سیاه مثل سرخپوست
دومین اثر مهم «نیما جاویدی» پس از ملبورن فیلم سرخپوست است که در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر در حال اکران است.
این فیلم به یک زندان متروکه در حال تخلیه میپردازد که نوید محمد زاده نقش یک سرگرد مسئول زندان را بازی میکند و بعد از طی شدن یک سوم ابتدایی پریناز ایزدیار هم با نقش مددکار به فیلم اضافه میشود. (داستان فیلم در دهه چهل میگذرد و اینکه فیلم در دام چیزی خارج از فیلم نمیافتد از نکات مثبت فیلم است.)
سایر نقش ها از جمله نقش مانی حقیقی و حبیب رضایی نقش های کمرنگی هستند.
بیننده فیلم باید بسیار هوشمند و هوشیار باشد تا از همان ابتدا (تیتراژ) نشانه گذاری های نیما جاویدی را از دست ندهد. اگر بیننده با دقت شخصیت هارا دنبال نکند پایان فیلم و حتا پیشرفت داستان فیلم برای او کامل و بکر نخواهد بود.
دلیل تذکرم روی دنبال کردن هوشمندانه فیلم این است که ذهنیت مخاطبان سینمای ایران طوری شکل گرفته که همواره یک قدم یا چند قدم از نویسنده و داستان فیلم جلوتر هستند. اما خوشبختانه سرخپوست هیچگاه در این دام وحشتناک (برای فیلمنامه نویس) نمی افتد.
اثر مورد بحث نیما جاویدی فیلم پرهزینه ای به نظر نمیرسد ولی صحنه پردازی و طراحی دکور (زندان) در آن بسیار هوشمندانه و در سینمای ایران کم نظیر است.
استفاده جاویدی از موسیقی و به طور کلی موسیقی فیلم گاهی باعث شگفت زده شدنم میشد.
در این وضع نابسمان فیلم های جشنواره سی و هفتم یک فیلم حتا در موسیقی و استفاده به جا از این عنصر هم شکست نمیخورد اما فیلم هایی را میبینیم که پیدا کردن یک نمای درست در آن ها غنیمت است.
صحبت درباره فیلمبرداری فیلم جاویدی نیاز به کسانی دارد که دوربین را به خوبی میشناسند و در این زمینه صاحب نظرند؛ اما اینکه ایرادات فاحش فیلم برداری در فیلم پیدا نمیشود، دوربین در مسیر صحیح روایت قصه قرار میگیرد و حتا به خوبی و بدون عجله از نماهای لانگ شات و کلوزآپ در فیلم استفاده می شود کاملا واضح و مبرهن است.
حتا به جرات میتوان گفت در برخی صحنه ها بار معنایی سکانس روی دوش فیلم برداری معرکه هومن بهمنش میافتد که آخرین بار بعد از فیلم اژدها وارد میشود از فیلم برداری او این قدر ذوق زده بودم.
هرچقدر موشکافانه نمی توانم به فیلمبرداری و نماهای فیلم بپردازم، میتوانم زمان زیادی درباره شخصیت پردازی فیلم بنویسم و صحبت کنم.
در فیلم چندبار زندانی ها به تصویر کشیده می شوند که به وضوح می توان کار شده بودن این شخصیت هارا حس کرد.
شخصیت پریناز ایزدیار در ابتدا یک تیپ از شخصیت های قبلی که توسط ایزدیار ایفا شده به نظر می رسد ولی یک سری جزییات رفتاری در نقش وجود دارد که می توان به شخصیت مددکار هم نمره قابل قبولی داد.
شخصیتی که ستاره پسیانی به اجرای آن میپردازد علیرغم حضور کوتاهش اما تاثیر اساسی روی شخصیت سرگرد دارد؛ ستاره پسیانی فریب کوتاه بودن حضورش در فیلم را نخورده و به خوبی توسط کارگردان توجیه شده تا بتواند نسبت به ایزدیار بازی بهتری در فیلم از خود نشان بدهد و یک نقش متفاوت هم در کارنامه شخصی اش ثبت کند.
نوید محمد زاده، بازیگر با استعداد سینمای ایران که بعد از چند نقش شبیه به هم در فیلم های چندسال اخیر نشان داد خیلی زود در سینما به پایان نرسیده و مثل بازیگری در تئاتر میتواند در نقش های متفاوت بازی های ماندگاری از خود به نمایش بگذارد.
چیزی که محمدزاده از تئاتر به سینما آورده در این فیلم به طرز عجیبی نمود پیدا میکند. لحظات ظریف در نقش سرگرد و اجرای بی نقص محمدزاده از این شخصیت یک شخصیت بی نقص ساخته که به سختی میتوان شبیهش را در سینمای چندسال اخیر ایران پیدا کرد.
شخصیت سرگرد عصبی و بی اعصاب به نظر میرسد اما با پیشرفت داستان فیلم متوجه قلب مهربان و ساده سرگرد میشویم، این اتفاق نمیافتاد مگر با بازی درخشان محمد زاده، احتمالا اگر محمدزاده موفق به درک و ایفای درست نقش نمیشد پایان بندی و یک سوم پایانی فیلم اخته میماند.
فیلمنامه شاید نمونه خارجی و هالیوودی زیاد داشته باشد اما روایت این قصه پر کشش و درگیر کننده در سینمای ایران که در آن بیان واقعیت و دوباره سازی واقعیت طرفدار بیشتری دارد هنر نیما جاویدی است.
محیط خشن، خشک و بی روح زندان را همراه با نورپردازی و فیلمبرداری بهمنش که این عوامل را تشدید میکند در نظر بگیرید، خب حالا باید به شما بگویم که اصلا با فیلم خشک و بی روحی طرف نیستیم که این هنر جاویدی در کارگردانی و فیلمنامه این اثر را نشان میدهد.
به نظرم نیما جاویدی و گروهش به هرآنچه میخواستند رسیده اند و نیما جاویدی بعد از ملبورن که پدیده سال های قبل جشنواره بود دوباره دست به خلق اثری بدیع در سینمای ایران زاده است. با تبریک به همه عوامل سرخپوست از شما دعوت میکنم حتما به تماشای فیلم بنشینید.