شما؟
بسیاری از منتقدین میگویند «به وقت شام فیلم حادثهایست و نه شخصیتی» و بنده مخالف این نظر هستم. در نیروهای نظامی مانند «ارتش» یا «سپاه» یک شعار بسیار رایج است: «ارتش چرا ندارد!» یا «سپاه چرا ندارد!» ابراهیم حاتمیکیا اما همواره به دنبال همین «چرا»ها میگردد. نظامیانی که در فیلمهای او حاضر میشوند دیگر «مطیع امر مطاع» نبوده بلکه بر اساس «شجاعت»، «شرافت»، «غیرت» و هر عنصر شخصیتی دیگری حرکت میکنند. در این سینما که حتی جایی برای «نظامیگری» به معنای دقیق آن وجود ندارد، نقش شخصیتی پررنگتر است از حتی یک ملودرام ساده.
«به وقت شام» هم فیلمی شخصیتمحور است و همین یک جمله تیر خلاصیست بر پیکر شاداب و در حال «ورجهوورجه» آن. من هنوز بعد از هشت روز نفهمیدهام این پدر و پسر چه از جان هم میخواستند. آن دیالوگهای «ضد نور مهتاب» دیگر چه بود؟ «من منقضی شدم؟» سوالیست که یک افسر فعال بپرسد؟ آیا این سوال بیشتر به درد یک فرد نظامی که از میدان دورمانده -یا دورنگه داشته شده- نمیخورد؟
این ایرادات سرجایشان اما کلیت نگاه ابراهیم حاتمیکیا به این مسئله نگاهی به مراتب جلوتر از «چ» و «بادیگارد» است. سینمای «مد مکس» تا «هواپیمای محکومین» او هم به غیر از برخی اسلوموشنهای غلط، بد از آب درنیامده و مخاطب را درگیر میکند.