بی منطق و گاهی مبتذل

قانون مورفی در مقایسه با ورود آقایان ممنوع یک فیلم ضعیف و نسبت به فیلم نگار شلخته و بی منطق است، رامبد جوان سعی داشته قانون مورفی را همانند اسپاگتی در هشت دقیقه بسازد یعنی فیلمی فانتزی با رگه های کمدی اما حاصل کار تبدیل به یک اثر بی منطق وشلخته شده است از هر طرف که به این اثر نگاه کنیم به هیچ نتیجه ای نخواهیم رسید، اولین نکته در قانون مورفی در فیلمنامه خلاصه می شود فیلمنامه ای که با حفره های بسیاری سروکار دارد و احساس می شود این فیلم با طرح اولیه ساخته شده ، جوان قبل از ساخت این فیلم فقط می دانسته که قرار است که یک فیلم فانتزی به سبک و سیاق خودش بسازد اما نتیجه ی آن چیز دیگری شده است، در وهله ی نخست ژانر فیلم میان کمدی اکشن ، فانتزی، پلیسی در تعلیق است و جوان تلاش کرده این سه ژانر را در فیلمش گسترش بدهد اما تمامی این مسائل در حد یک ایده مانده و جوان نتوانسته فیلمش را با یک قالب منسجم جلو ببرد، به طوری که انگار قانون مورفی تکه تکه شده و در تدوین به همدیگر وصل شده است، هیچ منطقی در محتوا دیده نمی شود و فیلمساز تلاش داشته فقط موقعیت های کوچک فانتزی ایجاد کند، اما موقعیت ها نتوانسته اند تبدیل به یک خط روایی منسجم شوند یا لااقل بتوانند مخاطب را وارد فضای خاص فانتزی کند، در قانون مورفی کاراکترها و سوژه ها تلف شده اند ، قصد فیلمساز در سکانس اول در تعقیب و گریز طولانی معرفی فرخ به مخاطب بوده ! که کاملا الکن می ماند زیرا که این سکانس به یک ویدئو کلیپ شباهت پیدا کرده نماهای هلی شات یا برخورد گلوله با لاستیک وانت هندوانه نه تنها فانتزی نیست بلکه هیچ ربطی به کمدی ندارد و اساسا معلوم نیست که آن دلقک کیست و این دو پلیس چرا او را دنبال می کنند، در ادامه این تعقیب و پایان آن سکانس، دلقک چه می شود؟ آیا دلقک بودن مظنون یا ماشین عجیب غریبش می تواند به فانتزی شدن فیلم کمک کند؟ نتیجه ی آن سکانس طولانی بی منطق فقط دلیلی ست بر دست وپا چلفتی بودن فرخ! که این را می شد خیلی راحت و منطقی تر نشان داد، سکانس بعد از بیمارستان فرخ به خانه می رود چرا؟ در خانه چه چیزِ مهمی وجود دارد مشکل پول برادر یا جهیزیه خواهر فرخ چه ربطی به کل فیلم دارد یا چرا باید زن سابق فرخ او را برای مهریه تهدید کند؟ اگر فرخ مجرد بود برای فیلم چه اتفاقی رخ می داد؟ این مسائل نشان می دهد که فیلمنامه به شدت ضعف محتوایی دارد و انگار سه نویسنده ی این فیلم نتوانسته اند منطق دراماتیکی را برای قانون مورفی در نظر بگیرند، حتی رفتن فرخ به شمال و کمک او به بهمن هم نمی تواند به روند فیلم کمک کند اگر چه سکانس اول برای معرفی فرخ تدارک دیده شده بود اما فیلمساز می توانست چند گاف فرخ را در مامورت های مختلف نشان بدهد، جوان می توانست به جای جلوه های کامپیوتری در جاده و تغییر فضاها چند فلاش بک از مامورت های فرخ و بهمن را نشان بدهد اینگونه این دو شخصیت کاملا برای مخاطب ملموس بودند اما در شرایط کنونی بهمن برای ما یک تیپ عصبی و روان پریش (کاریکاتوری) است که باور نمی شود و تمامی کارها و عکس العمل بهمن به نتیجه ای نمی رسد و او نمی تواند یک شخصیت مستقل باشد، اساسا کمدی به تنهایی نمی تواند به فانتزی برسد، در قانون مورفی کمدی وجود ندارد یک طنز تیپکال و دیالوگ محور ست که آن هم صرفا به همت خودِ بازیگر درآمده است ، رامبدجوان فقط سعی داشته صحنه های شیک و البته فانتزی خلق کند، اما به منطق داستان فکری نکرده اینکه به راحتی آدرس آن پسر لباس قرمز بدست می آید در کمدی شاید عجیب نباشد اما کمدی این فیلم در کجای آن نهفته است؟ رد و بدل کردن چند دیالوگ که بیشتر به شوخی شبیه است تا کمدی آیا می تواند مخاطب را بخنداند؟ سکانس رقص فرخ با آن پیرمرد( سیروس گرجستانی ) چه ربط محتوایی با کلیت دارد؟ تنها توانسته به جوان و فیلمنامه ی لاغرش کمک کند که چند دقیقه وقت فیلم با حرکات موزون پر شود سکانس تعقیب بهمن و فرخ به دنبال آن دختر هشت دقیقه وقت فیلم را تلف می کند و اساسا نماهای هلی شات بی کارکرد و بی منطق است، در ادامه ی آن فرار دختر نتیجه ای ندارد و اساسا دختر اگر فرار نمی کرد اتفاق خاصی هم رخ نمی داد ، در دو سکانس جلوتر ورود فرخ و بهمن به باغ پرتغال هم بی نتیجه می ماند ، در آن باغ که قبل تر پسر جوان از خطرناک بودن آن می گوید چیزی مشاهده نمی شود و اینکه بهمن به زیر زمین آن ویلا می رود و چیزی پیدا نمی کند هم باز منطق روایی ندارد فقط فرخ در این سکانس کیک مخدر می خورد که این اتفاق مرسوم و منسوخ شده ای است که یکی از پارتنرها مثلا مواد مخدر استعمال کند و وارد دنیای توهم می شود که اساسا در این فیلم جواب نداده و تبدیل به موقعیت های مبتذل و لوس شده چون فیلمساز هر زمانی که خواسته فرخ را در حالت توهمی قرار داده و آن هم به شکل فانتزی خیلی بد !!! قطعا جوان در مقطع های مختلفی از فیلم کم آورده مثلا به یاد بیاورید سکانس کنار جاده را که فرخ از همه چیز نا امید است دیالوگ های جدی می گوید که شخصیتش را بیشتر معرفی کند اما به شدت لحن گفتاری و گریه اش بد است و همینطور بهمن که جا داشت در این سکانس فلاش بکی از گذشته ی او می دیدیم که بر اثر چه اتفاقی از کار سابقش برکنار شده اما جوان ترجیح داده فیلمش در سطح ادامه داشته باشد آخر همان سکانس با فرمی مبتذل گره می خورد و سروکله ی دختر پیدا می شود تا فیلم بتواند به پایان نزدیک شود! دختری که ظاهر هفت خطی دارد حاضر می شود با بهمن و فرخ همدستی کند! خب چرا این دختر باید ظاهری هفت خط داشته باشد و فن های رزمی بلد باشد؟ اگر دختر ظاهری آراسته و آرام داشت پذیرفتنی بود که می خواهد برادرش را از دست آدم های خلافکار نجات بدهد، اما در شرایط کنونی همدستی خواهر الکن می ماند، حالا شما را به یاد نکته ای می اندازم در تمامی این سکانس ها زن سابق فرخ، برادرش که می خواست خودکشی کند، تیر زدن فرخ به مهناز افشار چه کارکردی برای فیلم داشته؟ هیچ.
سکانس وارد شدن بهمن و فرخ به ویلای منوچهر نکته ای جز اینکه چرا بچه دزدیده شده ندارد و اساسا آن سکانس با ردوبدل شدن دیالوگ های سطحی تمام می شود و اینکه چطور فرخ و بهمن از آن ویلا خارج می شوند و چگونه می توانند منوچهر را گول بزنند مجهول می ماند، در سکانس تیراندازی هم چیزی نداریم جز جیغ کشیدن دختر که به شدت لوس است، رامبد جوان باز هم در این سکانس سوژه کم می آورد و تصمیم می گیرد از توهم فرخ استفاده کند و آواز و رقص به فیلم اضافه کند که به شدت مبتذل به نظر می رسد، اینکه چگونه منوچهر به همراه دختر از آن مکان خارج می شود اینکه چرا فرخ به جای برادرِ دختر پشت کامیون مخفی می شود در هاله ای از ابهام می ماند، جوان تنها قصد داشته بهمن را به دخترش و فرخ را به آن دختر لباس قرمز برساند، و اگر نه فیلم قانون مورفی تحت هیچ شرایطی منطق یک فیلم کمدی یا فانتزی را ندارد و جوان کوشیده اثری بی منطق و البته شیک بسازد، نداشتن یک اسکلت محکم در فیلمنامه خط روایی را خدشه دار کرده است و دو کاراکتر در فیلم داریم که یک تنه می خواهند فیلم را جلو ببرند اما بهمن و فرخ در قالب یک تیپ فانتزی پرداخت نشده باقی می مانند که البته اگر جوان از شیطنت های ذهنی اش دور می شد می توانست این پراکندگی روایی را به هدف مشخصی برساند اما همه ی ما به ذهنیات فانتزی رامبدجوان اشراف کامل داریم اما او نتوانسته در قانون مورفی به شکل منطقی ذهنش را کنترل کند، به طور مثال در فیلم ورود آقایان ممنوع با کارگردانی طرف بودیم که می دانست در قالب ژانر قرار است چه فیلمی بسازد، جوان به درستی قصه و داستان پردازی و کارگردانی را می شناسد اما او در قانون مورفی راه را اشتباه رفته فیلمسازی که نگار را ساخته بعید است در کارگردانی ضعف داشته باشد اما می شود با ارفاق قانون مورفی را برای رامبد جوان یک حدیث نفس تلقی کرد، فیلمسازی که به دنیای خیالی اش بیشتر توجه دارد، اما این دنیای خیالی در قانون مورفی تبدیل به دنیای فانتزی نشده و بیشتر به نظر می رسد جوان در ساخت این فیلم نتواسته به ادراک ذهنی اش نظم بدهد، اما معتقدم اگر فیلمنامه را خودش به تنهایی می نوشت نتیجه کار متفاوت تر از فیلم کنونی می شد.
قانون مورفی از نظر فرمیک از تمامی فیلم های جوان عقب تر است، نگار از لحاظ فرم توانسته بود فیلم مهمی باشد اما در اینجا فرم در سطح مانده است که به نظر می رسد به دلیل محتوای نارس آن باشد، اگر چه گفته شد سکانس اول ربط محتوایی به این فیلم ندارد اما فیلمبرداری و کات های آن را نمی شود نادیده گرفت.
امیر جدیدی در فیلم عرق سرد بیشتر از نقش های دیگرش درخشید، او بازیگر مستعدی ست ولی فعلا در حال محک زدن است اما در عرق سرد بهتر از هر فیلمش بود اما در قانون مورفی به شدت اغراق در بازی اش دیده می شود حتی کج کردن لبش یا نحوه ی دیالوگ گفتنش این بازیگر را به کمدی نزدیک نکرده است، با اینکه نمی شود تلاشش را نادیده گرفت اما تلاش او به دلیل تعریف اشتباه از شخصیت فرخ الکن مانده است، امیرجعفری در این فیلم هیچ فرقی با فیلم های گذشته اش ندارد، تیکه می اندازد، پرخاشگر است این اِلمان های شخصیتی جعفری در فیلم ها و سریال های کمدی او دیده شده است که به شدت خودش را تکرار می کند و اصلا ربطی به محتوا یا مضمون ندارد جعفری همیشه در کمدی ها همین گونه عمل می کند.
قانون مورفی صرفا می تواند یک اثر سرگرم کننده برای مخاطب باشد اما قطعا برای رامبد جوان گام رو به جلویی محسوب نمی شود، معتقدم جوان در ساخت فیلم هایی مثل نگار بسیار مستعدتر است و نگار همچنان مهمترین اثر سینمایی وی به حساب می آید.