داستانی جذاب دربارهی بندگی، رنج و عشق

ترجمه اختصاصی سلام سینما
«ببر سفید» داستان بندگی، رنج و عشق است. قهرمان این فیلم تنها وقتی لبخند میزند که وظیفهی درخواستی اربابش را به درستی انجام دهد. او در این فیلم زیاد لبخند میزند اما برخی از آنها دلایل دیگری به جز انجام وظیفه نیز دارند. این لبخند پوچ یک انعطافپذیری حرفهای و الگوی شخصیتی است و ممکن است او از ارباب خود متنفر باشد و یا در خیال خود تصور میکند شاید روزی او نیز خود یک ارباب شود و از خدمتکارش چنین انتظاری داشته باشد.
این یک واکنش دو پهلوست زیرا مطمئن نیست که تنفرش از اربابش را پشت این چهره پنهان میکند یا عشقش نسبت به اربابش را پشت این نفرت پنهان کرده است. این مسئلهای جهانشمول است و احساسات دوگانهی این آدمها در چین، بریتانیا و آمریکا را نشان میدهد که برای برونسپاری کارهایشان نیروی کار ارزان هندی را استخدام میکنند.
این داستان درام توسط «رامین بحرانی» از رمان پرفروش و برندهی جایزهی بوکر به همین نام نوشتهی «آرویند آدیگا» اقتباس شده است و «بحرانی» این داستان را با یک روایت پرانرژی کارگردانی میکند. این فیلم یک کمدی پوچگرایانه دربارهی نظام فئودالی-گانگستری واقعی در پشت پردهی استعمار هند توسط کشورهای دیگر است. «بحرانی» در «ببر سفید» همان جنگی علیه فقر را نشان میدهد که پیشتر از او در «مردی با گاری» و «99 منزل» دیده بودیم.
نقشآفرینی «آدارش گوراو» بینظیر است. او نقش پسری به نام «بالرام» را ایفا میکند. پسری از یک روستای آلوده و فقیر که معلمانش را با تواناییهایش شگفتزده کرده بود و مثل یک ببر سفید، کمیاب بود. پس از گرفتار شدن خانوادهی او به فقر شدید، مجبور شد تا تحصیل را رها کند و برای کسی که کارش صادرات ذغال سنگ است کار کند. آن فرد یک وطنپرست به نام «استورک»(ماهش مانجرکار) است که خانوادهاش شامل پسر بزرگش(ویجای ماریا) و پسر کوچکش «آشوک»(راجکومار رائو) که به تازگی به همراه همسر هندی-آمریکاییاش «پینکی»(پریانکا چوپرا) از آمریکا برگشتهاند، میشود.
«بالرام» با خوشخدمتی موفق میشود تا به عنوان رانندهی شخصی «آشوک» و «پینکی» کار کند و در آپارتمان مجلل آنان در محلهای لاکچری در دهلی زندگی کنند. این خانوادهی نواندیش مدرن با او بسیار مهربانانه برخورد میکنند و به مهربان بودن با کارکنانشان افتخار میکنند. اما اتفاقی رخ میدهد که رابطهی آن را به سمت یک بحران پیش میبرد.
«ببر سفید» یک ماجراجویی خطرناک برای رسیدن به بهروزی در خیابانهای شهری است که از علاقهی شخصی «آدیگا» به آثار «دیکنز» و «بالزاک» سرچشمه میگیرد. «ببر سفید» داستانی بسیار لذتبخش است اما بیعیب نیست. اگر صدای ضبط شدهی «بالرام» دربارهی تصادف رانندگی و تراژدی پس از آن نبود، کار فیلم تمام بود. آن صحنه باعث میشود تا کنایهای بجا به قضاوتهای نابجای مخاطب وارد شود. اما به طرز غیرقابل باوری نشان میدهد که چگونه طبقهی حاکم میتواند از قبول مسئولیت یک قتل شانه خالی کند از طرفی دیگر فیلم میخواهد نشان دهد که خدمتکاران نیز میتوانند از بار این مسئولیت شانه خالی کنند زیرا غیر قابل تشخصی هستند. به همین سادگی.
ایدهی خانواده پشت همهی داستان است. خانوادهی واقعی «بالرام» هیچ کمکی به او نمیکنند. «بالرام» اغلب ادعا میکند که «آشوک» و «پینکی» خانوادهی واقعی او هستند و این انحرافی بیرحمانه از حقیقت است. «بالرام» هیچ علاقهای به ازدواج از خود نشان نمیدهد و تمام انرژي عاشقانه را خود را به سمت صاحبکارش رها میکند. این یک قصهی جذاب دربارهی جاهطلبی در حین گربهصفتی است.
منبع: گاردین
مترجم: وحید فیض خواه