، با اقتباسی از داستانهای "مصطفی مستور" نویسنده ی موفق اهوازی جلوی دوربین برده است.
فرهاد توحیدی، فیلمنامه نویس اثر که دبیری جشن خانه سینما، ریاست خانه سینما و دبیری دوره های پنجم و ششم جشنواره بین المللی فیلم سبز ایران را در کارنامه دارد، آثار متنوعی در ژانرهای گوناگون طنز، سیاسی و حتی کودک را قلم زده که میتوان از بین آنها از حیث تنوع به شهرموشها۲ ، امکان مینا، پرونده هاوانا و پنجاه کیلو آلبالو اشاره کرد.
بدون قرار قبلی فیلم خوش ساخت و سَرِریتم است که به آرامی فرصت رسوب حرفش را در ذهن مخاطب میدهد. فیلم الکن نیست و عجله ای برای جا انداختن فحوای کلامش ندارد. شعیبی با استفاده ی درست از آگاهی هایش از جغرافیا و فرهنگ محل تولدش، تماشاگر را با خود در سفر به خراسان همراه میکند و در این سفر تک به تک اِلِمانهای مورد نظرش را به ترتیب میچیند. از قطار که وسیله ای پراستفاده برای سفر به مشهد است آغاز میشود و با نبات و سوغاتی و لهجه خراسانی و دوتارنوازی و هتل سازی و شتر و کویر و عروسی بومی و هنرکاشی کاری ادامه میابد و در حرم امام هشتم و نقاره هایش به اوج می رسد.
شعیبی از پگاه آهنگرانی که مدتی بازیهایش از فرم افتاده بود بازی قابل قبولی میگیرد و توانسته کارکتر زن مطلقه ی تنها و بزرگ شده در کشور غریب با کودک اوتیسمی را در حد خوبی دربیاورد. کارکتری که سفری می آغازد از سر اجبار ، ادامه میدهد از سر کنجکاوی و تمام میکند از سر بلوغ دانستن. همزمان که فیلم ویژگی های شخصیت غایب پدر را به خورد مخاطب میدهد ، شخصیت یاسی هم از رکود و جمود در می آید و گویی حرارت مردم مشرق بر سردی نگاه های مغربیان میچربد و یاسی را در آغوش میکشد. بدون قرار قبلی سفری ست عارفانه از قلب اروپای سرد و پیشرفته به دورترین نقطه ی صمیمی و گرم شرق و ملجا تمام درماندگان ایران.
فیلم دو قطبی بدی را پیش میراند. یاسی در آلمان حال خوبی ندارد و بعد از این همه سال نتوانسته خودش را غرب و غرب را برای خودش جابیندازد. فیلم با مرگ آدمی در غرب با فضایی مشوش و شلوغ آغاز میشود و با قبرآدمی در شرق در فضایی آرام و مهربان تمام میشود. تمام چینش ها در جهت ایجاد قطبیت است حتی رنگ بندی ها و قاب ها. چیزی که پذیرش و باور هدف فیلم را برای مخاطب نکته سنج سخت میکند. این تلاش تا مشخص تر کردن تفاوت پدری که در ایران ماند و مادری که به اروپا رفت ادامه میابد و به مرزهای شعار نزدیک میشود. چیزی که با سبقه ی فیلم سازی شعیبی زیاد هم غریبه نیست.
در مجموع هم بازی ها روان و متناسب با اتمسفر فیلم است و هم پیشروی هسته ی اصلی قصه با تکیه بر تحریک حس کنجکاوی و افتخارملی میهنی (با رگه های مذهبی) روی ضرباهنگ خوبی ست. فیلم چه در محتوی و چه در فرم اگرچه در سطح عالی نیست اما همین دقت در حفظ ظرافت [از دکور گرفته تا دیالوگها جملات و اشعار و آداب و رسوم و ...] توانسته آن را چند پله بالاتر از بکشاند. در کنار تمام اینها بی انصافی ست اگر از بازیهای خوب دختر کوچک خانواده و پیرمرد ملازم مرحوم در روستا اسمی برده نشود.
این نقد کوتاه در روزهای پراکران برگزاری چهلمین جشنواره فیلم فجر نگاشته شده و پیشاپیش از وجود هرگونه اشتباه سهوی در نگاشت آن پوزش میطلبم.