پنج فیلم ایرانی با محوریت فوتبالی
اختصاصی سلام سینما-با مهمترین فیلمهایی که در ایران درباره فوتبال ساخته شدهاند یا به شکلی با فوتبال درآمیختهاند و به بهانه فوتبال مضامین خاصی را مورد بررسی قرار دادهاند. با این فیلمها و نظرات منتقدان دربارهشان بیشتر آشنا شوید.
کارگردان: علی اکبر ثقفی
سال ساخت: ۱۳۷۹
داستان فیلم:
حسن رفتاری پس از، از دست دادن پدر و مادر خود در زلزله رودبار در یک مغازه پنچرگیری مشغول بکار می شود. حسن که علاقه زیادی به فوتبال دارد توسط یکی از دوستان خود در جریان برگزاری مسابقات جهانی فوتبال کودکان بی سرپرست در سوئیس و عضویت تیم ایران در مسابقات قرار می گیرد. او پس از اطلاع از مشکل قانونی خود در مورد حضور در تیم ملی با بکار بردن ترفندی موفق به کسب اجازه از خانم دکتر شکوهی نماینده بهزیستی می شود. مسابقات برگزار می شود و حسن که با درخشش خود در بازی ها نامزد دریافت عنوان آقای گل مسابقات شده بود، مورد حسادت خسرو دیگر بازیکن تیم قرار می گیرد. حسن که در جریان مشکل مالی خسرو و بیماری پدر او قرار گرفته است با فداکاری خود را کنار کشیده و جوایز مربوطه به خسرو تعلق می گیرد.
کارگردان: جعفر پناهی
سال ساخت:۱۳۸۴
داستان فیلم:
این فیلم درباره دختری است که به یاد قربانیان بازی ایران و ژاپن تصمیم می گیرد با پوشیدن لباس پسرانه وارد ورزشگاه آزادی شود، تا در بازی حساس ایران و بحرین جای آنها خالی نباشد.اما به دلیل ممنوعیت ورود زن ها به استادیوم دستگیر می شود.
درباره فیلم:
کنت توران (منتقد نیویورک تایمز-ترجمه کاظم طیبی فر):
تمام فيلمهاي پناهي داراي درونمايهي واقعگرايانه است، اما فيلم آفسايد را ميتوان فيلمي مستند دانست. اکثر فيلم توسط دوربينهاي کوچک و بازيگران آماتوري گرفته شده است که درون استاديوم آزادي در روز بازي بين ايران و بحرين که در سال 2006 برگزار گرديد، برداشت شد. در بازي اي که تيم شرکت کننده در مسابقات جام جهاني مشخص ميشد. ريسک بزرگي براي پناهي بود که وظيفهي تهيهکنندگي، کارگرداني و مونتاژ را بر عهده داشته و در کنار شادمهر راستين به نوشتن فيلمنامه پرداخته است نه تنها به دليل محل فيلمبرداري بلکه از آن جهت که اگر نتيجه ي بازي آنچنان که در فيلمنامه آمده بود نميشد، فيلمبرداري هم غير ممکن مي شد.
آفسايد با بازي فوتبال شروع نميشود بلکه سکانس آغازين پدر پريشانحالي را نشان ميدهد که در حال جستجو درون مينيبوسهايي است که مملو از تماشاچيان فوتبال است که "ايران برنده ميشه! بحرين بازنده ميشه!" را فرياد ميزدند. او دريافته است که دخترش ممکن است قصد ديدن بازي را در سر داشته باشد، و دلنگران است که مبادا اتفاقي براي او بيافتد. از طرف ديگر يکي از مسافران اتوبوس ورزشگاه، نگراني در وجودش موج مي زند و قصد دارد تا خود را بپوشاند – موهايش در زير کلاهي بزرگ، پرچمي که بر دوش آويخته شده و سه رنگ پرچم ايران که بر صورتش رنگ شده است – ولي با اين حال از ظاهرش مشهود است که زني است که ميخواهد به تماشاي بازي برود.
مزيت اصلي فيلم آفسايد در اين است که نگاهش به مساله هرگز به افراط گراييده نميشود. پناهي با تفوق يافتن سربازان همدردي ميکند، مخصوصا با داستان فرعي دستشويي رفتن مضحکشان. جايي که آنها مي فهمند که در آن شرايط هر دوي ستمگر و ستمديده قربانياني بيش نيستند.
باربد کیوان:
اين روزها كمتر پيش مي آيد كه مردم بعد از تماشاي فيلمي ايراني سر حال و شادان از سالن سينما بيرون بيايند. كمتر پيش مي آيد كه براي گفت و گوي دستجمعي در مورد آن فيلم، شوق و ذوق داشته باشند. كمتر پيش مي آيد كه پيام فيلم، يكدست و صريح و روشن در ذهن اكثرشان نقش ببندد. ولي در جشنواره فجر امسال، فيلم "آفسايد" ساخته جعفر پناهي، اين كار را كرد. بعد از يك دوران طولاني بايكوت و مانع تراشي براي نمايش فيلمهاي پناهي، چاقو به دستان فرهنگي رژيم به "آفسايد" راه دادند تا ژست آزادمنشي بگيرند و مهر مستبد را بر پيشاني خود بپوشانند. البته حواسشان بود كه اين فيلم را در بخش "خارج از مسابقه" قرار دهند و از همان آغاز امكان گرفتن جايزه را از پناهي سلب كنند. اما بدون شك "آفسايد" جايزه اش را از همين حالا از تماشاگران مشتاق و هشيار گرفته است. و هيچ جايزه اي بالاتر و ارزشمندتر از استقبال و همدلي مردم نيست.
"آفسايد" همان طور كه از نامش بر مي آيد به موضوع فوتبال مربوط مي شود. پناهي بر متن يك واقعه ملي يعني حضور تيم ايران در جام جهاني فوتبال 2006، به يك تضاد فراگير اجتماعي يعني قوانين ستمگرانه و تبعيض آميز عليه زنان در ايران اسلامي پرداخته است. "آفسايد" را مي توان يك مستند داستاني ناميد يا بهتر بگويم يك داستان مستند روزمره. موفقيت "آفسايد" به همان اندازه كه از سوژه ملموس و جذابش ناشي مي شود، مرهون دقت نظر و صراحت جعفر پناهي و قريحه طنز و روحيه جوان شادمهر راستين (نويسندگان فيلمنامه) هم هست. از فيلمبرداري خوب محمود كلاري هم نبايد غافل شد كه هم فضاي مستند را خوب درآورده و هم فضاي داستاني را در متن آن، برجسته كرده است.
کارگردان: نیما طباطبایی
سال ساخت: ۱۳۹۲
داستان فیلم:
این فیلم داستان زندگی ناصر حجازی بهترین دروازهبان قرن آسیا را در پنج فصل با نامهای: من رؤیایی دارم، آخرین مرد مقاوم، سهراب کشی، از استقلال تا استقلال و پرواز عقاب به تصویر کشیدهاست که از طریق اکران در گروه سینماهای هنر و تجربه و هم چنین شبکه نمایش خانگی در اختیار مخاطبین قرار گرفت.
درباره فیلم:
امیر پوریا: از افتتاحیۀ بازی های آسیایی تهران در ۱۹۷۴ تا تک تک بازی های مهم خود حجازی در تیم ملی و تاج و استقلال، از تصویر ِ روی جلد نشریات دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ با اشاره به اهمیت کار حجازی در مسابقات مختلف تا تیتر و صفحات اغلب مصاحبه های نشریات با او و گوشه هایی از تمام مصاحبه های تصویری اش، از تصاویر آرشیوی خیابان های تهران دوران کودکی او تا خیابان های دهلی در زمان سفرش به آن جا در ۳۵ سالگی بعد از کنار گذاشته شدن از فوتبال داخلی، هیچ بخشی از فیلم به لحاظ منابع تصویری، کم ندارد که هیچ؛ حتی تصاویری که یافتن و داشتن شان به افسانه می ماند، در فیلم یافتنی است: در بازی مشهور پرسپولیس-استقلال سال ۶۲ که ۱۲۰ هزار نفر در شلوغ ترین روز تاریخ استادیوم آزادی تا روی میله های پایۀ پروژکتورهای ورزشگاه و حتی تا لبۀ خط زمین چمن نشسته بودند، فیلم در آن دوران ِ پیش از پیدایش دوربین های ویدئویی، تصاویری با دوربین روی دست نشان مان می دهد که از وسط زمین و لا به لای خبرنگاران و عکاسان و بازیکنان در حال ورود و گرم کردن پیش از بازی گرفته شده. تصاویری که قاعدتاً آرشیو تلویزیون یا بازیکنان حاضر در آن مسابقه هم آن را ندارند و یافتن اش می تواند معجزه تلقی شود. یا در بخش های پایانی و زمان اعلام درگذشت ناصر حجازی بعد از مدتی در کما بودن، تصاویر شخصی و خصوصی اولین واکنش های بسیاری از دوستداران او و حتی فرزندش آتیلا، از آن لحظه های کمیابی است که به ندرت بدون بازسازی های تصنعی، در مستندهای اینچنینی دیده می شود. علاوه بر این به دست آوردن مصالح آرشیوی کامل، فیلم توانسته در نسبتی دقیق با تدوین و گفتارش، آنها را به جا و هدفمند به کار گیرد و از به رخ کشیدنِ این برخورداری از منابع، فروتنانه پرهیز کند.
در لحن گفتار متن، در نگاه به مسیر زندگی و وقایعی که بر حجازی گذشته و در قضاوت نسبت به هر کدام از اختلافات او با مدیران یا دیگران، «من ناصر حجازی هستم» فیلمی کاملاً دارای موضع جانبدارانه است. نمی خواهد و نمی تواند دربارۀ قانون مضحک منع بازی ۲۷ ساله ها در تیم ملی یا شرایطی که منجر به از دست دادن ِ حضور حجازی در منچستریونایتد شد، از قضاوت پرهیز کند. بی تردید فیلم همزمان با اکران در گروه هنر و تجربه یا حتی پیش از آن، با واکنش های جدل آمیز بسیاری از شخصیت های فضای مدیریت ورزش رو به رو بوده و خواهد بود. چون با صراحتی گاه خشمگینانه، درست همان گونه که لحن بی محافظه کاری ِ خود حجازی بود، به آنها تاخته است.
شهاب حسینی: در این مستند جالب بود که خود ما با حقایقی درباره آقای حجازی مواجه میشدیم که ما را تحت تأثیر قرار میداد و حتی از جایی به بعد کار از مرحله تکنیک به احساس و عواطف وارد میشد؛ مثلا خود من وقتی نریشن را میخواندم خیلی ناراحت شدم که چرا نامهای که از باشگاه «منچستریونایتد» آمده بود به دست ایشان نرسیده است یا آن زمان اتفاقاتی افتاد که از استقلال به آن شکل اخراج شدند.
کارگردان: برزو نیک نژآد
سال ساخت:۱۳۹۴
داستان فیلم:
یک تیم فوتبال که در دسته سوم کشور فعالیت می کرده است با تلاش شبانهروزی مربیش (امیر جعفری) و بازیکنان که اهالی محلی رامیان هستند، به دسته دوم صعود می کند، سعید با بازی «جواد عزتی» در نقش اصلی در این راه در آخرین لحظات بازی آخر دچار مصدومیت تاندون پا می شود و سلامتی اش به خطر می افتد و از طرف دیگر مربی هم متوجه میشود که به دلیل نداشتن مدرک مربیگری نمیتواند تیم را در لیگ دست دو همراهی کند...
درباره فیلم:
مسعود فراستی-هفت: «زاپاس» بی ادعا، تلویزیونی و خوب است. من شخصا فکر می کنم تا این لحظه همچنان «زاپاس» بهترین فیلم جشنواره است. می نشینیم، می بینیم و احساس توهین به خود نمی کنیم. بازی خوب جعفری و جواد عزتی را شاهدیم. فیلم سالم و سرگرم کننده ای است. اذیتت کننده نیست. تنها فیلمی که من را اذیت نکرد.
پویان عسگری- هفت فاز: «زاپاس» برخلاف ظاهر کهنه و قديمياش فيلم تازه و روزآمدي براي سينماي ايران است. بنا به سنت جاافتاده سينماي آمريکا در نمايش سرخوشيها و سرخوردگيهاي يک خانواده علاقهمند ورزش که ساکن حومه شهر هستند، داستان «زاپاس» درباره يک خانواده است که زندگيشان در نسبت با تيم فوتبال محلي دستخوش ناآرامي و بحران شده. خانوادهاي که پدرش (امير جعفري) شرط ازدواج دخترش با پسرخاله فوتباليست مصدوماش (جواد عزتي) را در رفع مصدوميت پسر تعيين کرده. پدر که خود مربي تيم فوتبال شهر کوچکشان است به شکلي لجبازانه زير بار حرفهاي بقيه نميرود و بر خواستهاش اصرار ميورزد. تا اينکه نهيبي از گذشته، او را به خود ميآورد و شرايط را تغيير ميدهد. داستان، موقعيتها و چهره بازيگران «زاپاس» همه آشنا به نظر ميرسند اما لحن فيلم، جوري که کارگردان براي فيلمش فضاسازي کرده - از انتخاب شهر کوچک تا موسيقي متفاوت و بازي گرم بازيگران - تازگي دارد و مخاطب سينماي ايران را بر سر ذوق ميآورد. فيلمي گرم و شيرين که منهاي لحظات عصا قورت دادهي جدياش يکي از معدود کمدي-رمانتيکهاي استاندارد اين سالهاي سينماي ايران است. فيلمي پرشور و انرژي بخش که به رله شدن دو رابطه عاطفي ميپردازد و در اين راه طبيعي بودن و صميميت را بر هر چيز ديگر ترجيح ميدهد. فيلمي کمادعا که از راوي کم سن و سالاش (بهترين حضور يک بچه در سينماي ايران در سالهاي اخير) و شکل کارگرداني برزو نيکنژاد تا حضور خواستني شبنم مقدمي و بهترين نقش آفريني سينمايي احمد مهرانفر، واجد سليقه و شعور و حس زيبايي شناختي است.
کارگردان: سهیل بیرقی
سال ساخت:۱۳۹۶
داستان فیلم:
داستان این فیلم درباره افروز اردستانی (باران کوثری) کاپیتان تیم ملی فوتسال زنان ایران است که با گلزنی افروز تیم ملی برای اولین بار به فینال بازیهای آسیایی راه پیدا می کند و عازم مالزی می شود، در فرودگاه افروز متوجه میشود که همسرش او را ممنوع الخروج کرده است و نمیتواند تیم را همراهی کند.
درباره فیلم:
آریان گلصورت- کافه سینما: فیلم حول موضوع و قانون «حق خروج همسر از کشور» میگذرد و بدون اوج و فرودهای چندان و با گسترش درام در عرض، تنها بر کشمکشهای شخصیتها بر سر همین مسئله تمرکز و کنایههای اجتماعی و فرهنگیاش را با ظرافت و شیطنت در کنار آن مطرح میکند. فیلم به راحتی میتوانست به دام شعارهای فمنیستی و یا احساساتگرایی بیمنطق برخی از ملودرامهای ایرانی بیافتد، اما با هوشمندی کارگردان و استراتژی کنترلشدهاش، چنین اتفاقی رخ نمیدهد. از طرفی عرق سرد نگاهی کمتر دیده شده به مسئله زناشویی دارد و با صراحتی جسورانه به سراغ به تصویر کشیدن وجوه گوناگون روابط میان شخصیتهایش میرود و با پررنگ کردن انگیزههای جنسی میان آنها، مخاطب را به درک بهتری از داستاناش میرساند
مدیسا مهرابپور- بلاگ نماوا: « عرق سرد» درباره برخورد و فاعلیت زنانه قهرمانش با جامعه مردسالارانه و رفتارهای ضدونقیض و خشن مردان اطرافش است و ازآنجاییکه فیلم بر اساس داستانی واقعی از زندگی یکی از فوتسالیستهای تیم ملی بانوان ساختهشده، طبیعتاً با اثری انضمامیتر از آثار دیگر اینچنینی مواجهه میشویم که نسبتهای اجتماعی را شبیه به واقعیت جامعه و قهرمانش بازنمایی میکند و واجد یک دیدگاه زن آزادخواهانه یا فمینیستی میشود که فیلم را با آثار فمینیستی دیگری که در این سالها ساخته و دیدهشدهاند، مانند آثار تهمینه میلانی، قابلمقایسه میکند.
روحیه آزادخواهی جانانه فیلمساز در پایان فیلم و در نگاه انتقادی «عرق سرد» و سهیل بیرقی به حقوق تضعیفشده زنان، تبدیل به یک مرد نمیشود یا بهعبارتدیگر خصلتی مردانه به خود نمیگیرد تا شبیه به پایانهای دیگر فیلمهای فمینیستی این سالها با خشونتی بهغایت مردانه در پایان فیلم مواجهه شویم که اسباب به ثمر رسیدن عدالت و انصاف در داستان میشود و البته همه مسیری را که خود فیلم رفته تا در آن نقطه، به آزادیها و برابریها برسد، را با سر زدن رفتاری مردانه در پایانبندی و نتیجهگیری، زیر سؤال نمیبرد. پایان کنایی و طعنهآمیز فیلم که اتفاقاً از روحیهای زنانه برمیآید،برگ برنده «عرق سرد» است و فیلم را درست به فیلمی تبدیل میکند که باید باشد: فیلمی تماماً زنانه، با روحیه و عواطف و روایتی زنانه که در انتها برای احقاق حقوق زنان هم شوری از جنس خود آنان به پا میکند. سهیل بیرقی در دو فیلمی که ساخته بهخوبی نشان داده که زنان و جدای از آن اصلاً جنس روحیه و برخورد زنانه را بهخوبی میشناسد.