آنچه اتفاق نمیافتد...
دوران مدرن هنر را بازنمایی خود واقعیت تعریف میکردند و پست مدرن که امروز بیشتر گونههای هنری گوشهای به آن میزنند، بازنمایی تقلیدیست که از واقعیت گرفته میشود، درواقع مرز واقعیت وبازنمایی آن به هم میریزد وگاه از بین میرود . به عقیده بودریار «بازنماییها به جای بازنمایی از واقعیت، یکدیگر را تقلید میکنند و به یکدیگر ارجاع میدهند، و این شبکه بافته شده از بازنماییهای رسانهها را ابرواقعیت یا واقعیت حاد مینامد.
و همین ایده، دستمایه فیلم جدید احمدرضا معتمدیست، کارگردانی که بیش از سینما دغدغه فلسفه دارد.فلسفهای که در فیلمهای گذشتهی او در غالب شخصیتها و قصه نمود بیشتری داشت تا فرم.
سوءتفاهم فرم کلی فیلمنامه و فیلم را از محتوای درونیاش میگیرد، شکستن مرز بین واقعیت ومجاز و درگیرشدن با این موضوع که کدام واقعیت و کدام آنچه که رویمیدهد، است تمامیت محتواییست که فیلم سعی میکند با همهی روایتش به مخاطب القا کند.
فیلم بیش از تکیه بر قصه بر فرمش تاکید میکند، قطعهای مدام و جابهجا، تکرار صحنهها با رویکردی متفاوت و استفاده از المانهایی همچون حضور مبایل برای فیلمبرداری و یا روخوانی سناریویی که برای فیلمی داخل فیلم و با همان عنوان نوشته شده، بیش از بیش متقاعدت میکند که سوءتفاهم را فرای فیلمهای قصهپرداز و تک خطی دنبال کنی.
سکانسی که بعد از کات دادن رئیس تصویر، نور و صدا قطع میشود و مخاطب در سکوت سنگین سالن مقابل پردهی عریض خود را تنها احساس میکند، اوج حضور فلسفهی کارگردان است، نگرشی که همچون کنسرت معروف موسیقی جانکیج -موسیقیدان آمریکایی معاصر-که ۴دقیقه کامل تماشاگران را در سکوت کامل صحنه رها میکند، مخاطب را به شنیدن و دیدن خودشان دعوت میکند، به لحظهای تفکر و اندیشیدن در باب آنچه که می نماید و آنچه که هست.
قصهی فیلم سوءتفاهم با تمی گنگستری و پهلوزدن به سیاستهای فیلمسازی در ایران و بازیهایی که همگی در خدمت اثر و فرمش اجرا میشوند درگیرت میکند، سرگیجهای عمیق از آنچه مقابل چشمانت میبینی و آنچه که واقعا روی میدهد. آنقدر که نیمهی پایانی فیلم باور میکنی که مرگ جوان عاشقپیشه با یک سم تقلبی اتفاق افتاده و توهمی از واقعیت آنچنان قدرت عجیبی دارد که میتواند مسمومت کند. ولی این خیال جذاب تنها دقایقی لذت میآفریند و پی از اندکی فیلم کلیت فرم و حتی محتوایش را تغییر میدهد. و به نظر من نقطهی ناامیدکننده فیلم همینجاست، فیلمی که با تمام قدرت نمود واقعیت را کتمان میکند یکباره تبدیل به یک فیلم جنایی معمولی میشود، گرچه پایان بندی با اشارهای به ناظر سوم و حضور چشمی که همیشه فرای شما ناظر حقیقت است ودیالوگ تاثیرگذار اکبرعبدی به رئیس-با بازی مریلا زارعی- که نقش بهتری برای خودت بنویس بار دراماتیک فیلم را حفظ میکند، اما کاش معتمدی بدون واهمه از سرگیجه مخاطب و عدم احتمالی درکش تا پایان جدال بین واقعیت ومجاز را حفظ میکرد.
سوءتفاهم فیلم متفاوتیست در سینمای ایران که باید دید.
پانوشت: طراحی صحنه به شدت خوب و در خدمت فیلم بود٫ و فیلم را دوست داشتم.