ناب اما هدررفته!

اگر «خوابم می آد» نخستین ساخته ی او را فیلمی خوب و متفاوت به حساب آوریم، «رد کارپت» فیلمی متوسط بود که شوخی ها ی بامزه ای داشت و شخصیت محور بودن کار و بهره مندی اش از المان های مستند به آن تفاوت می بخشید اما «دراکولا» فیلمی پرحفره است که به رغم ایده ی مرکزی جذابش کاری ضعیف در کارنامه ی رضا عطاران به حساب می آید.
«دراکولا» ایده ی اولیه ی خوبی دارد. هسته ی مرکزی داستان قابلیت این را دارد که به فیلمی خلاقانه، متفاوت و نوگرا تبدیل شود اما این اتفاق رخ نداده است. ابتدا توضیح دهم، عطاران سعی بر آن دارد که مولفه هایی را در کارهای خود (به عنوان کارگردان) لحاظ کند و در این امربه توفیقی نسبی دست یافته است. به لحاظ فرمیک «دراکولا» در مسیر همان دو ساختهی قبلی سازنده اش حرکت می کند؛ حتی می توان از عطاران به عنوان یک «کارگردان» و نه «فیلمنامه نویس» دفاع کرد زیرا کار به لحاظ اجرایی در امتداد مسیر مورد علاقه ی عطاران خوب از آب درآمده. فیلم خوش ساخت است.میزانسن کار متناسب با فضای اثر است. کارگردان تا حد زیادی از اسلوب های ژانری پیروی می کند و بازی های خوبی از بازیگرانش گرفته است اما آن چه به فیلم آسیبی جدی وارد می کند آشفتگی شدید فیلمنامه ی آن است. طرح اولیه ی بکر پس از تبدیل شدن به فیلمنامه کاملا به هرز می رود و به طرز غافلگیرکننده ای غیرقابل تحمل و بد از آب درمی آید. از یاد نبریم؛ در سینمای ایران کمتر فیلمِ دراکولایی داشته ایم و ساخته شدن فیلمی با این رنگ مایه که ضمناً رگه هایی از طنز نیز دارد می توانست تجربه ای تکرار ناپذیر در سینمای ایران و کارنامه ی رضا عطاران باشد اما این اتفاق رخ نمی دهد و پس از آشکار شدن مسئله ی افتادن دراکولا (لوون هفتوان) به دام اعتیاد قصه وارد مسیر دیگری می شود. آنچه به فیلمنامه آسیب رسانده است، گم شدن خط داستان اصلی در دل درام است و سرراستی بی حد و اندازه ی آن در به تصویر کشیدن داستانی که می توانست شاخ و برگ های بیشتری داشته باشد و با ظرافت و دقت نظر بیش تری پیش برود. عطاران با ساخت «خوابم می آد» نشان داد یک کمدینِ صرف نیست و در فیلمسازی خود صاحب اندیشه است و در طنز نیز به دنبال فلسفه ی خاص خویش می گردد؛ واضح است «دراکولا» نیز قرار بوده در امتداد همین خط فکری و جریان ساخته شود. بدیهیست قصد عطاران از ساخت چنین فیلمی صرف ساختن یک فیلم پرسر و صدا و فتح گیشه نبوده بلکه او می خواهد خود را وارد جریانی تازه و متفکرانه کند که به دلیل ناپختگی و ضعف فیلمنامه و هجوم خیل گسترده ای از داده ها و آیتم ها در نیل به این هدف ناکام می ماند.
ذکر این نکته نیز ضروری است که شاید اگر «دراکولا» در همان قد و قامتِ مد نظر عطاران از آب درآمده بود، کار باز هم مورد توجه مخاطب عام قرار نمی گرفت و بیشتر مخاطب خاص را قلقلک می داد زیرا فیلم برخلاف آنچه تصور می شود نه تنها سطحی نیست بلکه لایه های زیرینی دارد که گرچه درنیامده اما می توانست دربیاید و اگر در می آمد «دراکولا» می توانست فیلمی جدی و مهم در گونه ی خود و درکارنامه حرفه ای عطاران تلقی شود.
از دیگر ایرادهای قابل ذکر در «دراکولا» گسستگی موضوعات مطرح شده در فیلم اوست. عطاران قصد داشته در فیلم خود دست روی بسیاری از معضلات حاد و گزنده ی اجتماعی بگذارد اما مرکز ثقلی برای هیچ یک از این موضوعات در نظر نمی گیرد و به همین دلیل فیلم افسارگسیخته می شود و چفت و بستی میان عناصر اصلی درام دیده نمی شود. فیلم آش شله قلمکاری ست که در آن «اعتیاد»، «فقر»، «بیکاری»، «اعتیاد به دنیای مجازی» و ... همه و همه دیده می شوند و در عین حال هیچ یک به طور کامل و باورپذیر مورد بررسی قرار نمی گیرند، به همین جهت هیچ یک از این مضامین به شکلی پیوسته درنیامده اند و هر بخش فیلم ساز خود را می زند.
عطاران در پرداختن به شخصیت هایش به خوبی عمل می کند. او هر یک از شخصیت های فیلم خود را به عنوان نمادی از قشری خاص از جامعه در نظر می گیرد. با این حال انگیزه ی بسیاری از آن ها برای انجام برخی کنش ها مشخص نیست و حفره های فیلمنامه و نقصان در چرایی ها و روابط علت و معلولی به آن ها نیز ضربه هایی وارد می کند.
همان طور که گفته شد، «دراکولا» قرار بوده فیلمی باشد که از سطح به متن و عمق می رود. بسیاری از دیالوگ های فیلم که در لابه لای دیالوگ های سطحی و خنده آور کار گم شده اند نشان از همین نگاه ژرف اندیشانه عطاران به پدیده های جانکاه اجتماعی دارند و به طور کلی قرار گرفتن یک «خون آشام» در کنار یک «معتاد» نشان می دهد شاید خون آشام عجیب تر و درنده تر و ترسناک تر از معتاد به نظر برسد اما معتادی که تا قهقهرا در لجن اعتیاد فرو رفته و سعی ای هم بر ترک اعتیادش ندارد به مراتب خونخوارتر و ترسناکتر است و مطابق معمول جامعه با قضاوت ظاهری آدم ها را به اشتباه در خود می بلعد و نابود می کند.
بازیگران کار به درستی انتخاب شده اند. به جرئت می توان گفت بازی بدی در «دراکولا» به چشم نمی خورد. بعضی ها بهترند (مثلا ژاله صامتی یا لوون هفتوان) و بعضی ها معمولی تر (ویشکا آسایش یا خود عطاران) اما به طور کلی بازی ها در یک سطح قرار می گیرند و فضای موهوم و رمزآلود و در عین حال فانتزی فیلم را به خوبی بازمی نمایانند.
«دراکولا» فیلمی نمادگراست که در کشمکش رگه های طنزآلود و پیام های فلسفی – اجتماعی اش مصدوم می شود و نمی تواند خود را به دست یکی از این دو قطب بسپارد. درواقع ایده ای ناب و درجه یک که قربانی سرگشتگی و پیچیدگی های روایی می شود و از یک سردرگمی نامطبوع زخم می خورد.
اما در کنار تمامی نقصان ها این را هم فراموش نکنیم که کار صحنه های خاصی هم دارد که نباید آن ها را نادیده گرفت؛ از جمله همان صحنه ی آخر (آشامیده شدن خون جواد توسط خون آشام) که مخاطب را به شدت شوکه می کند و این پایان ناگهانی و غافلگیرکننده باز هم به ما ثابت می کند که عطاران کاری به بسیاری از قواعد و الگوهای رایج و آشنای سینمایی ندارد و در داستانگویی بیش از اتکا به اصول کلی به اصول شخصی خود پایبند است و ابایی ندارد که در حساس ترین نقطه فیلمنامه شخصیت اصلی فیلمش را نابود کند. از دیگر بخش های دوست داشتنی کار به باور من بهره گیری فیلمساز از تصاویر آرشیوی است که شاید اگر حجم کم تری داشت بهتر هم بود اما رابطه ی محتوایی میان صحنه های انتخابی از فیلم ها با رویدادهای فیلم اتفاق جالبی است که با فضای فیلم نیز همخوانی دارد. همچنین عطاران از بسیاری «عناصر» و نام های آشنا در فیلم خود بهره می گیرد که بعضی هایشان کاربردهایی هم در فیلم دارند (مثل آوردن نام هاروکی موراکامی) و بعضی هایشان زیادی و بی ربط اند. به برخی از چراهای مخاطب در فیلم پاسخ درستی داده نمی شود و فیلمنامه گاف هایی دارد؛ مثلاً چرا خون آشام در همان لحظه ی زندانی کردن جواد در انبار، گوشی موبایل او را از او نمی گیرد؟
همان طور که گفته شد عطاران خودش و فیلمش را در خیل عظیمی از اطلاعات، ایده ها، عناصر و داده ها گم می کند و به جای استفاده ی گزینشی از آن ها همه را به کار می گیرد تا مبادا ایده ی ناب یا عنصر قابل استفاده ای را از دست بدهد، غافل از این که این حجم از اطلاعات و اتفاقات و رویدادها و آیتم ها به کار ضربه وارد می کند و شسته رفتگی مورد انتظار را از آن سلب می نماید.
کاش «دراکولا» جور دیگری ساخته می شد، کاش این ایده ی ناب کمدی به فیلمنامه ای بهتر و حرفه ای تر تبدیل می شد که حفره های کمتری داشت، کاش عناصر فیلمنامه هم به اندازه ی کارگردانی درست و بازی های کار خوب نوشته می شد. با این حال می توان امیدوار بود که رضا عطاران ایده های خوبی در سر دارد که در صورت پرداخت درست آن ها خواهد توانست موفقیت کار اولش «خوابم می آد» را تکرار کند و تکانی هم به سینمای کمدی ایران بدهد.