جستجو در سایت

1396/11/28 00:00

درخشش کم‌ فروغ یک دلقک!

درخشش کم‌ فروغ یک دلقک!

 امپایر در وصف فیلم سینمایی It، یکی از مورد انتظارترین آثار در ژانر  وحشت سال ۲۰۱۷ بیان می‌کند It شاید بهترین فیلم از دست‌نوشته‌های استفن کینگ  نباشد ولی احتمالا یکی از وفادارترین آثاری است که در حق نوشته‌های استفن  کینگ خلق شده است. پیش از تلاش اندی موشیتی برای کارگردانی این فیلم، در سه  دهه‌ی گذشته یک مینی سریال از قصه‌ی این کتاب تهیه شد که توانست سر و صدای  زیادی به پا کند. تا جایی که این مینی سریال توانست جایزه‌ی امی را تصاحب  کند. حال پس از گذشت یک دوره‌ی طولانی، دوباره به این قصه نگاهی انداخته شد  و اندی موشیتی به عنوان یک کارگردان جویای نام تلاش می‌کند تا این عنوان  را دوباره زنده کند ولی آیا فیلم سینمایی It قادر است شما را تا سر حد مرگ  بترساند؟


It به عنوان یک فیلم بزرگسالانه با درجه‌بندی R طبقه‌بندی می‌شود ولی از  مولفه‌هایی در پیشبرد ماجرا بهره می‌برد که هیچ دخلی به این رده‌بندی  نداشته و در کمال تعجب با یک تم صرفا هیجان‌انگیز و بچگانه روبه‌رو خواهیم  بود. هر چند در فیلم‌های اقتباس شده از قصه‌های تخیلی استفن کینگ، تقریبا  این مسئله عادی شده که با اتمسفری بی‌حساب و کتاب طرف حساب باشیم. فیلم برج  تاریکی (Dark Tower) گواهی بر این ادعاست و اگر بگوییم فیلم It از عدم  خلقِ اتمسفری ناشی از ترس و وحشت رنج می‌برد، یاوه نگفتیم. ماجرا بی‌مقدمه  آغاز شده و با دو برادر آشنا می‌شویم و در همان سکانس نخست پنی وایز، دلقک  مرموز و شخصیت منفی این قصه نیز به مخاطب نشان داده می‌شود. در حقیقت تیم  فیلم‌نامه‌نویس این ماجرا، فرم و ابهت شخصیت منفی این قصه را فدای  شخصیت‌پردازی دو برادر می‌کنند. به عبارتی دیگر ریتم فیلم‌نامه می‌توانست  کندتر شکل بگیرد و کمی پیش از شروع جریان اصلی، با جورجی و بیل بیشتر آشنا  می‌شدیم و با تماشای روابط این دو برادر، حس عاطفانه‌ای به مخاطب القا  می‌شد. این تصمیم کارگردان و فیلم‌نامه‌نویسان در عجولانه آغاز کردن فیلم،  سر منشا اشتباهات دیگری است که It را از یک فیلم سینمایی در سبک ترس،  فرسنگ‌ها دور می‌کند.


فیلم  تکلیفش با خودش مشخص نیست. کارگردان از طرفی می‌خواهد پنی وایز به عنوان یک  شخصیت منفی در میان هم‌ترازهای خودش ماندگار باشد و از طرفی هم به  مولفه‌های ژانر وفادار نباشد. در واقع فیلم می‌خواهد راه خودش را در پیش  بگیرد. مشکل دقیقا اینجاست افراط و وسواس بیش از حد به شخصیت‌پردازی پنی  وایز منجر شده تا سایر قسمت‌های فیلم‌نامه کم و کاستی فراوانی داشته باشد.  به هر حال با یک جین بچه روبه‌رو هستیم که قرار است فیلم‌نامه بر حول تمام  این شخصیت‌ها بچرخد و علی رغم فیلم‌های معمول در ژانر وحشت، It محدود به یک  شخصیت اصلی نیست. هر چند سرآغاز تمام جریانات (بخوانید بدبختی!)، بیل بوده  و این قصه در پایان زمان فیلم هم با بیل به اتمام می‌رسد ولی باید  معقولانه به اثر نگاه کرد. اگر شخصیت بیل را از جریان خارج کنیم، هیچ  صدمه‌ای به پردازشِ سایر کاراکترها وارد نشده و بالعکس. کماکان که برخی از  شخصیت‌ها نظیر بِوِرلی، علی رغم تلاش‌های زیاد، ایفای نقشش در کنار سایرین  چندان به چشم نمی‌آیند.


فیلم It فروش بسیار هنگفتی در گیشه داشته ولی  نمی‌توان صرفا فروش بسیار زیاد یک محصول را الزاما به معنای موفقیتش از  لحاظ کیفی بدانیم. فیلم، وحشتناک نیست چون همان طور که اشاره شد از فضاسازی  مناسبی بهره نمی‌برد. در پیشنمایش‌های رسمی از فیلم It، مدام خانه‌ی مخوف  که زیستگاه دلقک قاتل بوده به تصویر کشیده می‌شود و پیش از تماشای فیلم  مسلما شما هم لحظه‌شماری می‌کردید تا با شخصیت‌های ماجرا وارد خانه شده و  به گوشه و کنارش سرک بکشید! در حقیقت قرار است خانه، به عنوان یک المان مهم  در روایت قصه دخیل باشد. کماکان که در رمان اینگونه هست. اگر زمان‌بندی  فیلم را به دو نیمه‌ی مساوی تقسیم کنیم، در نیمه‌ی اول کارگردان حداکثر  تلاشش را به کار می‌گیرد تا پنی وایز، یک موجود مخوف و ترسناک جلوه کند و  در نیمه‌ی دوم هر چه کاشته را به راحتی پنبه می‌کند! فرض کنید بسته‌ای به  شما نشان می‌دهند و ادعا می‌کنند درون این بسته یک بمب ساعتی وجود دارد. از  آنجایی که هر انسانی ذاتا کنجکاو و شکاک بوده در درجه‌ی اول شاید بترسید  ولی کمی که به بسته نگاه می‌کنید، کم کم شک کرده و سعی می‌کنید تا از صحتِ  این موضوع اطمینان حاصل کرده یا حداقل بسته را سر به نیست کنید! صرفا یک  صدای بوق ممتد، آن هم در یک بازه‌ی زمانی طولانی نمی‌تواند به ماهیت حتمی  بمب اشاره داشته باشد و بحث احتمالات به میان می‌آید و گزاره‌ی «درون بسته  یک بمب ساعتی وجود دارد» به «آیا احتمال دارد درون بسته یک بمب ساعتی وجود  داشته باشد؟» تغییر پیدا می‌کند. ماجرای فیلم It نیز حکایتی این چنینی  دارد. در نیمه‌ی ابتدایی فیلم شاید از ماهیت مرموز و ناشناخته‌ی پنی وایز  اطلاعی نداشته باشیم ولی در ادامه وقتی اطلاعات دقیق‌تری از حیثِ شناختِ  این موجود به مخاطب داده نمی‌شود، این حس ترس کم کم به حسِ کنجکاوی تبدیل  می‌شود و یک باره فیلم به اثری معمایی و هیجانی تبدیل می‌شود تا یک ماجرای  به شدت وحشتناک که تا چند شب قرار است کابوس ببینید!


در طول تاریخ ژانر وحشت، معدود افرادی بوده‌اند که بین بخش معمایی و  ابهامات یک قصه با بخش ترس و وحشت توانسته‌اند با استفاده از ترفندهای  بسیار جالب و ابتکارهای خلاقانه، در درجه‌ی اول فیلم‌نامه و در درجه‌ی دوم  فیلم را از ورطه‌ی نابودی و سقوط نجات بدهند. فیلم سینمایی سکوت مرگبار  (Dead Silence)، اثری از جیمز وان محبوب و دوست‌داشتنی را می‌توان مثالی  بارز در این زمینه دانست. این فیلم شاید در برابر اثری همچون It قدیمی به  نظر برسد ولی جیمز وان توانسته میان بخش معمایی، هیجان و وحشت در فیلمنامه  توازنی در نظر بگیرد. سکوت مرگبار اثری است به شدت جذاب، با یک ریتم بسیار  تند و سریع که مجال نمی‌دهد مخاطبش دست از زیر چانه‌اش بردارد و با پایانی  به شدت غافل‌گیر کننده و دور از انتظار، پرونده‌ی جریانی که طوفانی آغاز  شده را با افشاسازی‌های به جا به خوبی می‌بندد. رویه و فرآیندی که موشیتی  در این امر ضعیف عمل کرده است. فیلم It حتی در مقایسه با دنباله‌ی دوم فیلم  آنابل نیز ناتوان ظاهر می‌شود و در ترساندن مخاطب بزرگسال عاجز است.


اگر از فاجعه‌ی  فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی‌ها و حفرات داستانی زیاد بتوانیم چشم‌پوشی کنیم،  موشیِتی در بخش فنی و تکنیکال توانسته خودی نشان بدهد و این نمرات بالای  منتقدین شاید صرفا به خاطر بخش فنی ماجراست. استفاده از نورپردازی‌های به  جا و رنگ‌بندی‌های قرمز و خونین در لوکیشن‌های مختلف ما را تا حدودی به یاد  فیلم‌ درخشش اثر استنلی کوبریک می اندازد. موشیِتی برای نشان دادن دنیای  خیالیِ‌ ذهنِ بچه‌ها دست به دامان جلوه‌های بصری ویژه می‌شود که انصافا در  سکانس‌های پایانی، چشم‌نواز از آب در آمده و با کات‌های متوالی، سعی شده  حداقل برای چند ثانیه مخاطب یک جیغ بنفش بکشد و از جامپ‌اسکری‌های کلیشه‌ای  استفاده شد!


از آنجایی که رمان It، یکی از داستان‌های بسیار بحث‌برانگیز کینگ به  شمار می‌رود، باید منتظر ماند تا ببینیم آیا فصل دومی بهتر از این ماجرا  ساخته خواهد شد یا خیر. هر چند در تیتراژ پایانی بر روی اسم فیلم، «فصل  اول» نقش می‌بندد و به سبک مدیوم‌های رایج ژانر وحشت منتظر هستیم تا حتی پس  از تماشای آخرین تیتراژ، پنی وایز خودی نشان بدهد ولی صرفا با یک صدای  قهقهه، فصل اول It‌ پرونده‌اش بسته می‌شود. فیلم علی رغم فروش گیشه‌اش حرفی  برای گفتن ندارد. شاید اگر موشیِتی کمی صبر و تحمل به خرج می‌داد و در  همان وهله‌ی اول پنی وایز را به مخاطب نشان نمی‌داد، این اثر درخشش بیشتری  داشت. بیل اسکش‌گود در نقش این دلقک قاتل به زیبایی هر چه تمام‌تر به ایفای  نقشش می‌پردازد ولی یک تنه نمی‌تواند این فیلم را به اثری ماندگار در طول  تاریخ سینمای وحشت تبدیل کند. کماکان که فیلم «ماما» از موشیِتی علی رغم  خوش ساخت بودنش نتوانست ماندگار و قدرتمند باشد. شاید اگر فیلم‌نامه‌ی It  صرفا به عهده‌ی موشیِتی و گری دوبرمن سپرده می‌شد، فرم روایی و پرداخت  شخصیت‌ها به مراتب قوی‌تر می‌بود نه این که دلقک این ماجرا در فیلم It صرفا  عرض اندامی کند و برود به یک خواب زمستانی تا دو سال دیگر!