«آملی کوچولو» سوژه انیمیشن شد؛ اقتباسی از رمان نویسنده بلژیکی

به نقل از هالیوود ریپورتر، با اقتباس از رمان زندگینامهای پرفروش نویسنده بلژیکی، آملی نوتومب یک انیمیشن ساخته شده که داستان دختری ۲ ساله را تصویر میکند که در دهه ۱۹۶۰ در ژاپن بزرگ میشود.
در حالی که مغز انسان از زمان تولد تا ۵ سالگی سریعتر از هر زمان دیگری در زندگی فرد رشد میکند، اما احتمالاً هیچ دوره دیگری دشوارتر از این دوره برای تصویر شدن روی پرده سینما نباشد. فیلمهایی مانند «ببین چه کسی صحبت میکند» و «بچه رئیس» تلاش کردهاند و تا حدودی هم در به تصویر کشیدن شادیها و هرج و مرج نوزادی و نوپایی موفق بودهاند؛ اما کمتر در تصویر کردن حس کشف، رمز و راز و وحشت آن دوران به موفقیت دست یافتند.
در انیمیشن جذاب و جدید فرانسوی «آملی کوچولو یا شخصیت باران» این احساسات در مرکز داستانی قرار دارند که به احساسات بیش از داستانسرایی اهمیت میدهد و مخاطبان خود را وارد مغز کودکی میکند که برای اولین بار با دنیای اطرافش بیدار میشود. به عبارت دیگر، پیچش داستانی در اولین ساخته میلیس والاد و لیان-چو هان ۲ کارگردان این فیلم، این است که تصورات دختر بچهای بلژیکی را که در دهه ۱۹۶۰ در ژاپن روستایی بزرگ میشود در مواجهه با شگفتیهای طبیعی و در عین حال درگیر با زخمهای یک جنگ بزرگ که هنوز کاملاً التیام نیافته، تصویر کنند.
«آملی کوچولو یا شخصیت باران» یک فیلم رنگارنگ کودکانه است که به مضامین جدی میپردازد و قرار است از جمعه آینده اکران خود را شروع کند. این فیلم که با اقتباس از رمان «ترس و لرز» آملی نوتومب ساخته شده، به نوعی ترکیبی از نگاه ترنس مالیک با هایائو میازاکی است و ذهنیت بازیگوشانه را با خیالپردازیهای سوررئال ترکیب میکند و در عین حال خط روایی سادهای را حفظ میکند تا نشان دهد چگونه قهرمان اصلی داستان از پیله خود بیرون میآید تا لذتها و خطرات زندگی واقعی را کشف کند.
داستان با آملی ۲ ساله شروع میشود که در خانهای روستایی و دورافتاده در جنگلهای منطقه زیبای کوبه ژاپن زندگی میکند و از آنجا که چندان صحبت نمیکند یا واکنشی نشان نمیدهد و در سکوت به دنیا نگاه میکند، پزشک به پدر و مادرش میگوید فرزندتان به نوعی یک زندگی گیاهی دارد. اما ۲ اتفاق مهم بچه را از بهتزدگی بیرون میآورد؛ اولی زلزلهای است که خانه را به هم میریزد و دومی ورود مادربزرگ آملی است که از بروکسل با بهترین هدیهای که هر کودکی میتواند آرزویش را داشته باشد، پیششان میآید: شکلات سفید بلژیکی!
آملی ناگهان زبان باز میکند و استعدادی در زبان و مشاهده از خود نشان میدهد که نه تنها محبوب مادربزرگ میشود، که پرستارش را به یک دوست خوب او بدل میکند اما یک مشکل وجود دارد و آن صاحبخانه مسنی است که مانند یک روح فیلمهای کنجی میزوگوچی در آن اطراف پرسه میزند و موجب ترس آملی میشود.
والاد و هان که پس از کار در پروژههای انیمیشن برجستهای مانند «شازده کوچولو»، «شعبدهباز» و «بدنم را گم کردم» با همکاری یکدیگر نخستین فیلم بلند خود را ساختهاند، برای نقاشی های این انیمیشن از رنگهایی زنده بدون هیچ خطی که یک سایه را از دیگری جدا کند، استفاده کردهاند و به همین دلیل این اثر بیشتر شبیه یک نقاشی آبرنگ یا یک نقاشی ژاپنی در حال حرکت است تا یک کارتون سنتی کودکانه و همین امر کمک میکند تا شگفتیهایی که آملی هنگام خروج از خانه کشف میکند، بهتر دیده شوند.