جستجو در سایت

1397/11/17 00:00

سلام سینما، سلام شرافت...

سلام سینما، سلام شرافت...

"خطر لو رفتن داستان"
سید فیلد معتقد است برای فهمیدن آنکه با فیلم و فیلمنامه ی خوب رو به رو هستیم یا نه تنها به دیدن ده دقیقه از فیلم و یا خواندن ده صفحه از فیلمنامه نیاز داریم.سرخ پوست فراتر از انتظارم بود،نیما جاویدی در همان ده دقیقه اول با فیلمنامه ی خوبش داستان را  بنا کرد،جاویدی در فضا سازی کاملا موفق بود،مخاطب به خوبی در اتمسفر زندان دهه ی چهل قرار می گیرد و از سکانس آغازین تا پایانی در سینما میخکوب می شود،با زندانبانی وظیفه شناس و سخت گیر رو به رو هستیم،مردی یخی که انگار بویی از احساسات نبرده است،ولی مگر انسان بی احساس نیز وجود دارد؟وقتی از ریاست زندان به ریاست شهربانی ارتقا مقام بگیرید در پوست خود نمی گنجید.این قاعده در مورد مرد یخی سرخ پوست نیز صدق می کند؛درست همان وقت که سرگرد نعمت جاهد(نوید محمدزاده) خود را خوش شانس ترین مرد زمین می داند با چالشی رو به رو می شود که پاسخ مناسب به آن خوشبختی و بدبختی را برای او معنا می کند.چالشی که داستان را جلو می برد و کشش برای مخاطب ایجاد می کند،چالشی که مرحله ی اولش پیدا کردن زندانی فراریست،اما روند داستان و کشمکش هایش که حول فرضیه و موقعیت دراماتیک شکل می گیرد سبب آن می شود که داستان وارد مرحله ی دوم شود،مرحله ای که سرگرد جاهد باید بین انجام وظیفه و رستگاری شخصی و یا حرکت فرا اخلاقی  و گذشتن از پیشرفت شغلی یکی را انتخاب کند،اگر جاهد بعد از پیدا کردن سرخ پوست(زندانی) او را تحویل دهد کوچکترین بی اخلاقی نکرده است،چون  مامور است و وظیفه ای در اجتماع دارد که اخلاق حکم می کند به وظیفه اش عمل کند،او قاضی نیست،قرار نیست حکم دهد،او مسئولیتی جدا از قضاوت دارد،در طول داستان با بعد عاطفی جاهد آشنا می شویم،عاطفه و عاشقی باید اورا به سمت حمایت از سرخ پوست راهنمایی کند،اما برای جاهد وظیفه شناسی از عشق و علاقه مهمتر است،کشمکش های داستان او را به سمتی برد که درک می کند احمد سرخ پوست  بیگناه است و حقش مرگ نیست،سرگرد جاهد در پرده ی سوم که قسمت پایانی داستان است با چالشی سه گانه مواجه می شود؛وظیفه،منفعت شخصی و یا عمل فرا اخلاقی،او بر همه ی مشکلات پیروز می شود و با زیرکی وظیفه ی خود را انجام می دهد،حالا در یک قدمی موفقیت شغلی و رستگاری است،رستگاری به چه بهایی؟مرگ انسانی برای گناه نکرده؟آدم زنده را می توان کشت اما مرده را نمی توان زنده کرد،اصلاً رستگاری چیست؟موفقیت شغلی یا نجات دادن بیگناهی و شکست در کار و اجتماع و زندگی با یک عمر بدبختی؟بدبختی چیست؟بیکاری؟تنزل درجه و تحقیر شدن؟این ها سوال هایی بود که شاید در ذهن سرگرد جاهد می گذشت،ولی جوابی که او به تمام سوال ها داد تنها یک کلمه است:شرافت...
عمل جاهد به آن معنا بود که خوشبختی و پیروزی شرافتمندانه زندگی کردن است حتی اگر در ظاهر بازنده ی همه ی دوران باشی.
سرخ پوست محتوی و فرم بینظیری دارد،جاویدی میزانسن و دکوپاژ تحسین برانگیزی داشت،موسیقی متن جذاب همراه با فیلم برداری خوب و قاب های حیرت برانگیز و استفاده ی مناسب از لوکیشن باعث شد که فرم و محتوی ارتباط بسیار مناسبی با یکدیگر داشته باشند که همه ی این ها در خدمت فیلم بود،از بازی ها به خصوص شاهکار نوید محمدزاده به راحتی نمی توان گذشت،محمدزاده نقشی متفاوت با همه ی آثار قبلی خود ایفا کرد،که شاید بهترین بازی بود که از او سراغ داشتم،بی شک سرخ پوست یکی از بهترین آثار دهه ی نود سینمای ایران است،فیلمی که فارغ از مسائل سیاسی و اجتماعی فیلمی با نگاه انسانی است،فیلمی که ارزش بار ها دیدن را دارد،به نیما جاویدی و تیم محترمش تبریک می گویم،امیدوارم به حقشان برسند.