جستجو در سایت

1396/11/18 00:00

اگر حاج‌کاظم زنده باشد

اگر حاج‌کاظم زنده باشد

  «و با موسى 30 شب وعده گذاشتیم و آن را با 10 شب دیگر تمام کردیم تا آنکه وقت معین پروردگارش در چهل شب به سر آمد. موسى خشمناک و اندوهگین به‌سوی قوم خود بازگشت و گفت پس از من چه بد جانشینى براى من بودید. آیا بر فرمان پروردگارتان پیشى گرفتید؟ و الواح را افکند و [موسى] سر برادرش را گرفت و او را به ‌طرف خود کشید». «موسی» بعد از جنگ به گوشه‌ای می‌رود و سرش را  به حلال و حرام زندگی شخصی‌اش گرم می‌کند.«مربی»گری فوتبال پیشه کرده  و مدت‌هاست که از خَلق و کارهای دولتی دور مانده است. «آقای مربی» اما دیری نمی‌گذرد که به داستانی گره می‌خورد. او که به همراه همرزمانش جان‌شان را برای یک وجب خاک گذاشته بودند، حال می‌بیند که به‌آسانی ناموس وطن به «فروش» گذاشته‌ شده است و سیستم امنیتی هم هنوز می‌خواهد بازی «بدون جنگ برنده» انجام شود. جدال موسای به قوم برگشته با سیستم مصلحت‌سنجی اتفاقی است که حاج‌کاظم با آژانس شیشه‌ای داشت. از نظر او «عباس» مرز امنیت ملی بود و از نظر این، «نوشین». لاتاری روایت غیرت است، غیرتی که در فضای اکشن و سینمای منحصربه‌فرد مهدویان روایت می‌شود. دوربین همچنان مانند 3 اثر قبلی مهدویان، جست‌وجوگر و معمایی است و در هر فریم چیزی برای فولو شدن در جلوی سوژه وجود دارد. ریتم از جریان نمی‌افتد و با اینکه در آخر  مخاطب در اوج هیجان فیلم را به پایان می‌رساند، چفت‌وبست داستان حفظ می‌شود. آدم‌های «لاتاری» ممکن است کمی متفاوت باشند، اما شخصیت‌ها تیپ نیستند. نمی‌توانی حمید فرخ‌نژاد را به سیستم امنیتی تعمیم دهی، ساعد سهیلی را به همه جوان‌ها. شخصیت‌ها متمایز هستند و هرکدام ویژگی روحی و روانی منحصربه‌فردی دارند که آنها را واقعی و باورپذیر کرده است. شاید نقطه افتراق لاتاری و آژانس همین شخصیت‌ها باشند، چرا که در آژانس هر شخصیت نماد قشر و تفکری است که حاتمی‌کیا تلاش داشت سیستم‌های اجتماعی و سیاسی را به چالش بکشد. در آخر آژانس شیشه‌ای عباس از دنیا رفت اما در لاتاری موسی قهرمان شد. دهه 90 همچنان دهه مربی است. این روایت غیرت و قهرمانی ایرانی اگرچه برای نخستین‌بار تشویق را به دستان منتقدان و اهالی رسانه در جشنواره آورد اما به مذاق روشنفکرانی که همواره در دنیای نوآر زندگی می‌کنند و لذت‌شان «فروشنده»گی است طعم تلخی داشت. آن موقع که مساله شان نه فرم و تکنیک است بلکه اندوه‌شان از خلاف‌ آمد عادت دیکتاتوری اقلیت است. آن گاه که در نشست یک فیلم سینمایی  می‌پرسیدند: «سکانس پایانی به معنای هشدار و تهدید شما برای جناح رقیب است؟» ، «این فیلم به‌عنوان سندی برای اثبات حرف کشورهای دیگر درباره تروریست بودن ایران نیست؟»، «حاضرید یک فیلم هم درباره حمله به سفارت عربستان بسازید؟»، «اگر قالیباف رئیس جمهور می‌شد جرات ساخت چنین فیلمی را داشتید؟»، «فیلم شما حمایت از خودسرانگی است و  نشان می‌دهد در دستگاه اطلاعاتی می‌شود عملیات خودسرانه انجام داد!»