در جستجوی ایمان

آندری تارکوفسکی، کارگردان روسی، به واقع یکی از بزرگترین و مهمترین فیلمسازان تاریخ سینماست. او شاعریست سینماگر که توانست با ابداعات خود، چهره و بعد جدیدی از سینما را به نمایش بگذارد. او به مثابه یک نقاش زبردست بدیع ترین تصاویر از طبیعت، انسان و ... را بر پرده سینما ترسیم میکرد و در این کار آنقدر مهارت داشت که حتی تصاویر باتلاقها هم در آثارش زیبا جلوه مینمود. زندگی در حکومت شوروی و فضای کمونیستی باعث شده بود که نابودی ایمان و معضلات مدرنیته ذهن او را بیش از هر چیز دیگری درگیر کنند و همین دغدغه های معنوی بود که او را واداشت تا فرم خاص سینمایی خود را به منظور بیان عقایدش بیافریند. نماهای طولانی، زومهای آهسته و نا محسوس، حرکات کند بازیگران، لانگ شات، دیالوگهای شاعرانه و ... از ویژگیهای سینمای او هستند. او در به تصویر کشیدن فضاهای مبهم و مه آلود استاد بود و کاری میکرد که بیننده در حالتی بین رویا و بیداری، مکان و زمان را گم کند. این کار او را میتوان هم به علت خفقان شوروی و نبود آزادی بیان دانست و هم به این علت که او به دنبال ایجاد سوال، رجوع به دنیای درون، عطش معنویت و تفکر در بیننده بود. دوربین زبان گویای او بود و با آن مطالبی را میگفت که شاید خیلی از افراد از ارائه همان مفاهیم حتی با کلام نیز عاجز باشند. برای درک عظمت او کافیست به جملهای از برگمان بزرگ راجع به او اشاره شود : « برایم به معجزه میمانست کشف اولین فیلم تارکوفسکی. خود را ناگهان ایستاده در تالاری یافتم که تا آن زمان، هرگز کلیدش را به من نداده بودند. تالاری که همیشه آرزویم بود واردش شوم، او کاملا آسوده و آزاد در آن میچرخید. دلگرم شده بودم و به شوق آمده بودم؛ آنچه را همیشه میخواستم بگویم، بی آنکه بدانم چگونه، کسی داشت بیان میکرد.تارکوفسکی برای من بزرگ ترین است، کسی که زبان نو آفرید، هم خوان با طبیعت فیلم، آنگاه که زندگی را چون بازتابی از آن، چون رویایی به تصویر میکشید ».
نام عجیب و غیرمعمول فیلم حاکی از این است که با فیلمی خاص مواجه هستیم. استاکر به معنی کسیست که آهسته و بی صدا پیش میرود و در تعقیب چیزی است. در ابتدای فیلم سه کاراکتر اصلی یعنی استاکر، پروفسور و نویسنده نشان داده میشوند که در یک کافه با یکدیگر ملاقات میکنند. همزمان موسیقی متن بسیار گیرا و سنگینی پخش میشود. موسیقیای که شاید با تصویر هیچ تناسبی نداشته باشد و تنها در صدد این است که به بیننده بفهماند که تجربهای متفاوت در پیش رو دارد. پروفسور و نویسنده، استاکر را استخدام کردهاند تا آنها را به سمت منطقه هدایت کند. منطقه جایی مرموز است که از برخورد یک شهاب سنگ پدید آمدهاست و در آن اتاقی وجود دارد که آرزوها را برآورده میکند. از منطقه توسط ارتش که نمادی از شوروی و کمونیزم است به سختی نگهبانی میشود و ارتش مثل طاعون از آن هراس دارد. این منطقه ممنوعه، ایمان است و استاکر فیلمیست در جستجوی ایمان و بیان مصائب رسیدن به آن.
شخصیتهای فیلم بی نام هستند و این به خاطر تمثیلی بودن قصه فیلم است. پروفسور بیشتر منطقی عمل میکند درحالیکه نویسنده شهودگراست. پروفسور که همه چیز حتی معجزه را با نگاه مادی گرایانه و پوزیتیویستی خود میبیند، ظاهرا به دنبال کشف مکانیزم علمی اتاق آرزوهاست و هدف خود را کنجکاوی علمی بیان میکند. اما نویسنده که زندگی روزمره و تکراری برایش کسالت بار و ملال آور شده است، دائم الخمر است، خلاقیتش را از دست داده و در ابتدای فیلم با زن کنار ماشین راجع به کمبود راز و رمز دنیا سخن میگوید، به دنبال یافتن الهام و ایده های نو میباشد.
این دو نفر با همراهی و هدایت استاکر و بعد از فرار از چنگ ارتشی ها راهی منطقه میشوند و برای رسیدن به آنجا سوار بر یک واگن کوچک میشوند. این صحنه گذار به زیبایی و با دقت هر چه تمام تر به تصویر کشیده شده است. نماهای طولانی از پشت سر، بیننده را به مثابه رهرو چهارم در این سیر و سلوک وارد میکند. حرکات دوربین به نحویست که نقطه دید بازیگران را تغییر میدهد، از خط فرضی تخطی میکند و باعث سرگردانی بیننده و گم کردن فضا توسط او میشود گویی وارد جایی لا مکان و غیر دنیایی شدهایم. تصاویر ابتدای فیلم از خانه استاکر و کافه رنگ سپیای بسیار سرد، مرده و تیره دارند اما به محض ورود به منطقه با طبیعت بکر و زیبا و تصاویر درخشان رنگی مواجه میشویم که نشان از حیات حقیقی آنجاست.
منطقه قوانین خاص خود را دارد که بسیاری از آنها ناشناخته و بسیاری نیز دائما در حال تغییر میباشند. نحوه حرکت استاکر، چند قدم به جلو و چند قدم به عقب، پرتاب نوار و مهره برای مسیریابی، بیانگر ماهیت رمزآلود و متافیزیکی منطقه است. قوانینی که با نگاه مادی قابل درک نیستند و حتما باید از آنها تبعیت شود و در غیر اینصورت، مانند حرکت مستقیم و گستاخانه نویسنده، هشدار یا حتی مجازات منطقه در پیش خواهد بود.
با گذشت فیلم با جزئیات بیشتری از منطقه و شخصیتها آشنا میشویم. منطقه هر آرزویی را برآورده نمیکند بلکه نهانی و مهمترین آرزوی درونی هر فرد را اجابت میکند. استاکر داستان استاد خود، خارپشت را تعریف میکند که با آرزوی زنده شدن برادر مردهاش وارد اتاق میشود اما پس از بازگشت، به جای زنده شدن برادر، خودش را میبیند که بسیار ثروتمند شده است. کشف همین حقیقت تلخ که ثروت از جان برادر برایش ارزشمندتر بوده منجر میشود که خود را حلق آویز کند. کاراکتر نویسنده نیز در جایی از فیلم به همین مطلب فرویدی اشاره میکند که « ضمیر آگاه من دوست داره تمام دنیا گیاه خوار بشن اما ضمیر ناخودآگاه من حسرت یه تیکه گوشت آبدار رو میکشه». استاکر و تارکوفسکی، مدعیان را به لایه های پنهان درونیشان میبرند و ترس از شناخت خویشتن را به رخشان میکشند. پروفسور احتمالا به دنبال شهرت و جایزه نوبل است و نویسنده نیز در پی جلب توجه زنان زیباروی. و همین ترس از شناخت خویشتن است که باعث میشود که در انتهای فیلم، هر دوی آنها از ورود به اتاق امتناع بورزند. نویسنده و پروفسور در قالب مجادلاتی که دارند، به تحقیر یکدیگر میپردازند. نویسنده در جایی میگوید « این تکنولوژی که شما به وجود آوردید و همه این آشغالها برای این به وجود اومدن که آدم کمتر کار کنه و بیشتر بخوره. ولی هدف اصلی خلق بشر آفرینش آثار هنری بوده، تخیلات بزرگ، سیمای حقیقت مطلق. » . در اینجا تارکوفسکی به زیبایی ضدیت خود با سرمایه داری را نه از منظر کمونیستی بلکه با نگاه ایمانی خاص خود بیان میکند.
درست بعد از همین سخنان نویسنده است که مکاشفه استاکر و زیباترین سکانس فیلم به تصویر کشیده میشود. استاکر در کنار نهری خوابیده است. دوربین به آرامی از او رد میشود و روی آب حرکت میکند. درون آب، سرنگ، سکه، تفنگ و شمایل مقدسی دیده میشوند که حاکی از اسارت معنویت میان عوامل مادی مخرب است. تارکوفسکی این مطلب نغز را به زیبایی و در نهایت ایجاز بیان میکند. به هنگام مکاشفه سگی هم نمایش داده میشود که احتمالا نشانه ای برای شناخت موقعیتهای غیر طبیعیست که حضور سگ در انتهای فیلم هم موید این معناست.
تارکوفسکی تلویحا به بعضی عوارض نامطلوب ایمان هم اشاره میکند. نویسنده به استاکر متعرض میشود که دلیل علاقه او به منطقه، قدرت خدایی او در آنجا و سرمستی او از آن قدرت است. اوست که تصمیم میگیرد که چه کسی زنده بماند و چه کسی بمیرد. او پیشتاز است و دیگران دنباله روی او. اما استاکر در پاسخ، به مطلبی کلیدی که شرط تحقق ایمان است، اشاره میکند. میگوید که همه جا برایش مانند زندان است، همه چیزش را از دست داده است و تنها چیزی که برایش باقی مانده منطقه است. عنصر آب در طول فیلم بسیار پر رنگ است. صدای آن در اکثر صحنه ها شنیده میشود، عنصری راز آمیز و پاک کننده که میتواند دگرگونی و گذر بیافریند. آن سه نفر قبل از ورود به اتاق و در مسیر خود در آب غوطه ور میشوند تا پاک شوند. باید از دهلیزی ترسناک با نام چرخ گوشت عبور کنند، چه اسم با مسمایی. باید قبل از ورود به اتاق ایمان له و خرد شد. استاکر شعری زیبا میخواند که « باشد که چون ناتوانان شوند چرا که ضعف توانی مضاعف است و قدرتی بی بها». اتاق آرزوها کاری به خوب یا بد بودن آدمها ندارد. تنها به کسانی اجازه عبور میدهد که تمام امیدشان را ازدست داده باشند. انقطاع شرط تحقق ایمان است.
در سکانس پایانی فیلم دختر استاکر نشان داده میشود که پشت میزی که بر روی آن چند لیوان قرار دارد نشسته است. او به لیوانها خیره میشود و آنها حرکت میکنند. این بار بر خلاف ابتدای فیلم، صدای قطار بعد از حرکت لیوانها شنیده میشود. این مطلب و رنگی بودن تصویر و شنیده شدن صدای سگ، همه بیانگر این هستند که شاهد یک معجزه بودهایم. کودک تن به دنیای مدرن نداده و با پاکی معصومانه خود قادر به این کار است. آرزوی استاکر برآورده شده است. کودک نماد امید و در حکم آینده است. بی ایمانی از بین خواهد رفت.
به هر رو واقعیت این است که در اتاق آرزوها هیچ چیز نیست ، اتاق بدون ایمان چیزی نیست . فیلم استالکر جستجوی ایمان است.