جستجو در سایت

1398/12/13 00:00

در مسیر جدایی

در مسیر جدایی

  

عوامل فیلم

نویسنده و کارگردان: نوآ بامباک

تهیه‌کننده: نوآ بامباک دیوید هیمن

بازیگران: آدام درایور، اسکارلت جوهانسون، لورا درن، ری لیوتا و…

خلاصه داستان: چارلی یک کارگردان تئاتر موفق در نیویورک است. نیکول نیز همسر چارلی و بازیگری است بازیگری سینما را به خاطر بازی در تئاتر همسرش کنار گذاشته است و این دو پس از ده سال در آستانه ی جدایی قرار دارند.

نقد فیلم داستان ازدواج  Marriage story

فیلم داستان ازدواج، تراژدی ناگوار با انسجام روایتی استادانه است که از تلفیق یک زندگی زناشویی آسیب دیده با ساختار نارسای اجتماعی و حقوقی قرن بیست و یکمی جان گرفته است.

ساختاری که در آن یک روانشناس نمی تواند با زوجی که در جلسه ی تراپی برای نجات زندگی مشترک پیش آمده اند ارتباط برقرار کند در حالی که به درستی تشخیص داده این زوج اگر از مواردی که درباره ی یکدیگر دوست دارند را روی کاغذ بنویسند و برای یکدیگر بخوانند در مسیر نجات قرار می گیرند.

در تضادی طعنه آمیز وکلای طلاق به خوبی می توانند با موکلشان انس بگیرند و تاریکترین زوایای شخصی زندگی افراد را بیرون بکشند. در همین راستا یکی از موکلین به چارلی که تردید دارد وکیل نیکول وارد بازی های غیراخلاقی شود و سعی می کند با آرامش و منطقی روند جدایی را پیش ببرد هشدار می دهد که: "وکلای جنایی آدم بدهارو در بهترین حالتشون و وکلای طلاق آدم خوبهارو در بدترین حالتشون می بینند."

ما با ساختاری مواجهیم که درآن نیکول از سر غرور یا خشم نمی تواند ویژگی های مورد علاقه ی چارلی را که برایش نوشته بخواند اما هردو می توانند در کشمکش چالش جدایی بدترین زوایای یکدیگر را از زبان موکلینشان ابراز کنند؛ حرف هایی آنقدر غیرمنصفانه که حتی خودشان هم از ابرازش معذب شوند.

فیلم داستان ازدواج به خوبی وارد قلمروی شخصی نیکول و چارلی می شود و با عبور هوشمندانه از عنصر قضاوت و با جانبداری نکردن از طرفین فضای فوق العاده ای برای ایجاد حس همدردی و البته همذات پنداری باز می کند. قلم بامباک به قدری صادقانه و باورپذیر است که سخت است در انتهای فیلم برای شخصیت هایی که حال به آنها اهمیت می دهید اندوهگین نشوید.

فیلم در دل خود تاثیرات نقطه نظرات تبعیض آمیز اجتماعی بین زن و مرد را در روند دادرسی مطرح می کند جایی که وکیل نیکول به او می گوید کسی از مردها انتظار کامل بودن ندارد اما اگر تو زن کاملی نباشی در روند طلاق شکست خواهی خورد و فیلم جایی به خوبی از تبدیل شدن به نمایش بد و شعاری فمنیسم نجات پیدا می کند که زوایای ناعادلانه ی قانون نسبت به مردان را هم نشان می دهد مثلا در جایی که وکیل چارلی به اومی گوید با وجود اینکه همسرت تمکن مالی خوبی دارد اما باید بخشی از حق وکالت طلاق نیکول را هم بدهی نشان می دهد راوی منصفی است و هوشمندانه اضافه می کند این قانون برای حمایت از زنانی است که ضعف مالی دارند و نفقه هم نمی گیرند تا لیبل ضدزن بودن نخورد و در عین منصف بودن نشان دهد راوی باهوشی هم هست!

فیلم انتقادی جدی به سیستم حقوقی قضایی و البته روند قضایی دارد مردی که لس آنجلسی نیست و ساکن نیویورک است برای آنکه بتواند پسرش را ببیند باید خانه ای در لس آنجلس تهیه کند که نشان می دهد او ساکن لس آنجلس است!

یا تضادی فلسفی که زوجی باید تمام داراییشان را صرف پیروزی در دادگاه طلاق کنند تا به فرزندشان که حالا پول رفتن به دانشگاه و فرصت زندگی ایده آل داشتن را از دست داده بگویند برای او جنگیدند و او را دوست دارند!! 

مشکلات نیکول و چارلی در روایت بامباک به شکلی ظرافتمندانه کاملا قابل حل شدن طرح شده اند تا با از دست دادن فرصت های فراوانی که رابطه به وسیله ی آنها می توانست احیا شود بر بار تراژیک و البته تاسفبار داستان اضافه کند.

و جایی تحمل این بار سخت می شود که ما نسبت به علاقه، شناخت، وابستگی و کشش عاطفی میان آنها آگاهی پیدا کردیم و می دانیم بینشان نوعی هارمونی برقرار است آهنگی که نیکول به همراه خواهر و مادرش می خواند و آهنگی که چارلی با اندوهی قلبی می خواند منبع الهام یکسانی دارند که نشان دهنده ی نزدیکی سلیقه ی این دو نیز هست.

اختلافات نیکول و چارلی ناشی از پشت گوش اندازی و بی توجهی به مسائل قابل حلی است که به صورت علت و معلول واری ریشه در رفتار طرف مقابل دارد.

نیکول که ستاره بودن را تجربه کرده و احساس می کند در سایه ی جاه طلبی های چارلی قرار گرفته سعی می کند چارلی را بیشتر به لس آنجلس بیاورد تا بتواند زندگی قبلیش به عنوان ستاره را احیا کند؛ بی اعتنایی چارلی او را دلسرد کرده و دلسردی او چارلی را به خیانت سوق داده؛ خیانت چارلی افشا شده و وکلا مانند کاتالیزوری فرآیند جدایی را به شکل سریع و خشنی پیش می برند و گره خوردن این دو به وکلا آنها را وارد مسیری بدون بازگشت می کند.

نیکول و چارلی که به گفته ی چارلی از فلسفه ی رفتار انسانی پیروی می کنند در اثر بی اخلاقی ساختار، بی اخلاق می شوند و از لحظاتی مثل بستن صندلی کودک که می تواند بارقه ای از بازگشت به زندگی زناشویی باشد به عنوان وسیله ای برای برتری پیدا کردن در دادگاه استفاده می کنند.

جالب است که به تدریج نیکول و چارلی احساسات یکدیگر را درک می کنند و اشتباهات خودشان را هم در می یابند مثلا نیکول در مقام کارگردان احساسات جاه طلبانه ی چارلی را درک می کند و از طرفی می داند چارلی درباره ی فرار او از هالیوود و انتخاب هایش درست می گوید و چارلی که از خودخواهیش در مجال کافی ندادن به نیکول آگاه شده و خود را تنها می یابد.

اما دیوار جنگ سرد زمانی فرو می ریزد که چیزی از برلین باقی نمانده است! زمانی که چارلی تصادفا نامه ای که نیکول برای جلسه ی تراپی نوشته بود را می خواند و نیکول در چارچوب در ناظر اوست که به شکلی تراژیک بسیار دیر متوجه احساس نیکول و رابطه ی از دست رفته می شود اما دیگر چیزی از رابطه باقی نمانده و راهی برای بازگشت به عقب نیست.

قضا و قدرهای بامباک هم از جنس همان چیزی است که در زندگی واقعی می بینیم چارلی که از رفتن به لس آنجلس امتناع کرده بود به شکلی تلخ و طعنه آمیز باید ادامه ی فعالیتش را در لس آنجلس پی بگیرد، همان شهری که به خاطرش جدایی را تجربه می کند!

در اثر تحسین برانگیز بامباک جدا از تعارضات و تقابل های متعدد نوعی تقابل هم میان دو شهر در جریان است تقابلی تمام عیار بین نیویورک و لس آنجلس، تقابلی میان برادوی و هالیوود، تقابلی میان آپارتمان های تنگ و فضای زیاد خانه های ویلایی لس آنجلس، تقابلی میان پیاده روی در خیابان های نیویورک و ماشین گردی در لس آنجلس و مهمتر از همه تقابلی بین تئاتر (نماینده ی هنر فاخر) و سینما (نماینده ی هنر صنعتی).

بامباک به زیبایی گستره ای از تضادها، تناقضات و پارادوکس های روانکاوانه، حقوقی، اجتماعی و فلسفی را با انسجامی مثال زدنی به نمایش در آورده است او ساختاری را خلق کرده که ریشه در واقعیت محض دارد در آن خبری از نجات های کلیشه ای لحظه آخری هالیوود نیست اثری بدون نجات از تلخی ها و نادیده گرفتن چیزهایی که از کنترل ما خارج است؛ زندگی بدون فرمول خوشبختی، بدبختی و دوباره خوشبختی.

علاوه بر نبوغ بامباک بازی های تاثیرگذار و باورپذیر آدام درایور و اسکارلت جوهانسون در یک فیلم دیالوگ محور، بالاتر از انتظارات، فیلم را به نقطه ی عالی رسانده است و از نظر من نقطه ی عالی جایی است که فیلم بر روی پرده ی سینما پایان نگیرد و در کلنجار با ذهن شما به خانه بیاید

و این ماموریتی است که داستان ازدواج کاملا در انجام آن موفق ظاهر شده است.