جستجو در سایت

1397/11/25 00:00

زاویه دید،پاشنه آشیل فرهادی

زاویه دید،پاشنه آشیل فرهادی

زاویه دید در سینمای "اصغر فرهادی" نقش مهم و فرمیک دارد. به طور مشخص در فیلم‌های اخیر فرهادی این نقش پررنگ‌تر دیده می شود. اما اینکه زاویه دید در هر فیلم توانسته در خدمت روایت به درستی عمل کند خود جای بحث دیگری است. همچنین حس تعلیق و سوءظن به عامل تکرارشونده و سبکی در کارهای فرهادی درآمده است.داستانی گسترده می‌شود، اتفاقی می‌افتد، بدون آنکه تماشاگر مانند شخصیت فیلم از عامل آن اتفاق خبر داشته باشد و سپس این حس تعلیق و اضطراب تا انتهای فیلم با تماشاگر همراه است. این را شاید بتوان از علاقه فرهادی به "هیچکاک "و متاثر از آن بدانیم. به طور مثال در همین فیلم"همه می‌دانند" و در صحنه بالا رفتن "ایرنه" و "فیلیپه" از پلکان کلیسا در صحنه عروسی ، فیلم "سرگیجه" هیچکاک برای ما تداعی می‌شود و به نوعی نیز هشداری است برای درگیر شدن در اتفاقی تازه که ایرنه در مرکز آن است. اما تفاوت عمده کار فرهادی و هیچکاک در نوع ایجاد تعلیق است. فرهادی برخلاف هیچکاک (که از همان ابتدای وقوع حادثه در داستان‌هایش تمام اطلاعات را به تماشاگر می‌دهد)،مقداری از اطلاعات داستان را از تماشاگر مخفی نگه می‌دارد و به مرور و در بزنگاه‌هایی کم‌کم آن را به تماشاگر ارائه می‌دهد.در واقع او اطلاعاتی بیشتر از شخصیت داستان به ما نمی دهد و به تماشاگر اجازه نمی دهد از داستان جلوتر برود.شاید این مربوط به نوع زاویه دیدی باشد که فرهادی برای داستان‌هایش انتخاب می‌کند که بیشتر زاویه دیدبازیگر فیلم است و زاویه دانای کل در داستان فرهادی کمتردیده می شود.تماشاگر آن چیزی را می‌بیند که شخصیت فیلم می‌بیند و یا می‌شنود نه چیزی بیشتر.

اما مشکل فیلم همه می‌دانند از آنجا به وجود‌می‌آید که یک تغییر و یا شاید بتوان گفت یک پرش پررنگ در تغییر زاویه دید رخ می‌دهد که ضربه بزرگی به روایت داستان می‌زند. تا اواخر فیلم طبق آنچه در بالا اشاره شد و در واقع سبک کارگردان به حساب می‌آید، اطلاعاتی بیشتر از شخصیت‌ها به تماشاگر داده نمی‌شود و در واقع زاویه دید همان زاویه دید شخصیت‌های فیلم است.که به ناگاه با یک تغییر زاویه دید تماشاگر از شخصیت‌های فیلم جلوتر می‌رود و تمام قضیه داستان را می‌فهمد(صحنه ای که"روسیو" به دیدن گروگان‌گیر‌ها می‌رود) البته اگر بنا بر این تغییر ناگهانی بود کارگردان می‌توانست در طول فیلم خرده اطلاعاتی را برای تماشاگر بگذارد تا کمی شک و نگاه متوجه روسیو باشد و زمینه برای این پرش داشته باشد، یعنی تماشاگر نسبت به روسیو مشکوک می‌شد و در آن صحنه حس خوشایندی از این تغییر دید به تماشاگر دست می‌داد حال آنکه در ایجا یک حس رودست خوردن به تماشاگر القا می‌شود.چرا که تا قبل از آن صحنه تماشاگر نسبت به "پاکو" یا "الخاندرو" شک داشته است اما به روسیو هرگز. این تغییر زاویه دید لطمه بزرگی به روایت زده است، شاید اگر این تغییر زاویه در همان ابتدای وقوع حادثه اتفاق می‌افتاد حس تعلیق بهتر از کار در‌ می‌آمد.

در بحث زاویه دید در آثار اصغر فرهادی سخن بسیار است اما از حوصله این نوشته خارج است.خلاصه مطلب آنکه زاویه دید و شیوه روایت داستان پاشنه آشیلی است برای اصغر فرهادی. 

(محسن قره سوری)