گفتوگوی متفاوت کیت وینسلت و زوئی سالدانا با ورایتی

زوئی سالدانا و کیت وینسلت بهراحتی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. این دو در پروژه آواتار: راه آب به کارگردانی جیمز کامرون سابقه همکاری با یکدیگر را دارند و قرار است در قسمت سوم این فیلم، آتش و خاکستر نیز به ایفای نقش بپردازند.
امسال برای هر دو بازیگر سال درخشانی بود. منتقدان بازی کیت وینسلت را در لی بسیار تحسین کردند و زوئی سالدانا در امیلیا پرز بهقدری خوب بود که توانست جایزه اسکار نقش مکمل را از آن خود کند.
این دو فیلم با دنیای فیلمهای پرفروش و تجاری آواتار جیمز کامرون زمین تا آسمان تفاوت دارند. کیت وینسلت در لی در نقش یک عکاس در دوران جنگ جهانی دوم و زوئی سالدانا در فیلم موزیکال اسپانیاییزبان امیلیا پرز در نقش یک وکیل رئیس کارتل ظاهر شده است.
به نظر میآید این دو دوست قدیمی حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشند.
کیت وینسلت: وقتی فهمیدم امروز قرار است با تو صحبت کنم بسیار خوشحال شدم. هم بسیار بابت فیلم جدیدت ذوق زدهام و هم خودت و شخصیت پرانرژیات را دوست دارم.
همین که زمان این گفتوگو جور شد، برایم خیلی ارزشمند است؛ زیرا میدانم دیگر قرار نیست به این زودیها وقت کافی برای گپزدن داشته باشیم.
زوئی سالدانا: من هم همین حس را نسبت به تو دارم. من فیلم لی را دیدم و بسیار تحتتأثیر قرار گرفتم. خیلی احساساتی شدم. وقتی میبینم زنهایی در تاریخ وجود دارند که برای بهبود کیفیت زندگی مبارزه کردهاند، احساس خوبی میگیرم.
عجیب است که تاکنون درباره لی میلر چیزی نمیدانستم. ممنونم که داستان او را روایت کردی. چگونه این کار را انجام دادی؟
کیت وینسلت: ممنون که به این موضوع اشاره کردی؛ زیرا دقیقاً به همین علت داستان لی را به تصویر کشیدم. کسی او را نمیشناخت. بسیاری از مردم نمیدانند پشت تمام عکسهایی که از جنگ جهانی دوم میبینند، عکاسهایی هستند که با این فاجعه و حکومت نازیسم دستوپنجه نرم کردند و مشکلات فراوانی را پشت سر گذاشتهاند. بسیاری خبر نداشتند یک زن میانسال تمام آن عکسها را گرفته است.
زوئی سالدانا: دقیقاً.
کیت وینسلت: ما سعی داریم بهعنوان یک زن زندگی کرده و زنانگی را از طریق اعتماد، قدرت، شجاعت و شوق از نو تعریف کنیم.
به نظرم لی میلر چنین انسانی بود. من در اوایل 2000 به نمایشگاهی از آثار او در ادینبرو رفتم و سالها بعد نیز یکی از دوستانم که در حراجی کار میکرد با من تماس گرفت و گفت: «این میز به آشپزخانه خانواده لی میلر تعلق داشته.» دوستانم میدانند که من عاشق آشپزی و سپری کردن اوقات خود در کنار خانوادهام هستم. لی میلر نیز آشپز خبرهای بوده و غذاهای بینظیری درست میکرده و همراه با خانواده خود دور این میز مینشسته و زمان خوبی را میگذرانده. من این میز را خریدم.
زوئی سالدانا: وای! چه جالب!.
کیت وینسلت: من سر همین میز نشستم و با خود گفتم چرا هیچکس تاکنون فیلمی درباره لی میلر نساخته است؟
زوئی سالدانا: در مورد چه زمانی صحبت میکنی؟
کیت وینسلت: سال 2015 بود. این نخستین باری بود که تهیهکنندگی پروژهای را از همان ابتدا برعهده گرفتم. نویسندههای مورد نظرم را پیدا کردم و داستان او را نوشتیم. لی میلر زندگی متنوعی داشت، اما من تنها قصد داشتم آن دورهای از زندگی او را به تصویر بکشم که مربوط به دوران جنگ بود. او مجبور شد بابت تجربههای عجیب خود بهای احساسی سنگینی پرداخت کند.
الن کوراس کارگردان فیلم، خود یک فیلمبردار حرفهای است. در سال 2003 در پروژه درخشش ابدی یک ذهن پاک با او تجربه همکاری دارم.
هنگامی که فیلمنامه آماده شد باید کارگردان پروژه را انتخاب میکردیم. ناگهان به این نتیجه رسیدم که فیلمساز ما نمیتواند مرد باشد؛ بنابراین با الن کوراس صحبت کردم. میدانستم که به کارگردانی رو آورده، اما بیشتر در تلویزیون فعالیت میکرد و تاکنون فیلم بلندی نساخته بود. با خود گفتم دختر وقت آن رسیده. همراه من بیا.
من زیاد صحبت کردم. بگذار در مورد فیلم فوقالعاده امیلیا پرز از تو سؤال بپرسم. من عمداً در مورد نقش تو و این فیلم چیزی نخواندم، برای این که میخواستم در مورد آن مستقیم از خودت سؤال بپرسم.
همان لحظهای که دهانت را گشودی و با صدای زیبایت شروع به آوازخواندن کردی، با خودم گفتم آفرین دختر که سراغ یک فیلم موزیکال رفتی. من پیشازاین در فیلم آواتار شاهد آوازخواندن تو بودهام، به همین خاطر بسیار هیجانزده شدم. چگونه تصمیم گرفتی سراغ این پروژه بروی؟ یا این پروژه چگونه در مسیرت قرار گرفت؟
زوئی سالدانا: ایکاش میتوانستم به تو بگویم از طریق خرید میزی در حراجی این موضوع برایم اتفاق افتاد.
کیت وینسلت: نه نیازی نیست. داستان خودت را تعریف کن.
زوئی سالدانا: از طریق مدیر برنامههایم به پست این فیلم خوردم. اما به نظرم سرنوشت اینگونه رقم خورد. من همیشه درباره رابطه خود با جهان کمی بدبین بودهام. بااینحال هر بار راهنمایی لازم داشتم کائنات به نحوی با من ارتباط برقرار میکرد.
فیلمهایی چون آواتار، پیشتازان فضا، نگهبانان کهکشان به من کلی چیز آموختند. موفقیت این آثار همزمان با ازدواج من صورت گرفت. درست زمانی که داشتم خانواده تشکیل میدادم؛ بنابراین زمان کمی در اختیار داشتم تا بتوانم...
کیت وینسلت: هنرمند باشی؟
زوئی سالدانا: تا بتوانم دوباره خودم را به چالش بکشم. گاهی اوقات سرخورده میشوی و نمیدانی با این حجم درماندگی باید چهکار کنی. با مدیر برنامههایم صحبت کردم و از کارگردانهای بزرگ فهرستی تهیه کردیم. فهرست کوتاهی شد. با من تماس گرفتند و گفتند: «ژاک اودیار برای فیلم جدید خود دنبال بازیگر میگردد و قرار است به زبان اسپانیایی باشد. فیلمی اوپرا گونه که در کشور مکزیک اتفاق میافتد. به نظر ما در این پروژه نقشی وجود دارد که تنها برای تو ساخته شده است.»
سپس شروع به خودتخریبی میکنی. بلافاصله این اتفاق میافتد. با خود میگویی صبر کن. صبر کن. تو که مکزیکی نیستی. صبر کن. دست نگهدار. تو که نمیتوانی آواز بخوانی. نمیتوانی برقصی. نمیتوانی از پس آن بربیایی. بعد با خود گفتم من واقعا میخواهم با ژاک اودیار ملاقات کنم. دوست دارم با او صحبت کنم. سپس از طریق تماس تصویری با او جلسهای گذاشتم و بلافاصله با یکدیگر ارتباط گرفتیم.
کیت وینسلت: او کارگردان نابغهای است. خدای من. هر چه بیشتر به عمق داستان مینگری، با لایههای بیشتری مواجه میشوی. از نظر من چنین فیلمی را به اپرا تبدیلکردن حرکت خارقالعادهای بود.
زوئی سالدانا: تجربه زیبا و هوشمندانهای بود. این زنان برای درکشدن و شناختهشدن باید میخواندند و میرقصیدند. ژاک اودیار از پیچیدگی شخصیتهای فیلم خود ابایی نداشت و من این ویژگی او را بسیار تحسین میکنم. این زنان زندگیهای دشواری را پشت سر گذاشتهاند، بسیار شکنندهاند. آنها لایق عشق، محبت و آزادی هستند. من خیلی وقت بود با چنین داستانی مواجه نشده بودم.
کیت وینسلت: ترکیب شکنندگی و حساسیت در مواجه با ترس، شجاعت، بینیاز بودن به دیگران و متکیبهخود بودن، من را به فکر واداشت. با خود گفتم یکلحظه صبر کن. شخصیت تو ریتا و شخصیت من لی از این جنبه بسیار شبیه به هم هستند. من نمیگذارم شخصیتم توسط چیزی تعریف بشود. من دنبال اعتقادات خودم میروم.