محدویت زمان
مشت آخر ساخته مهدی فخیم زاده اثری فشرده شده از یک مدیوم تلوزیونی است که حتی به سیناپس فیلم نامه وفادار نمادنده است . اگر چه فخیم زاده خود در دو جبهه نگارش و کارگردانی فعالیت اصلی را به عهده داشته اما این اتفاق به کمک فرم سینمایی یک اثر تلوزیونی – اپزودیک برنخاسته است . «مشت آخر» همچنان رویکرد دراماتیک فخیم زاده را به روایت در قالب تصویر اثبات می کند ؛ قصه هایی شک آلود و سطحی ، استفاده از چهره های معلوم الحال ، قهرمانی شر با احساسات خیرانه ، میزان سن ضدیت (زندگی فقیران در برابر ثروتمندان) و … .
نوشتن روی آب
مولف هرگز واژه های ساخته ذهن خود را بر روی آب نخواهد نوشت چرا که خاصیت آب حل کردن همه چیز در خود است . اما همین که شبی از کابوس می پرد ، خواب آشفته خود را برای آب تعریف می کند تا آب قصه آن خواب را با خود به سرزمینی دیگر برد . حکایت فرم و محتوای «مشت آخر» بیان قصه ای است که به جزئیات بیشتر از پیرنگ و شخصیت ها نیاز دارد . اگر «دیوید لینچ» سریال تلوزیونی «توئین پیکس» را در قالب یک اثر سینمایی ارائه داد ، در فرم و چگونگی به تصویر کشیدن آن بر پرده سینما تجدید نظر کرد و همانطور که دیده می شود مفهوم سریال از اثر سینمایی این قصه متفاوت است . اما به طور مشخص آخرین ساخته مهدی فخیم زاده تعجیل برای رسیدن به قصه ای از یک مولف است که تا همین چند سال پیش در حالت «خواب و بیدار» مخاطب را هیپنوتیزم نگاه می داشت و بدون ترس از پایان زمان جزئیات را به نمایش می کشید . شکل تغییر یافته فرم فخیم زاده در این اثر محتوای قصه او را خدشه دار کرده است تا به شکلی فرم و محتوا با یک دیگر برای رسیدن به نقطه پایانی به رقابت پردازند و در آخر هر دو فدای خواسته مولف شوند . مولف به نحوی فرم را در محتوا حل کرده است که قصه نیز تنها یک اشل از داستانی با جزئیات زیاد است . سینما تنها جایی است که دارای محدودیت زمان است . زمان در خارج از سینما نامحدود و نامیرا است اما زمان سینمایی ارتباط مستقیم با تعلیق ، سلیقه مخاطب و میزان اطلاعات دراماتیک در آن دارد .
جکی جان ایرانی
داستان قهرمانی پیرمرد که ناگفته های زیادی دارد مخاطب را به یاد فیلم هندی های پر مخاطره می اندازد . پیرمردی که در جوانی علاقه زیادی به مسابقات رزمی داشته است ، تمرینات ورزشی فراوانی انجام می داده و حال نیز در مقابله با جوانان برای امرار معاش خود را به ناتوانی می زند و عقده را بر سر پادو تخلیه می کند ، یک شخصیت منفعل است و نه یک قهرمان . در واقع عمده مشکل قصه فیلم در قهرمان پروری آن است که به مراتب نمونه های با کیفیت آن را در «خواب و بیدار» و «حس سوم» دیده بودیم . این جکی جان ایرانی که مانند شیر پیر شده از هیچ خطری نمی ترسد حال به اتفاق خانواده گمشده خود را یافت می کند در کشمکش این ماجرا متوجه ماجرای یک قتل می شود و … . در واقع سوراخ های فیلم نامه از حذف جزئیات حیاتی که برای یک اثر تلوزیونی نوشته شده است نمود پیدا می کنند . شخصیت ها نه تعریف می شوند و نه تکذیب ؛ کلیه پرسوناژهای این اثر برای کاراکتر «رحمت» با بازی مهدی فخیم زاده تلاش می کنند که در یک سر هم بندی عجولانه او را نیز مستاصل می گذارند . سینمای ایران به شدت نیاز به بازنگری در شیوه ساخت دارد . سینمایی که ابتدا کارگردان را معرفی می کند سپس فیلم را و اولویت آن بزرگ نمایی چهره هایی است که پشت پرده نقره ای فعالیت می کنند و از این فعالیتشان کم تر موقعیت سینمایی تولید می شود .