جستجو در سایت

1397/09/27 00:00

ماهور الوند تنها نقطه‌ی قوت فیلم است

ماهور الوند تنها نقطه‌ی قوت فیلم است

  

مقدمه

پیش از آن که نقد را شروع کنیم باید بپرسیم که ما بعنوان مخاطب، از یک فیلم چه انتظاراتی داریم؟ بی شک، مخاطب حرفه ای سینما، سلیقه ای متفاوت از تماشاگرانی را دارد که عموما فیلم را برای فیلم بودنش می بییند یا به قولی جنبه ی وقت گذرانی وتفریح[1] فیلم برایشان در اولویت قرار دارد. مخاطب حرفه ای، ساختار را می شناسد و برای زمانی که جهت دیدن یک فیلم سپری می کند ارزش قائل است؛ تراز نقد در دست دارد؛ معمولا درمورد کارگردان و بازیگران فیلم، شناخت کافی دارد و البته بنا به دلایل پیش گفته تلاش می کند تا فیلمی را ببیند که ارزش دیدن را داشته باشد. در اینجا مرکز ثقلی بین مخاطب حرفه ای با مخاطب عام مشاهده می شود و آن "زمان" است، هردو دوست دارند که با دیدن فیلم، زمان دلچسبی را سپری کنند و قاعدتا از کارگردان و عوامل فیلم، این انتظار را خواهند داشت که در قبال صرف هزینه و زمانی که به فیلم اختصاص داده اند، اثری در خور را بدست آورند. در این یادداشت به نقد فیلم ملی و راه های نرفته اش می پردازیم.

مبانی نظری و تحقیقی

این یادداشت به نقد فیلم مَلی و راه های نرفته اش با رویکردی ساختاری و جامعه شناسانه می پردازد. ملی و راههای نرفته اش فروش دلچسبی نداشت و در رقابت با فیلم های متوسطی مانند "نگار"، "سارا و آیدا" که همزمان با آن اکران شدند بازماند. بسیاری از منتقدین بر ساختار آخرین فیلم میلانی نقد کرده بودند و برخی نیز یکی از دلایل پایین بودن استقبال مخاطب را در عنوان و اسم فیلم دیده بودند. درباره ساختار و دورنمایه فیلم بحث خواهیم کرد اما بنظر می رسد که اسم فیلم، ذهن مخاطبی را که هنوز فیلم را ندیده است قلقلک می دهد که براستی ملی چه راههایی را می خواهد برود و یا نرفته است! بنابراین به شخصه با بعضی از منتقدینی که عنوان فیلم را بد خطاب کرده اند مخالفم، چون اتفاقا عنوان، ذهن را به سمت رازهای نگفته می کشاند و بنظر می رسد که در بالا بردن فروش فیلم، موثر افتاده است. 

در کارنامه تهمینه میلانی فیلم هایی نظیر "دو زن"، "نیمه پنهان"، "واکنش پنجم" و اکنون "ملی و راه‌های نرفته‌اش" دیده می شوند که تقریبا همه یک حرف را دارند: - زنان در جامعه ایران مورد ظلم قرار می گیرند و حقوقشان نادیده انگاشته می شود- البته که می توان با این حرف میلانی موافق بود اما سوال پیش می آید اینکه تفاوت یک نویسنده با کارگردان در چیست؟ بی شک اولین تفاوت، در تصویر و صداست که خودنمایی می کند. نویسنده، داستانی را بر روی کاغذ می آورد و خواننده، برای درک شخصیت ها، تصویرسازی می کند. فیلم های میلانی، کمتر خود را فراتر از متن، نمایش داده اند. تماشاگر در همان دقایق اول، خط فیلم را می خواند و دیگر به تماشا نیازی ندارد؛ پس اولین خطای میلانی در فیلم ملی و راه های نرفته اش به مانند قبل، استقامت برای در متن ماندن است. چه اینکه کارگردان، بیشتر بر اعلانِ جهان بینی خود اصرار دارد تا جلوه های بصری سینما.

ملی و راه های نرفته اش فیلمی  است که به نوعی ادامه نگاه زن مدارانه و فمینیستی به روایت خانم میلانی را دنبال می کند. در اولین سکانس، دوربین ملیحه(ملی) را در یک آموزشگاه خیاطی به بیننده معرفی می کند. البته همزمان با معرفی مَلی، مدیر آموزشگاه که خانم جوانی است با صورتی کبود اولین پیام و شاید تنها پیام فیلم را منتقل می کند، - زن از شوهرش کتک خورده است- شوهری که با پچ پچ کارآموزان مشخص می شود تحصیلکرده هم است. بنابراین پی رنگ فیلم و اساسا کلیت آن در همان صحنه ی اول لو می رود؛ خانم کارگردان قصد دارد تا اعلام کند تمام زنان ایران بصورت خاص، کتک خور شوهرانشان هستند کما اینکه وقتی با شخصیت های دیگر از جمله مادر سیامک(سیا)شوهر ملی و نیز خواهرشوهر و دوست ملی آشنا می شویم شک ما در رابطه با پیش فرضی که از ابتدای فیلم داشته ایم به یقین مبدل می شود. از جانب دیگر ملی و تمام دختران فیلم، معصوم و پاکند، هیچ پیچیدگی رفتاری ندارند و البته "بله" قربان گوی شوهرانشان بوده و هستند. حتی خواهر سیامک هم با توجه به خیانتی که انجام می دهد در نگاه دوربین حق به جانب جلوه می کند و مرد مقابل اوست که خائن به تصویر کشیده می شود. به ضرس قاطع می توان گفت که صدردصد شخصیت های اصلی مرد در فیلم سیاهند. همه ی مردان فیلم عصبی، خیانت کار، بی منطق، زورگو و تشنه ی هوس هستند. سوالی که پیش می آید این است که آیا خانم میلانی در رابطه با این فیلم تنها از زوج های شکست خورده تحقیق کرده است؟ آیا ایشان در جامعه ای بیرون از محیطی که ما در آن زندگی می کنیم زیست می کند که زامبی هایی با چهره ی مردان ایرانی در آن اعلام موجودیت می کنند؟ 

میلانی علنا می گوید من یک فمنیست هستم بی آنکه به تجربه پیشکسوتان این راه مانند آنیس واردا[2]، نیکول هولوفسنر[3] توجه چندانی کند. شانتال آکرمن فیلمساز فمینیستی که آثار مشهوری چون "من تو او او[4]" و فیلم "ژان دیلمن[5]" در کارنامه هنری خود دارد در جائی گفته بود که "فیلمی که ساخته می شود متعلق به تماشاگر است و اوست که باید تفسیر نهایی را در این باره داشته باشد". این نگرش کمتر در فیلمسازان زن ایرانی دیده می شود. در حقیقت فیلم سازان زن داخلی فیلم می سازند تا دیده شوند این در حالی است که تجربه نزدیک به 4دهه کارگردانی در کارنامه کسانی چون میلانی، رخشان بنی اعتماد و پوران درخشنده دیده می شود و احترام به تماشاگر، باید با ساختن فیلمی قوی، نمایان شود و قاعدتا نیاز به دیده شدنِ دوباره و اصرار براینکه من فمنیست هستم باید در قدرت فیلم خود را نمایان کند نه شعارزدگی!

اگر بخواهیم به ساختار فیلم نگاهی بکنیم ابتدا به برخورد بچگانه ی ملی در اولین برخورد با سیامک برمی خوریم. جایی که ملی مدام به سیامک در آینه یِ وسطی ماشین لبخندِ خجالت آمیزی می زند، مشخص نیست که خانم میلانی چرا فضایی شهری، آن هم تهران را برای این سکانس انتخاب کرده است تهرانی که او به تصویر کشیده دخترِ نقش اول را با چهره و شخصیت جوانان دهه ی 60و70نشان می دهد که بُتشان، ازدواج بود و شرم داشتند که قبل از ازدواج با پسری صحبت کنند نه جوانان دهه 90 !

بنظر می رسد که کارگردان کمتر زمانی را برای بررسی میدانی موضوع فیلم صرف کرده است و بیشتر از پیش فرضیات خود که مصر به بی پناه جلوه دادن زنان است بهره برده است. تصویر خانواده ی ملی هم جالب است، برادر بزرگتر ملی مسئول کتک زن و عامل محدودیت ملی است و مدام خط و نشان می کشد، مادر که کلا در التفات این دنیا نیست، پدر هم که به تمام، دو دیالوگ موثر دارد؛ در این میان برادر کوچکتری هم هست که گاهی یک جمله می گوید و محو می شود. یعنی بود و نبود این سایه ها چندان در روند فیلم تاثیرگزار نیستند و این یک ضعف است که بتوان شخصیت های فیلم را حذف کرد بی آنکه به بدنه فیلم، آسیبی وارد شود.

شاید بتوان گفت که انتخاب ماهور الوند بواسطه ی چهره ی مظلوم و بازی قابل قبولی که ارائه می دهد تنها نقطه ی قوت فیلم است وگرنه سایر بازیگران ارائه ضعیفی از نقش خود دارند و اکثریت آنها اساسا بدون دلیل وارد فیلم شده اند. جمشید هاشم پور در نقشی متفاوت ظاهر شده است اما بی رمق بازی می کند، گویی تنها تلاشش این بوده که از قالب نقش خود در فیلم واکنش پنجم خویش را برهاند. السا فیروز آذر بازی باورپذیرتری را ارائه داده است اگرچه کارگردان موفق به ساختن شخصیت برای او در فیلم نشده است؛ چه اینکه هم به شوهرش خیانت می کند و هم در مقابل برادرش می ایستد؛ این در حالی است که منطقش از گزیدن همسری ساده لوح، کسب آزادی بیشتر است و همین آدم که با برادرش مخالف است کسی است که ملی را برای او انتخاب می کند! اما سیامک (میلاد کی مرام) که درواقع سایه ای از ناصر ملک(محمدرضا فروتن)در فیلم قرمز فریدون جیرانی است. سیامک، بر سر ملی فریاد می زند اما تصنعی است و ژست پسر جذاب در "مستانه" حسین فرحبخش را کماکان حفظ کرده است؛ گویی تلاشش این است که شاکله ی صورتش با هر فریادی به هم نریزد. سیامک در حد تیپ[6] مشوش باقی مانده است . تیپی متزلزل که کارگردان سعی کرده است با ارائه داستان کودکی سیامک و پدر پرخاشگری که داشته است حق داشتن شخصیت در فیلم را به او بدهد اما موفق نبوده است.

هرچه به اواخر فیلم نزدیک تر می شویم شعارزدگی رنگ بیشتری می گیرد تا جایی که ملی شماره ی خانه امن را که محلی برای کمک به زنانی است که با همسرشان مشکل دارند می گیرد. آقای رئیسی بعنوان کارشناس خانه امن، چندین دقیقه درباره کارکرد خانه امن صحبت می کند اینجای فیلم شبیه به مستندی اجتماعی است که بسیار بد پرداخت شده است و یکدفعه فیلم در چرخشی عجیب از طرف آقای رئیسی بعنوان راوی اول شخص پی گرفته می شود و گویا قصد این مستند تنها معرفی مامنی اجتماعی به نام خانه امن به زنانی است که مشکلاتی غیرقابل حل با همسرانشان دارند. آخر فیلم هم مشخص نمی شود آقای رئیسی چطور ملی را در عرض کمتر از چند دقیقه ردیابی می کند؟ آیا داشتن ردیاب تنها مختص پلیس و یا منوط به دستور قضایی نیست؟

[1] Entertainment

[2] Agnès Varda

[3] Nicole Holofcener

[4] I You He She

[5] Jeanne Dielman

[6] Type