نقی معمولی این بار در شهر تکچشمیها
اگر قرار باشد محصولی پرفروش و در نقطه دید طیف وسیعی از مخاطبین باشد، «جنجال»، «تنش» و «حاشیه» را باید به محصول موردنظر تزریق کرد. حال میخواهد یک بازی ویدیویی ممنوعه باشد یا حتی یک سریال طنز که توانسته در چند سال متمادی، لبخند را به روی لبهای مردم بیاورد. فصل پنجم سریال دوستداشتنی پایتخت در حالی ساخته شد که پس از قصهی کمرمق فصل چهارم، شاید هر کسی حال و حوصلهی تماشای مجدد بدبختیهای نقی معمولی (محسن تنابنده) و خانوادهاش را نداشته و پس از ساخت قسمتهای اولیه، کم کم استارتِ حواشی و جنجالها زده شد. خبر جدا شدن مهران احمدی یک بار برای همیشه از پایتخت توانست عین بمب در رسانهها اثرگذار باشد و اصحاب رسانه و مردم انگشت به دهان ماندند که چه شد و چه اتفاقی رخ داد که احمدی از پایتخت کناره گرفت. مهران احمدی بارها در مصاحبههای مختلف و همچنین در نشستی که با مهران مدیری در برنامه دورهمی داشته، به صراحت بیان کرد شخصیت «بهبود» باید در همان سه سری نخست نگه داشته شود و با ادامهدار شدن این مجموعه، پایتخت و کاراکترهایش از دیدگاه مردم مثل گذشته طراوت و اصالت خودشان را نخواهند داشت. صحبتهای این بازیگر را شاید در حال حاضر و پس از اتمامِ پخشِ پایتخت ۵ درک کنیم و به این مقوله بپردازیم آیا پایتخت ۵، جدیدترین اثر سیروس مقدم توانسته مثل گذشته با قدرت ظاهر شود؟
پایتخت به عنوان یک مجموعه موفق از دیدگاه خانوادههای ایرانی، «اصالت» خودش را از دست داده ولی از آنجایی که پایتخت ۵ اثری است در ژانر کمدی، در وهلهی اول مورد استقبال مخطابین زیادی قرار گرفت. شاید شما هم قبول داشته باشید در ایران، سلیقهی مخاطبین ایرانی به دو دسته کمدی و درام تبدیل شده و عوامل سازنده آثار طنز در ایران، از این مسئله سوء استفاده میکنند. فشارهای اقتصادی موجب شده تا هر اثری که بتواند به هر طریقی (تکرار میکنیم به هر طریقی!) مخاطب را بخنداند، تحویل گرفته شده و جامعه پذیرای آن باشد. این زمینهسازیها را انجام دادیم تا اشاره کنیم پایتخت ۵، از نبودِ سادهترین استانداردهای یک اثر در ژانر طنز، رنج میبرد. شاید بپرسید استاندارد را چه معنی میکنیم؟ و یک سریال در سبک طنز چگونه باید ظاهر شود؟ مهمترین و حیاتیترین عنصر برای موفقیت یک اثر را میتوان فیلمنامه و درونمایهی قصه دانست. آیا یک قصه شروع خوب و جذابی دارد؟ آیا در ادامهی ماجرا، نقطه اوجی میبینیم و مهمترین سوال، آیا پس از اتمام اپیزود پایانی، مفاهیم و مضامین اخلاقی به مخاطب تحویل داده میشود یا خیر. این موارد صرفا سوالات بدوی و سادهای هستند که نویسندگان سناریوی پایتخت ۵ در پاسخدهی به آن عاجز هستند.
پایتخت را چرا دوست داشتیم؟ شاید چون باورپذیر بوده و شخصیتهایش از دل جامعه نشات گرفته و منعکسکنندهی یک خانواده در قشر متوسط رو به پایین بوده و تقریبا هر فردی با یک معیشت معمولی میتوانسته با نقی معمولی و خانوادهاش احساس همدردی کند. هر چند رفتارِ کاراکتر نقی و پسرخالهی شفیقش ارسطو عامل (احمد مهرانفر) که دست بر قضا در هر فصل یک عاشقپیشهی درجه یک هست تا حدود به سزایی احمقانه است و با این وجود، قصه بر پایهی همین حماقتها در پیش گرفته میشود. منتها در پایتخت ۵ این کاراکترها صد و هشتاد درجه فرق کرده و دیگر نقی معمولی که میبینیم، آن نقی معمولی گذشته نیست و با اینکه محسن تنابنده به شدت تلاش میکند تا با تقلید لهجهی مازنی، مخاطبین در هر رده سنی را بخنداند، کاراکترها باورپذیر نیستند! به خصوص ایفای نقشِ بابا پنجه علی (علیرضا خمسه) و صد البته سارا و نیکای فرقانی اصل به شدت تو ذوق میزنند و ذرهای برای مخاطبین، حتی خردسال مثل گذشته ارزشمند نیستند. بابا پنجه علی باید در این فصل حذف میشد، ولی همچنان با دیالوگهای بیمزه و خنک همانند «نقی ناهار نخردمه» و دیگر دیالوگهای تکراری گذشته میخواهد در القای بار کمدی تاثیرگذار باشد. ولی به زور نمیشود کسی را خنداند! یک اثر استاندارد در سبک کمدی، بر اساس ارتباط متقابل شخصیتهای در تضاد و کنتاکت با یکدیگر میتواند به راحتی جذاب و خندهدار باشد، نه اینکه صرفا دیالوگهای صد من یک غاز یک شخصیتِ زوار در رفته را بالای صد بار بشنویم! یا اینکه در بیابان شاهد حرکات موزون کاراکترها باشیم.
از معدود المانهای مثبت پایتخت ۵ را میتوان ایفای نقش بسیار استثنایی بهرام افشاری در نقش بهتاش، پسر بهبود خدا بیامرز (!) دانست که در تقابل با سایر کاراکترها لحظات ناب و زیبایی خلق کرد. هر چقدر شخصیت بهتاش به خوبی پر و بال گرفته، از آن سو شخصیتِ فهیمه (نسرین نصرتی) به عنوان مادرش به شدت سطحی و بیارزش جلوه میکند. فهیمه نه تنها شخصیتِ باورپذیری نداشته، بلکه از اسلوب و منطق نیز پیروی نمیکند و برای هر خبط و خطایی که بهتاش انجام میدهد، کاراکتر فهیمه حسی که نسبت به فرزندش دارد همان حسی است که در قسمت نخست پایتخت ۵ داشته و این مسئله به شدت آزاردهنده است. با این وجود، هنوز هما سعادت (ریما رامینفر) مثل گذشته عقل کل خانواده هست و در بدترین شرایط، همه منتظر هستند تا گرهگشایی ماجرا به دست هما باشد. درست همان کلیشهی قدیمی و صد البته دوستداشتنی که منتظرش هستیم.
ماجراهای نقی معمولی و خانوادهاش را پیش از سفرِ خانواده معمولی به ترکیه و پیش از سوار شدنشان بر بالن میتوانستیم قبول کنیم و علی رغم مشکلات ریز و درشت این قصه، این توانایی را داشتیم تا از حوادث عجیب و غریب پایتخت ۵ لذت ببریم. ولی سیلی از انتقادات مخاطبین، درست از جایی شروع شد که نقی و خانوادهاش از سوریه، درست در میان آتشِ داعشیها سر در آوردند!
جدا از اینکه این مسئله و روایت داستانی اصلا منطقی و باورپذیر نیست ولی هر طور حساب کنیم، قصه و ماجرای نقی معمولی و خانوادهای که ۴ فصل با آنها زندگی کردیم و کاراکترهایشان را شناختیم، گنجایش و پتانسیل این مسئله را نداشته که کاراکترها وارد جنگ با داعش شوند. هر چند گمانهزنیهایی در دنیای مجازی زده میشود این رویه و خط داستانی شاید به خاطر اجبار و میلِ حامی سریال یعنی موسسه اوج به نویسندگان سریال شکل گرفت. شایعهای که چندان دور از ذهن نیست و شاید به همین خاطر بود تیم سازنده بدون دغدغه مالی، تهیه پایتخت را در خارج از ایران و قبرس دنبال کردند. کماکان که فیلم سینمایی «به وقت شام» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا با جلوههای ویژه میدانی پر هزینه، به واسطه حمایتهای بیشائبه موسسه اوج تهیه شد. از طرفی هم عدهای به این مسئله پرداختند عوامل سریال در ازای دریافت کمک هزینههایی از جانب دولت ترکیه، برای جاذبهی این کشور کمر به همت بستهاند که تا حدودی توانسته جنجالبرانگیز باشد. جالب است محسن تنابنده که خود یکی از عوامل مهم و اصلیِ ساخته شدن پایتخت ۵ بوده، در صفحه شخصی خود در شبکهی اجتماعی اینستاگرام بیان کرد:
میگن تو شهر یه چشمیها، همه یا چشم چپ داشتند یا چشم راست. یه چشم همه نابینا بود. اونایی که چشم راست داشتند سمت راست شهر زندگی میکردند و اونایی که چشم چپ داشتند سمت چپ شهر. چپیا و راستیا مدام با هم در جنگ بودند. سر همه چی؛ حتی سر هیچی. یک روز دعوا انقدر بالا گرفت که با سنگ افتادند به جون هم! بارانی از سنگ از چپ به راست و از راست به چپ بارید. انقدر زیاد شد که خورد به چشمهای سالمشون و اهالی هر دو طرف به کل کور شدند و همه نابود…
بیایید همدیگر رو کور نکنیم. ما که دو چشم سالم نداریم. حداقل یک لامپی کنار هم ادامه بدیم.
جدا از فرار رو به جلوی این بازیگر توانمند از انتقادهای وارد شده (که جزو ترفندهای پای ثابت تنابنده در برابر انتقادها بوده و هست!)، نمیتوان این همه مشکلات ریز و درشت را نادیده گرفت. از این همه بار خشونتآمیز در قسمتهای پایانی نمیتوان به راحتی گذشت! مثل این میماند در یک اثر ترسناک، درست زمانی که انتظار داریم نقطه اوجی از قصه را مشاهده کنیم و قلبمان در دهانمان بالا بیاید، با چندین صحنهی خندهدار، پرونده داستان بسته شود! مگر میشود؟ شاید ادعا شود در پایتخت ۵ ساختارشکنی انجام شده، ولی «خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا میرود دیوار کج!» اگر از همان ابتدا، ماجرای پایتخت در دلِ مازندران روایت میشد، شاید در حال حاضر این یادداشت و بررسی (که بیشتر به یک شکواییه تبدیل شده!) تا حدودی میتوانست مثبتتر نگاشته شود. به خصوص محوریت ماجرا بر پایه زندگی بهتاش رقم میخورد تا اینکه دوباره با سناریوی نام آشنای نقی معمولی و ارسطو عامل طرف حساب بودیم. حداقل امیدواریم اگر قرار باشد فصل ششمی برای پایتخت در نظر گرفته شود، سناریوی جهتدار ترتیب داده نشده تا بیخود و بیجهت به عوامل سازندهی سریال انتقاد حواله نشود. هر چند پایتخت همان طور که ذکر شد مدت زمانی میگذرد که از «اصالت» خود فاصله گرفته، گرایشی تقریبا سیاسی پیدا کرده و از المانهای یک طنز ناب، فرسنگها دور شده است. ای کاش میشد دوباره به پای یک سریال طنز نشست و بدون دغدغههای سیاسی از آن لذت برد. هر چند در انتهای این یادداشت پیش خودتان فکر میکنید نویسنده آسمان و ریسمان به هم بافته تا بگوید پایتخت ۵ با صرف هزینهی میلیاردی، بد است و هیچ نفع و مضمون اخلاقی نداشته! باید در یک کلام گفت پایتخت ۵ اگر صد برابر بیشتر هم هزینه برای آن در نظر گرفته میشد، آن تب و تاب گذشته را نداشته و از استانداردهای یک طنز اصیل، فرسنگها فاصله دارد. حال میخواهد شما به عنوان یک مخاطب، تو شهر یک چشمیها جزو چپیها باشید یا راستیها.
منبع: http://gameon.shatelland.com/1397/01/22/paytakht-5-review/