جستجو در سایت

1395/06/03 00:00

فیلم فارسی مدرن!

فیلم فارسی مدرن!

آب نبات چوبی چهارمین فیلم حسین فرحبخش در بستر سینمای ملودرام اجتماعی تکمیل کنندۀ دو فیلم قبلی اش، خصوصی و مستانه محسوب می شود، آب نبات چوبی دغدغه مند است که می کوشد فراتر از خط قرمزها، قصه یی را روایت کند که بارها شاید موضوع مشابه اش را در روزنامه های حوادث  خوانده ایم. دختری که می خواهد به خواسته های عجیب و غریبش برسد اما یک برادر متعصب و خانواده سنتی باعث می شوند که مسیر زندگی دختر عوض شود .

شیوۀ فیلمسازی فرحبخش به ما ثابت کرده است او در هر فیلمش می خواهد ما را وارد جریان های روز جامعه کند. جریان های تعلیق وار که مخاطب بعد از پایان فیلم بازهم درگیر کلیت داستان باشد، فرحبخش با تسلط کامل ساختار روایی آب نبات چوبی را به گونه یی بنا کرده است که یک سوم ابتدایی فیلم نمی توانیم هیچی شک و حدسی دربارۀ پایان فیلم داشته باشیم اما در این یک سوم ابتدایی فیلم، استفادۀ نابجایی از فرم شده است که ریتم داستان را نه تنها خدشه دار کرده بلکه انگار فیلمساز ترسیده است که دستش رو شود، در سکانس های آغازین اغراق در قصه و شخصیت ها مثل همان برادر تعصبی یا نگین که بازی اش و طرز دیالوگ گفتنش به شدت لوس و باسمه ای است، احساس می شود . فیلم از جای درستی شروع نمی شود و به دلیل لو نرفتن اصل قصه فیلم در سکانس های اول درجا می زند به نوعی که مشخص است فیلمساز دستش به جایی بند نیست و می خواهد زمان فیلم را با خرده اتفاقات تلف کند، همین باعث می شود که سوژه از بین می رود و عنصر غافلگیری خیلی زود و بی تعلیق اتفاق می افتد، شخصیت معصوم و مهربان فرهاد یک باره تبدیل به یک مرد خیانت کار می شود ، حتی قصه نمی تواند گذشته یی را از این شخصیت ها به ما نشان بدهد ، تنها چند دیالوگ در فیلم وجود دارد که آن ها هم نمی تواند راضی کننده باشد، اگر چه در بالا گفته شد که کلیت این فیلم بر اساس واقعیت های جامعه بنا شده است، اما تخیل و تعلیق نویسنده و فیلمساز چه می شود؟ آب نبات چوبی شاخه و برگی ندارد و فقط خط کلی داستان به سبک فیلمفارسی مدرن به تصویر تبدیل شده است. مسعود فیلم کجاست؟ آیا مسعود همان فرهاد است؟ کاربرد میلاد کیمرام در فیلم چیست؟ چرا در سکانس های میانی ما چیزی نمی توانیم از فیلم درک کنیم؟ نماها بدون هیچ منطق روایی، به هم کات می خورند، سکانس فرار کردن نگین به شدت ضعیف از آب درآمده و برادر تعصبی مارال معلوم نیست به چه دلیل اینقدر عصبی و پرخاشگر است، با این همه خشم و زیرکی چگونه متوجه ارتباط فرهاد و مارال نشده بود؟ فرهاد مهم ترین شخصیت فیلم است او تلاش می کند تا لو نرود ، همین اتفاق هم می افتد فرهاد تا سکانس باغ لو نمی رود و فرحبخش  توانسته است که تماشاگر عام سینما را کمی غافلگیر کند،این غافلگیری به صحنه هایی منجر می شود که فرهاد دچار جنون می شود، این جنون از کجا آمده است؟ هیچ توضیحی داده نمی شود که فرهاد چرا دست به همچین کاری می زند؟ فیلمساز  نمی تواند ما را قانع کند، چرا که قصه اش به سر می رسد و دیگر نمی تواند برای ما قصه تعریف کند در پایان بندی هم طبق شیوۀ مرسوم فیلمسازی فرحبخش از پلیس و دادگاه و زندان خبری نیست و تنها شخصیت ها هستند که از پس همدیگر بر می آیند.

 نحوه انتقام گیری و مرگ فرهاد، باج گیری نگین از فرهاد یک پایان تکراری برای فیلم محسوب می شود. آب نبات چوبی می توانست بحران های اجتماعی و خانوادگی را به مخاطب گوشزد کند، اما کلیت فیلم نمی تواند حتی مخاطب عام را راضی نگه دارد چرا که هیچ پردازشی در رشد شخصیت ها صورت نگرفته است از همین حیث ما با تعدادی تیپ روبرو هستیم. انتخاب های بازیگران هم از جمله رضاعطاران به شدت ضربه به فیلم زده است چرا که عطاران در یک سال اخیر آنقدر کمدی بازی کرده است که دیگر نمی توانیم او را در چنین نقش هایی بپذیریم، عطاران از آن دسته بازیگران است که حرف زدن جدی اش هم می تواند ما را بخنداند حالا چگونه او را در نقش فرهاد باور کنیم؟

آب نبات چوبی جز سینمای بدنه محسوب می شود و با این هدف ساخته شده است که در اکران عمومی بتواند نظر مخاطب ها را جلب کند، اما این فیلم با این نوع روایت و شخصیت پردازی غلط و هدایت نادرست بازیگران(چه در دیالوگ و چه در بازی ها)  و بهره گیری از عنصر تکراری خیانت نمی تواند مخاطب های عام سینما را هم راضی نگه دارد.آیا این همه خیانت که در فیلم ها می بینیم، به ما درس خیانت نمی دهد؟