جستجو در سایت

1397/10/26 00:00

آخرین نقش آفرینی عالی رابرت ردفورد

آخرین نقش آفرینی عالی رابرت ردفورد

اختصاصی سلام سینما-  نقش آفرینی رابرت ردفورد ( گفته می شود آخرین بازی اوست )، که شرح حال یک امریکایی افسانه ای است- مردی که تنها با جذبه اش توانست از بانک سرقت کند- بسیار خوب است. 

زمانی که رابرت ردفورد جوانتر بود به دلیل زیبایی و خوشتیپی اش قادر بود تا به راحتی مخاطب را جذب خود کند. او اکنون پیرتر شده است و برای پنهان کردن این واقعیت تلاشی نمی کند، نیازی به این کار هم ندارد. مخاطبین بازیگرانی مانند ردفورد، کسی که حتی زمانی که کاری هم انجام نمی دهد مانند موتورهای هارلی دیویدسن زیبا است و جذبه دارد، فراموش نخواهند کرد و این بدان معناست که فیلم" پیرمرد و اسلحه "از دیوید لاوری- با ژانر سرقت- بر روی جذابیت ردفور حساب باز کرده است.   

احتمالا این آخرین نقش آفرینی وی است، ردفورد در نقش فارست تاکر، فرد شروری است که در سال 1981 در سن 76 سالگی به دلیل چند سرقت بازداشت شده است. بیش از 80 بار گفته است" دست ها بالا"( این را دیوید گرن در مجله نیویورکر نوشته بود که همین الهام بخش فیلم شد ). تاکر در طول سالها چندین بار دستگیر شد اما همیشه به طریقی توانسته بود فرار کند. همدستانش تدی(دنی گلاور، همیشه شاد است، بازیگری است که هیچوقت برای چنین نقش هایی پیر نمی شود) و واکر( تام ویتس، که داستان" چرا من از کریسمس متنفرم" او نقطه قوت فیلم شده است )هستند. تاکر به آرامی قدم به بانک می گذارد، سراغ مدیر را می گیرد، اسلحه اش را به او نشان می دهد و هرچقدر پول بخواهد برمی دارد. 

داستان تاکر شبیه به فیلم" Over-the-Hill Gang "است و نحوه ای که فیلم روایت می شود احساس رضایت را در مخاطب ایجاد می کند. تماشای فیلم قطعا لذت بخش است بخصوص صحنه های ابتدایی آن که شبیه به فیلم" خارج از دید" از استیون سودربرگ است، زمانی که جرج کلونی با تظاهر به داشتن اسلحه اقدام به سرقت از بانک می کند اما او چیزی به جز چشمان و لبخندی نافذ ندارد. کاری که ردفورد در این فیلم انجام می دهد بسیار شبیه به همین است، اما وقتی صحبت از چشمان و لبخند نافذ می شود ردفورد بسیار بهتر از کلونی این کار را انجام می دهد. نقش آفرینی او یادآور ستاره های سینماست، این کار را بسیار طبیعی انجام می دهد.  

پیرمرد و اسلحه برای لاوری نوعی تمثیل است( دومین فیلمش با عنوان" آنها بی گناهند"، اولین بار در ساندنس نمایش خود را آغاز کرد. در این فیلم بجای اینکه درباره ردفورد اغراق کند، با چنان زیبایی بازیگر را از صحنه خارج می کند که مخاطب فریاد می زند تا دوباره آن تکرار شود. تاکر شبیه فردی است که قبلا دیده ایم: Sundance Kid( سارق مشهور بانک ). در یکی از صحنه های انتهایی فیلم، در زمان مونتاژ تمامی فرارهای تاکر، لاوری یکی از صحنه های “The Chase,” را نشان می دهد. 

در فیلم سرقت های زیادی وجود دارد که تقریبا همه ی آنها مشابه اند- در یکی از قابل توجه ترین آنها در حالیکه تاکر و دوستانش در حال ارتکاب جرم هستند، افسر پلیس جان هانت( با بازی کیسی افلک، که در اینجا در مقایسه با فیلم های" داستان یک روح "و" Saints "بهتر از صدای آرام و مهربان وی استفاده شده است ) در صف ایستاده است. وی که از تجربه های قبلی اش سرخورده شده است، دستگیر کردن آنها را وظیفه خود می داند.   

به نظر می رسد که مخاطبین- یا طرفداران ردفورد یا افرادی که آمده اند تا فیلمی شبیه به" پل‌های مدیسون کانتی "تماشا کنند-  با یک داستان سرقت مواجه هستند و نیازی به تزریق هیجانات مصنوعی نیست. در رویکرد لاوری رضایتی وجود دارد که اینبار به سمت زندگی خصوصی تاکر تغییر پیدا کرده است. 

تاکر به سمت دالاس در حال حرکت است که کنار جاده زنی( سیسی اسپایک) را می بیند. توقف می کند تا به او کمک کند. تاکر آن زن را به نوشیدن قهوه دعوت می کند- کاری که همه جنتلمن ها انجام می دهند- و یواش یواش یکدیگر را می شناسند. تاکر به دروغ می گوید که در کار خرید و فروش است، اما بعدا بر روی تیکه ای کاغذ واقعیت را می نویسد. لاوری و Lisa Zeno Churgin این صحنه را به طرز هیجان انگیزی به وجود آورده اند، زوایای غیرمنتظره ای را انتخاب کرده اند( یکی دیگر از اشارت فیلم به "خارج از دید" یا شاید یکی از صحنه های عاشقانه" سه روز کرکس").  

ردفورد و اسپایک از جمله بازیگرانی هستند که کارشان را به بهترین نحو انجام می دهند، انگار نه انگار که در حال بازی کردن هستند. اسپایک لحظات بسیار خوبی دارد، مثلا زمانی که می خواهد نقش همدست تاکر را بازی کند، هیجانی را که تاکر دارد برای لحظه ای تجربه می کند. در صحنه بعدی اسپایک می داند که چه اتفاقی قرار است رخ دهد، لاوری به ما این اجازه را می دهد تا پرشدن کتری به وسیله اسپایک را ببینیم، درحالیکه وی به دوردست خیره شده و فکر می کند، سپس آن را روی اجاق می گذارد و بیشتر فکر می کند. این صحنه( شبیه آن چهار دقیقه معروف رونی مارا در "داستان یک روح" ) بسیار خوب از آب در آمده است زیرا می توانیم تصور کنیم که در ذهن اسپایک چه می گذرد و صحنه ای که او و ردفور در ایوان نشسته اند و ایده های خود را مطرح می کنند حتی از قبلی هم بهتر است. 

این روزها مخاطبین انتظار زیادی از فیلم ها دارند. مانند توریست هایی که برای تعطیلات به وگاس می روند، می خواهند به یکی از کازینوهای جدید پر زرق و برق بروند و به کنسرت سلن دیون یا التون جان بپیوندند. پیرمرد و اسلحه برای چنین آدمهایی مناسب نیست، بلکه برای افرادی است که به کازینوهای قدیمی علاقه دارند، جایی که نور کم است و برخی پیانو می نوازند. موزیک دنیل هارت شبیه به چنین مکانی است، با فیلمی واقعیت گرا مواجه ایم: این مرد با زندگی اش چه می کند؟ کی استعفا می دهد؟ آیا می تواند چنین کاری کند؟  

زمانی که حرفه ای را پیدا می کنید که مهارت دارید به آن ادامه خواهید داد. برای رابرت ردفورد این حرفه بازیگری است. برای فارست تاکر این حرفه سرقت از بانک است. هیچ کس نمی خواهد ببیند که چنین افراد خبره ای بازنشسته می شوند، اما اگر مجبور به انجام چنین کاری باشند، به خوبی در این فیلم نشان داده شده است. تاکر چه افسانه ای به جا خواهد گذاشت؟( مانند صحنه ای که الیزابت ماس دختر تاکر است اما او حتی نمی داند ). از طرف دیگر یک چنین فیلمی یادآور تمام چیزهایی است که ردفورد در طی سالها به ما آموخته است. 

منبع: ورایتی

مترجم: مهتاب عیوضی