شوخی بزرگ جشنواره چهلم با تماشاگران
«دِرب» را در یک کلام میتوان یک فیلم جشنوارهای دانست اما متاسفانه کمی دیر به این قافله فیلمها رسیدهاست، مدتهای مدید از زمانی که اینگونه فیلمها مورد اقبال همگانی منتقدین در خارج از مرزها قرار میگرفتند گذشته است و ضمن اینکه نه هر که سر بتراشد قلندری داند! اگر فیلمهای استاد سینمای ایران عباس کیارستمی در اغلب جشنوارههای جهانی و داخلی موفق و محبوب بود، نقاط قوت بسیار داشت: دکوپاژ صحیح تا جایی که نوع فیلمسازی او را با نام خود او میشناسند؛ سبک کیارستمی. بازی گرفتن از نابازیگرها به صورتی که خود آنها هم حضور دوربین را فراموش میکردند و این حل شدن در نقش تا آنجا پیش میرفت که بیننده واقعا فکر میکرد یک مستند داستانی را تماشا میکند و حتی بازیگران شناختهشدهتر کار او هم در نقشش ذوب میشد و بیننده حرفهای را به اشتباه میانداخت که با خود خود پرسوناژ روبروست. قابهای معروف او نقاط طلایی کادر را رعایت میکرد و کادربندی مناسب و نور مناسبتر و سوژه درست باعث میشد تصاویر خاطرهانگیز در ذهن مخاطب باقی بماند. اینکه از یک فضای سبز پر از علف و کوه و آسمان آبی و ابر سفید و یک جاده خاکی پیچ در پیچ نماهای لانگ شات بگیریم، کار سترگی نیست.
به همه اینها بازی بسیار بد و خستهکننده هادی محقق در نقش مامور برق را اضافه کنید. باور کنید آن چهره بیحس و حال هیچ پیامی از تنهایی و شاید سرگشتگی پرسوناژ اصلی به بیننده منتقل نمیکند که هیچ، حوصله او را خیلی سر میبرد. حالا همه این عوامل را کنار هم بگذارید که حسابی حال و حوصله بیننده نگونبخت را خراب کرده، قصه تک خطی که در بهترین حالت مناسب یک فیلم سی دقیقهایست تبدیل شده به یک فیلم طولانی بیحاصل حوصله سربر پر از داستانکهای کوتاه بیسرانجام و بدون آغاز و پایان که قرار است مثلا شیوه روایت مدرن داشتهباشند اما عملا هیچ ندارند: پیرزنی که درست بعد از حرف زدن با مامور در تنهایی و در یک خانه روستایی نیمهویران میمیرد، دهیاری که بزهایش را واکسینه میکند، روشندلی که سر قرار عاشقانهاش میرود و دستهگلی به رسم هدیه تقدیم معشوق میکند، پدر و پسری که در بدترین و سختترین شرایط زندگی میکنند، مرد گلهداری که پسرش مشق مینویسد و چندین و چند شخصیت که البته اگر بتوان نام شخصیت را برایشان انتخاب کرد که در بهترین حالت مثل عروسک میآیند و میروند و آخر سر هم بیننده نمیفهمد چرا. تاکید کارگردان بر تنهایی مامور با آن صحنه تکراری و به شدت بدساخت ساندویچ خوردنش آنهم با آب معدنی که معلوم نیست تاکید بر آب معدنی قرار است به بیننده القا کند که این فرد سالمخوار است؟ این فرد متفاوت است؟ یا هرچیز دیگری که خام و بیهوده برجای میماند.
واقعا نمیدانم چه دلیلی دارد فیلمی که حتی یک نکته مثبت ندارد در جشنواره شرکت کند، نه بازی نه داستان نه کارگردانی نه فیلمبرداری نه موسیقی متن نه طراحی صحنه و لباس و نه هرچیز دیگری. این فیلم در بهترین حالت میتواند سیاه مشق دانشجوی ترم آخری رشته کارگردانی یا فیلمبرداری باشد تا نمره آخر ترمی بگیرد که آنهم البته بعید است.