جستجو در سایت

1397/11/19 00:00

محدوده آتش به اختیاری

محدوده آتش به اختیاری

  

۱-بسیج سازمانی مردمی-نظامیست که بودجه‌اش از طریق سپاه پاسداران تأمین می‌شود. بودجه سپاه پاسداران از بودجه سالیانه کشور که شامل پول فروش نفت و عوارض و مالیات و... است با تصویب مجلس شورای اسلامی در اختیار این نهاد قرار می‌گیرد. نظام جمهوری اسلامی تلاش بسیاری در جلب افراد به بسیج داشته است. بسیاری هم به دلایل مختلف از جمله استفاده از کارت بسیج و رانت‌هایی که می‌توانند از این طریق نصیب خود کنند یا به دلیل اعتقادی و... به عضویت بسیج درآمده‌اند. درواقع بسیج طیف مختلفی از افراد را دربرمی‌گیرد. نظام همواره در جهت تاثیرگذاشتن فکری و عقیدتی افراد جذب‌شده عمل کرده ‌است؛ اما به دلایل انسان‌شناختی هیچ گاه اثرگذاری به شکلی که خواستارش بوده‌اند اتفاق نیفتاده است. همین مسئله و گستردگی بسیج و وجود طیف‌های مختلف جامعه در آن، باعث شده که این انسان‌های عادی به تدریج و به شکل طبیعی گاهی به مراتب بالاتر در این ارگان (حتی فرمانده پایگاه) نیز برسند. در «دیدن این فیلم جرم است» چنین واقعیتی به خوبی تصویر می‌شود. 

۲- به همسر فرمانده پایگاه از طریق مردی مست که سالروز مرگ زنش بوده حمله‌ای صورت می‌گیرد که منجر به سقط جنین زن می‌شود. دلیل حمله مرد مست، تداعی شدن این زن خاص با خانم‌هایی که باعث مرگ زنش شده‌اند بوده است.

سال پیش در جشنواره با خانم و آقایی حراستی همراه بودم که هنگام اذان در خیابان اذان می‌گفتند و به همه زن‌های روسری‌برداشته در سالن تذکر می‌دادند. آن زمان بهشان گفتم که این مداخله شما در زندگی شخصی مردم ممکن است منجر به نفرت و انتقام گرفتن مردم از شما و حتی از انسان‌های معمولی شود. همین روسری‌برداشتن نوعی انتقام گرفتن است و اگر این برخوردهای شما ادامه یابد، این انتقام ابعاد دیگری پیدا خواهد کرد. فیلم از این منظر به قضیه نگاه نمی‌کند، اما در هرحال توانست باعث بیان چنین حرفی شود!

۳-مرد مست که حمله توسط او صورت گرفته است از رانت سیاسی برخوردار است و باید آزاد شود. آقازاده‌ای که متوجه می‌شویم فردی خودی نظام است با دستور از بالا می‌خواهد او را از آنجا خارج کند که فرمانده پایگاه بسیج در برابر دستور تمرد می‌کند. از اینجا صف‌بندی داخل خود  افراد بسیجی اتفاق می‌افتد. کسانی با فرمانده همراه می‌شوند و با او می‌مانند (البته به جز یک نفر) که اتفاقا از جنس مردم واقعی هستند. فیلمنامه‌نویس محدوده آتش به اختیاری مدنظر خود را تعیین می‌کند: حق آتش به اختیاری برای همین مردم عادی است که اصولا خیلی هم با کلیت نظام و فسادهای جناح حاکمیتی همراه نیستند و البته یک معیار مشخص برای این آتش به اختیاری از زبان خود فرمانده بیان می‌کند: آنجا که قانون حرمت تو را پاس نمی‌دارد.  درواقع هیچ مصلحتی نباید باعث ‌شود که حرمت کسی و حقوق اولیه‌اش از جانب قانون پاس داشته نشود. 

۴- فیلم دو گونه روحانی تصویر می‌کند. روحانی خودی و محترم حاکمیتی که اتفاقا آقازاده‌اش رانت‌خوار و مفسدی‌ست که قانون به او هیچ کاری ندارد. و روحانی غیر سیاسی سالم که از نظر حاکمیت، بصیرت و شم سیاسی ندارد. فرمانده می‌پذیرد که فرد مست را آزاد کند، اما یک شرط می‌گذارد: این حاج آقای دومی بیاید او را تحویل بگیرد. (احتمالا به این علت این شرط را می‌گذارد که روحانی مدنظرش چون پای آقازاده یک روحانی حاکمیتی و حرمت او و مسایل سیاست خارجی در میان است، مصلحت‌اندیشی نخواهد کرد و از حقوق او و زنش دفاع خواهد کرد) شرطی که با آن مخالفت می‌شود. (فرمانده باز هم کوتاه میآید و به یک درگوشی‌زدن رضایت می‌دهد؛ اما حاکمیت این خواسته حداقلی را نیز نمی‌پذیرد و دعوا بالا می‌گیرد)

۵- فیلم جنبه‌ای ضد بیگانه نیز می‌گیرد. فرد مست تبعه انگلیس معرفی می‌شود. شعار داده می‌شود که اگر با فسادها مبارزه شود هیچ نیازی به کاسه‌لیسی خارجی‌ها نیست. در اینکه هیچ کشوری در دنیا نبوده که با گوشه‌نشینی بتواند وضعیت اقتصادی مناسب داشته باشد؛ هیچ شکی نیست، اما یادمان نرود فیلم توسط حوزه هنری و در زمانی ساخته می‌شود که نگاه حاکمیت، خروج از برجام و قطع ارتباط با دنیا و فشار در برابر تحریم‌هاست. فیلمنامه‌نویس درواقع دارد مانیفستش را برای دوران پس از گوشه‌نشینی بیان می‌کند: مبارزه با فسادی که اتفاقا از جانب خودی‌های حاکمیتی‌ست. حرف قشنگی‌ست اما ممکن است؟

۶- در انتها شعارهای فیلم کامل می‌شود و فرمانده‌ای سپاهی با یک دست زخمی مشت آن تبعه انگلیس را می‌گیرد و درها را می‌بندد تا گوشمالی به او بدهد و ادبش کند. درواقع استکبار جهانی و انگلستان را نابود کند. شعاردادن در چنین فیلمی هیچ اشکالی ندارد. همین که واقعیت بسیج و فساد بخش حاکمیتی و نگاه‌های متفاوت مردمی و حق‌دادن به مردم واقعی برای آتش به اختیاری نشان داده شده است؛ (که البته سرانجامشان در خود فیلم احتمالا چیزی به جز اعدام به جرم همراهی با ضدانقلاب و اقدام علیه امنیت ملی و... نیست) ما را بس! بقیه‌اش را می‌گذاریم به حساب اینکه بالاخره حوزه هنری آنرا ساخته است و نمی‌توان توقع یک فیلم غیرشعاری کاملا واقع‌بینانه را داشت.

۷- این فیلم از نظر ساختار جذب‌کننده است. لحظه‌ای کند نمی‌شود؛ اما در نهایت به نظر می‌رسد تعدد مفاهیم مدنظر سازنده و عدم تمرکز کافی روی ساختن شخصیت‌ها باعث شده تا عمق کافی را نیابد. علاوه بر تمامی آنچه در بالا گفته شد، تفاوت نگاه دو بخش امنیتی، اختلاف‌های سیاسی و... هم در فیلم گنجانده شده که نتیجه بیشتر شبیه ملقمه‌ای شده است تا فیلمی خالص با مضمونی مشخص. آنچه «آژانس شیشه‌ای» را «آژانس شیشه‌ای» کرد تمرکز کافی روی تنهایی شخصیت اصلی و ساختن شخصیت او بود. چیزی که در اینجا رخ نداده است. 

پاینوشت: «بنام خدا»ی غلط نوشته شده در عنوان‌بندی، باعث شد تا دقت بیشتری به عنوان‌بندی ابتدایی داشته باشم. غلط‌ها به همین یک عبارت ختم نمی‌شد و نیم‌فاصله‌ها کاملا اشتباه به کار رفته بود. نمی‌دانم این حجم از غلط‌نویسی ناشی از بی‌دقتی (شاید هم بی‌سوادی) است یا نشانه‌ای بر چیزی دیگر.