جستجو در سایت

1396/11/23 00:00

رسیدن به مفهوم اخلاقی از راه غیراخلاقی

رسیدن به مفهوم اخلاقی از راه غیراخلاقی

  

"کشتن گوزن مقدس"، آخرین اثر کارگردان صاحب نام یونانی، تقابلی بین سنت و مدرنیته را در ارائه مفهوم انتقام و بازخواست به تصویر می­کشد، کمدی سیاه پنهان در مقابل وحشت جامعه معاصر.

در آغاز جنگ تروا، زمانی که آگاممنون به اولیس رسید، در بیشه مقدس آرتمیس، گوزنی را به صورتی اتفاق کشت. این توهین او به خدایان باعث شد آرتمیس خشمگین شده و طوفانی برانگیزد و آگاممنون به خاطر جبران این اشتباهش دخترش بزرگش ایفیگنیا را برای قرونشاندن خشم آرتمیس قربانی کند. اما آرتمیس به جای ایفیگنیا، گوزنی را به محراب برای قربانی می­فرستند.

فیلم با نمای بسته­ای از قلب درحال تپش بیماری شروع می­شود و پرت شدن دستکش­های یک دکتر داخل سطل آشغال که استعاره­ای است از برداشتن مسئولیت یک مرگ از شانه ­های دکتر.

این کلان روایت فیلم است. که تبدیل می­شود به انتقامی مدرن و بازنمایی تاثیر کارهای انسان بر زندگی خود.. مرثیه­ای درباب روانکاوی درون تاریک انسان­ها. نگاه مصنوعی حاکم بر فیلم، سورئالیسم گاهی زجرآوری را به نمایش می­گذارد که نهایتا به پوچ گرایی می­رسد.

در ژاپن قدیم به شیوه افسانه­ های اساطیری اعتقاد بر این بود که گوزن نماینده الهی و مقدس است و کشتن آن، سزایی جز مرگ نخواهد داشت.

پزشکی هنگام جراحی بیمار خود، به خاطر مصرف مشروب کمی مست بوده است. به هر دلیل بیمار زنده نمی­ماند و پسرش سال­ها بعد قصد انتقام از پزشک را می­گیرد به طوری که باید یکی از اعضای خانواده دکتر از دنیا برود تا "تعادل"، برقرار شود.

یونانیان باستان، به مفهوم عدالت اهمیت ویژه­ای می­دادند. در هنر یونان، نمایش­ها، تئاترها و داستان­های اساطیری، درمورد مفهوم برابری و عدالت نمونه­ های بسیاری پیدا می­شود.

مواضع سوفسطائیانی چون پروتاگوراس، آنتیفون و تراسیماخوس در خصوص عدالت این بود که آنچه معمولاً عادلانه یا ناعادلانه شمرده می‌شود و منعکس کننده یا بیانگر هیچ امر واقع یا واقعیت عینی، خارجی و طبیعی نیست بلکه نتیجه و بازتاب میثاق‌ها و رسوم اجتماعی است. به طور کلی به نظر سوفسطائیان چون هیچ چیز همواره و به طور مطلق حقیقت ندارد و هیچ اصلی دارای اعتبار همیشگی نیست پس هیچ شیوه زندگی خاصی همواره و در همه جا عادلانه و درست نیست و هیچ اصول عدالتی که مطلقاً و همواره معتبر باشد، وجود ندارد. برعکس هر کس می‌تواند امر خیر، حقیقی و عادلانه را برای خودش تعریف کند و بر وفق آن به دلخواه زندگی کند. شبیه برداشتی که پسر فیلم از مفهوم عدالت و برابری دارد. برداشتی که گاهی منطقی به نظر می­رسد و لحظه­ای بعد منطق آن از بین می­رود و دوباره همین رخداد است که به طور مداوم در سراسر فیلم جاری می­شود. از آنجا که حق و قانون طبیعی در کار نیست، هیچ مفهومی از عدالت هم اعتبار ندارد.

موضع اصلی سقراط در بحث عدالت به عنوان فضیلت اساسی این بود که برخلاف تصور سوفسطائیان نسبی‌گرا می‌توان قدر مطلق فضیلت و عدالت را شناخت و انسان با فضیلت و عادل کسی است که فضیلت و عدالت را بشناسد. سقراط در حقیقت میان عدالت و منفعت تفاوت قائل نمی‌شد و معتقد بود کسی که خیر و فضیلت و عدالت را بشناسد نیکو و عادل خواهد بود.

برخی سوفسطائیان افراطی‌تر معتقد بودند که مفهوم عدالت معنایی جز اطاعت از قوانین جاری جامعه ندارد و چون قوانین جاری در همه جا از جانب طبقه حاکم و به نفع آن طبقه وضع می‌شود، پس عدالت مآلاً معنایی جز حفظ منافع اقویا ندارد. به ویژه تراسیماخوس استدلال می‌کرد که عدالت صرفاً همان منفعت حکام و توانگران است و قانون نیز صرفاً بیانگر منافع قانونگذار می‌باشد و در عالم سیاست، موفقیت تنها ملاک تمیز حق و باطل است.

بدین سان مواضع سوفسطائیان هرگونه ملاک و معیار عینی و مطلق برای تمیز اعمال عادلانه از غیر را تخریب می‌کرد. در واکنش به چنین مواضعی فلاسفه یونان به عرضه نظریاتی در باب عمل عادلانه و درست پرداختند که مبانی فلسفه اخلاق، سیاست و حقوق را تشکیل می‌دهد. و فیلم این گونه به این بحث می­پردازد که آیا اساسا انتقام عملی است اخلاقی یا غیراخلاقی.

از دید افلاطون، در رساله جمهوریت، عدالت از تعادل میان سه قوه تعقل، شهوت و احساس ایجاد می­شود. افلاطون می­گوید نباد هیچ کدام از این قوه ­ها بر دیگری رجحان پیدا کند. همچنین افلاطون عدل را به عنوان یکی از فضائل چهارگانه در یونان باستان در کنار حکمت، شجاعت و عفت می­داند. انسانِ عادل تحت سیطرهٔ عقل در حالت تعادل روحی قرار دارد. به نظر او فضیلت سه بخش نفس، یعنی میل، اراده و فکر در اعتدال، شجاعت و تعقل نهفته است و محصول کلی این اعتدال همان عدالت است.

ارسطو عدالت را در این می­بیند که جایگاه هرکس درجامعه باید به میزان آگاهی و شایستگی او باشد. آگوستین، عدالت را برابر نظم تفسیر می­کرد. این که هر چیزی بر سرجای خود قرار داشته باشد.

در فلسفه جدید، توماس هابز، معتقد است هیچ رفتاری از روی عدالت یا بی عدالتی نیست. همچنین نیچه در فراسوی نیک و بد می­گوید که هیچ عمل اخلاقی یا غیراخلاقی وجود ندارد بلکه تسیر ما از آن باعث اخلاقی بودن یا نبودن آن عمل می­شود.

افلاطون انتقام طلبی را نشانه غلبه خوی حیوانی و هابز نتیجه غرور و تکبر می داند. آنهایی که بر مجازات به مثابه انتقام تاکید دارند به یک معنا طبیعی ترین فهم نسبت به مجازات را در نظر دارند، آنهایی که بر مجازات به مثابه بازآموزی نظر دارند غیر طبیعی هستند. و البته اگر عقل و فلسفه را فرایند گسست از طبیعت وحشی به سوی شهر غیر طبیعی بدانیم، نگرش طبیعی، نگرش درستی نیست.

از عدالت در اخلاق نیکوماخوس ارسطو تا آنتیگونه سوفوکل، مفهوم برابری مورد بررسی بسیاری از نخبگان یونان قرار گرفته است و حال جای تعجب ندارد که در قرن مدرن نیز یونانی تازه نفسی چون "لانتیموس" دست روی چنین موضوع گسترده­ای بگذارد.

اثر تمثیلی لانتیموس، سعی در بازنمایی این مفهوم به شیوه ­ای بی­رحمانه دارد. ایده محوری آن اساس تعادل و عواقب ایجاد آن است که به شیوه­ای شبهه ابزورد نهایتا به پوچی می­رسد. در سکانس تامل برانگیز فیلم در زیرزمینی که پسر را زندانی کرده­اند، پسر ابتدا دست دکتر را گاز می­گیرد و سپس از او عذخواهی صوری می­کند اما عدالت برقرار نمی­شود و سپس دست خود را همانگونه گاز می­گیرد تا این مفهوم تعادل را به دکتر نشان دهد. این برابری است. یک تعادل سادیستیک و این تعادل نه فقط در بحث انتقام بلکه در همه جای زندگی دکتر به چشم می­خورد. دکتر به هرکدام از فرزندانش یک روز دستور آبیاری گیاهان را می­دهد، همسر دکتر در ازای گرفتن اطلاعات جراحی دکتر که او را به این روز انداخته است، خود فروشی می­کند و یا پسر مرموز که از دکتر می­خواهد جای پدرش را بگیرد تا همه چیز را فراموش کند. در تمام لحظات زندگی دکتر یک جور معامله­ ای در جهت ایجاد تعادل انجام می­شود. و نهایتا مرگ یکی از فرزندانش که باعث ایجاد برابری می­شود. یک جور انتقام خشونت­بار.

سادیسم موجود در فیلم ناخودآگاه، "بازی­های مسخره" هانکه را یادآوری می­کند و سورئالیسم جاری در آن به سینمای روانکاوانه دیوید لینچ پیوند می­خورد. از این جهت که منطق علی و معلولی ازبین رفته و جای خود را به فراواقعیتی دگرگون شده می­دهد. وجهی از عناصر منطق حذف می­شود. پسر با چه قدرتی فرزندان دکتر را فلج می­کند و هرگاه بخواهد(سکانس ایستادن دختر دکتر کنار پنجره در بیمارستان) آنها را درمان می­کند. علیت حدف شده است و این یکی از نشانه­ های سورئالیسم لینچی است. 

تفکر پاتریارکی(پدرسالارانه) یونان قدیم برای نجات خانواده خود به بن بست می­رسد. جامعه­ ای که در آن مرد خانواده به عنوان رییس معرفی می­شود، تصمیم گیرنده مسائل است و زن در مقابل تابعی از اراده مرد است. گویی مرد یا پدر تنها درمقابل خانواده قرار می­گیرد. همین تفکر است که باعث سردی روابط دکتر و همسرش و نهایتا خیانت او می­شود. تضرع و تحقیر همسرش شکل داده می­شود و پسر آنجاست که تعریف خود از تعادل را به دکتر بازگو می­کند.

همسر دکتر رابطه­ ای مرده و مصنوعی با دکتر دارد. اتاق خواب آنها هنگام هماغوشی، شبیه اتاق بیهوشی است و همسر دکتر خود را به حالت بیهوشی دراختیار دکتر قرار می­دهد. گویی درحالت طبیعی، معاشقه آنها امکان­ پذیر نیست. همسر دکتر برای دست پیدا کردن به اطلاعات آن جراحی کذایی به راحتی خودفروشی می­کند و خود را دراختیار همکار همسرش قرار می­دهد. رابطه آنها فروپاشیده است. نظم و قانون بورژوایی خانه تنها سایه­ای بیش نیست و کاربرد ندارد. دکتر اما به همسر خود وفادار است. برای همین به اغوای مادر پسر مرموز پاسخ نمی­دهد. از منطق روایی فیلم برمی­آید که پسر علاقه دارد دکتر جای در نداشته­اش را بگیرد. شاید اینگونه می­پندارد که با قرارگرفتن دکتر به جای پدرش، تعادل برقرار می­شود.

فروپاشی درونی دکتر درطول فیلم و به مرور رخ می­دهد. در ابتدای فیلم وقتی دکتر ساعتی به عنوان هدیه به پسرش می­دهد، گویی پدری به فرزند خود هدیه می­دهد. ساعت میتواند نمادی از گذر زندگی باشد، گذشتن زمان و شاید رسیدن وقت انتقام. گویی خود دکتر نیز می­داند که کم کم زمان تاوان پس دادن رسیده است. وقت آن رسیده است که نتیجه اشتباه و کوتاهی کار خود را در عمل جراحی ببیند و جالب­تر اینکه دکتر در دیالوگی به پسر می­گوید که مدل ساعت به گونه­ای است که هم می­تواند بند چرمی برایش گذاشت هم بند فلزی. انگار این دیالوگ اشاره­ای به بحث انتخاب دارد. انتخاب بین بند چرمی و بند فلزی می­تواند نمادی از انتخاب بین یکی از اعضای خانواده دکتر، دختر یا پسرش برای مردن باشد. علاوه بر این بازی کالین فارل در نقش دکتر از همان ابتدای فیلم، بازی بدون میمیک و اصطلاحا صورت سنگی است. یک ناراحتی قدیمی و عمیق را یدک می­کشد که انگار خود او قبل از همه اتفاقات سرنوشت را فهمیده است. هنگام هدیه دادن ساعت به پسر این درد درونی و ناراحتی عمیق دکتر را می­توان دید. 

اما رفته رفته که دکتر از ملاقات با پسر سرباز می­زند _ مخصوصا بعد از اینکه به صورت مهمان به خانه آنها رفته و آن اتفاقات بین او و مادر پسر رخ می­دهد _ فروپاشی درونی دکتر شدت می­گیرد . انگار علاوه بر انتقامی که پسر از او می­گیرد، تقاص کار خود را نیز از درون پس می­دهد. انتقام پسر از دکتر، انتقامی نمادین است. نمادین از این جهت که مفهوم انتقامی که به قرون قبل از میلاد مسیح برمی­گردد، در قرن جدید به شیوه­ای مدرن تداعی می­شود. دکتر تنها با انتقام مستی خود بر سر عمل جراحی رو به رو نمی­شود بلکه پاسخ رفتار خود را در طول زندگی­اش می­بیند. این دیالکتیکی که بین مفهوم انتقام و بازخواست برقرار می­شود در فیلم مفهوم تعادل و برابری را شکل می­دهد.

نمسیس الهه انتقام، کینه‌جوئی یا قصاص است. این اصطلاح برگرفته از لاتین و یونانی به معنای تحت‌اللفظی "توزیع هر آنچه که درست است"  "توزیع عدالت" تجسم‌گرایی خشم الهی یا خشم منصف و در کل به معنای "الهه انتقام در اساطیر یونان" است. در اساطیر یونان باستان نمسیس الهه نیک و بد، عدالت و انتقام بود. او مجازات کننده عاشقان بی‌وفا و قانون‌شکنان و مغروران بود. در افسانه‌های یونان، نارسیس نام جوان رعنایی است که به خاطر زیباییش بسیاری عاشق او می‌شوند، اما او به تمامی پیشنهادات پاسخ رد می‌دهد. یکی از حوری‌ها بنام اکو (Echo) نیز دلخسته و شیدای او بود. نارسیس شکارچی زیباروی و گردن فرازی از منطقه تسپایی و بوئوتیا بود که عاشقان خود را خوار می‌شمرد. نمسیس او را کنار آبگیری فریفت و بازتاب خود را در آب مشاهده نمود و عاشق خود شد، بدون آنکه بداند آن بازتاب تنها چیزی شبیه عکس است.

دختر دکتر نیز به نوعی دلباخته پسر مرموز می­شود و پسر پاسخی درخور عشق او نمی­دهد.

اساسا در فیلم­های لانتیموس یک مفهوم اخلاقی از دل راهی غیراخلاقی به دست می­آید، وا این راه تبعات و ویرانی­های خود را دارد. در "دندان نیش" پدر و مادری برای حفظ فرزندان خود از آسیب­های اجتماعی همه چیز را به طور اشتباه به آنها آموزش می­دهند. آنها هنگامی که دندان نیش خود را از دست دهند اجازه رابطه جنسی پیدا می­کنند و باقی ماجرا. در "خرچنگ"، هتلی برای مجردها درنظر گرفته شده است که در آن باید همسری مطابق شخصیت خود پیدا کنند و اگر در مدت چهل و پنج روز این کار را نکنند، به حیوان تبدیل می­شوند. از طرفی گروه­های چریکی داخل جنگل برعکس این عمل می­کنند و درصورت مشاهده زوج شدن افراد آنها را می­کشتند. ازدواج کردن به صورت یک مفهوم اخلاقی از راه عجیب و خشونت­بار به دست می­آید. در "کشتن گوزن مقدس" نیز رسیدن به مفهوم اخلاقی برابری از دل انتقامی مرگبار به دست می­آید. مانیفست عدالت، آن هم به شکل غیرواقعی و سورئالیستی.

شات­های کوبریکی لانتیموس از نماهای دور، نشان این سردی و جدایی افراد از یکدیگر است. انسان­هایی که تلاشی برای نزدیک شدن انجام نمی­دهند. در آخر دکتر که از فرار سرنوشت و تقدیر از قبل نوشته شده خود عاجز است، مجبور به انتخاب تصادفی مرگ یکی از فرزندانش می­شود. دکتر نهایتا پاسخ می­دهد. پاسخی که شاید سال­ها است این سیستم بورژوایی از آن فرار کرده است. پاسخی که به پوچی نزدیک می­شود. 

نه نیروی پلیس و نه قانون هیچکدام قادر به برخورد با دکتر نیستند، اساسا قادر به برخورد با این سیستم مسلط و غیرقابل دسترس که پاسخ­گوی هیچ چیز نیستند و خود را بالا می­دانند، نیستند. این­گونه تفکر انتزاعی مثل قدرت ماورایی پسر مرموز در فلج کردن، جاری شدن خون از چشمان و مرگ، آنها را وادار به تقاص می­کند.

سکانس پایان ­بندی فیلم اوج این پوچ گرایی است. نگاه دکتر و پسر مرموز به هم گره می­خورد و بعد از آن نگاه همسر دکتر و دخترشان نیز هم. کلامی دیگر رد و بدل نمی­شود. کوچکترین احساسی به جز نوعی تنفر اخته دیده نمی­شود. پس از به دست آمدن تعادل همه چیز فرو می­پاشد. هیچ چیز دیگر مثل سابق نیست. مجموعه روابط تخریب شده باقی مانده است. انگار که انتقام راه حل دردناکی بوده است و رسیدن به تعادل و برابری بدون پرداخت هزینه­ ای سنگین و تحمل تبعات آن ممکن نیست.

لانتیموس در این فیلم، آوانگارد پست مدرن را تداعی می­کند. همان آوانگارد تاریخی یا کانستراکتیویسم که از دریچه جدید ادامه پیدا می­کند. کاری که آندره بازن درمورد آوانگارد پس از جنگ انجام داد. سینمای لانتیموس با امر مدرن پیوند گسستنی برقرار می­کند.

سینمای او در چارچوب قلمرو گفتمان­های فرهنگی به یک سینمای جهان شمول تبدیل می­شود. او به کارگردانی مولف بدل گشته است. لانتیموس نه فانتزی خلق می­کند و نه به سینمای تخیلی ایجاد می­کند. بلکه ناحقیقتی اخلاقی از دل جامعه معاصر ارائه می­دهد. ناحقیقتی از مفهوم انسان­گرایی مدرن.

فیلم ارجاعی بزرگ به فیلم "انتخاب سوفی" نیز دارد. زندگی کردن تاوانی دارد و اگر این تاوان را نپردازیم، نابودی حاصل می­شود. این فیلم مرثیه‌ای اندیشناک در باب رسیدن به عدالت اجتماعی است.

آرتمیس: هرگاه خدایان مقرر کنند، آدمیان ناگریز دست به گناه می‌زنند. این جمله معروف اوریپید است. فرار از سرنوشت مقدر شده در برابر مسئولیت­پذیری اعمال خویش. آیا تقدیر ما از قبل تعیین شده و یا کارهای ما است که سرنوشت ما را تغییر می­دهد. در تعالیم بودا، کارما به معنای تاوان است، تاوانی هرکار یا اندیشه، این که هر عملی تاثر خود را روزی بر روی زندگی نشان خواهد داد.

این جایگاه یک هنر تلخ است که سینما را ادامه می­دهد. هنری که شاید توده مردم را در برنگیرد اما تاثیرش مداوم و مستمر است آن هم به وسیله یک تراژدی یونانی.

در آخر شاید بد نباشد جمله ­ای معروف از توماس هاردی نویسنده انگلیسی نقل کنیم که می­گوید: هرگز نباید به دلایل اخلاقی کار غیراخلاقی انجام داد. این شاید همان حرف لانتیموس در سینمای روانکاوانه و ساختارشکنانه ­اش باشد.


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط